اشباحى نامطلوب و بىنامونشان
بحثهاى عالمانه درباره فروش تراكم بخصوص از اين جنبه كمبود جدى دارد كه
برخى متهمان پرونده نه مدافعى دارند و نه سخنگويى. عنوان انبوهساز از
بسازوبفروش محترمانهتر به نظر مىرسد، اما تهرنگى از توليدكننده كالاى
فلّه معيوب و شايد اندوهساز در آن هست، گويى كه كار اين جماعت ايجاد حزن و
حرمان در مقادير انبوه براى جامعه است.
چنين تنهابهقاضىرفتنى يعنى ما حرف خودمان
را مىزنيم، شما كار خودتان را بكنيد. زمانى در ايران فيلمهايى ساخته مىشد
مشهور به فيلمفارسى (دو كلمه سر هم، به علامت تمسخر و تحقير). در مجلات
روشنفكرى به اين فيلمها حملات بسيار تندى مىشد، اما روح مشترى آن نوع فيلم
از وجود چنين منتقدان و نشرياتى خبر نداشت. بيفزاييم كه صنعت فيلمفارسى حتى
پيش از سرنگونى رژيم سابق به آخر خط رسيد و ورشكست شد. پس شايد روشنفكران
معترض بتوانند ادعا كنند كه حرفهايشان عليه سينماى مبتذل در فضا گم نشد و
به نتيجه رسيد. درهرحال، منصف باشيم و براى همه متهمان امكان دفاع و شرايط
مخففه قائل شويم. برچسبها و اتهامهايى از قبيل «سودجويان» بيشتر نمايانگر
تهنشينهاى افكار صوفيانه و كمتوجهى به سير سرمايهدارى در غرب و كلاً در
جهان صنعتى است.
ابتذال آشكار و انحطاط ويرانگر بسيارى از
بناهايى كه در ايران ساخته مىشود قابل چشمپوشى نيست، اما همچنان كه پيشتر
اشاره شد، ظرفيت فرهنگى طبقات را نبايد از نظر دور داشت. يكى ديگر از
گرفتارىهاى جامعه ايران اين است كه، از جمله، به سبب رشد و جابهجايىِ
سريع جمعيت و ناكارايى و بىثباتى مديريت جامعه، قادر به پروراندن و هدايت
شمار كافى معمار براى توسعه شهرهاى بزرگ نبوده است. در زمانهاى دور،
شهرهايى مانند كاشان و اردبيل معمارِ خوب كم نداشتند. امروز در خيابانهاى
تهران مىتوان محصول كار معمار اهل يزد و آباده و اراك رابه بركت زمختى،
ناآشنايى با خصوصيات مصالح، و سليقه عقبماندهاز دور تشخيص داد.
نكته اين است: زمانى معمار كاشانى و
سبزوارى گلسرسبد جامعه، حامل والاترين درجه زيباشناسىِ موجود و بهترين
مهندس در مفهوم هندسهدان و مجرى طرح بود. امروز كاسبى كوچولوست كه
مىپندارد تركيبى از ظواهر كاخ سفيد، مسجد جامع و عمارت بانك صادرات
مىتواند ساختمان مضحك او را در بورس بيندازد. نزد او، هر متر زمين شهرى در
حكم معدن طلاست كه بايد بيرحمانه حفر شود. در زمينلرزه اجتماعى و در خلاً
فرهنگىِ ناشى از كنار زدهشدنِ يك يا چند طبقه و روى كار آمدن طبقاتى جديد،
انتظار حفظ باغهاى تهران از بَنّاى سابق و معمار كنونى شايد كمى
سادهبينانه باشد. منظره درختچههاى آزاليا و ياس و پيچكهاى روى نرده كه به
نظر اين فرد كاملاً ضرورى مىرسد ممكن است از نظر يك پرورشيافته حاشيه
كوير لوت تجملى بيهوده و اسباب اتلاف پول و زمين باشد. از توليدكنندهاى كه
از فرصت تجربه كافى در محيطهايى ديگر و آشنايى با مكتبهاى مختلف جهان
برخوردار نبوده نمىتوان انتظار داشت براى حفظ محله تهران دل بسوزاند، و از
تكتك افراد نمىتوان انتظار داشت وارد چنين چالشى شوند. اين وظيفه فرهنگ
مسلط استاگر بداند و اگر بتواند.
در جايى مانند اين نشريه و در بحثى فنى
پيرامون فروش تراكم بايد انبوهسازان را به بازى گرفت، از نظرات و شكايات
آنها با خبر شد و نظر اهل فن را با آنها در ميان گذاشت. انبوهسازان
موجوداتى متوارى و نامشخص نيستند؛ كارآفرينان و سرمايهگذارانىاند كه اگر
به سود بىاعتنا باشند دليلى براى گچوخاك خوردن در اين حرفه نمىبينند، و
چه بسا از همين دانشكدههاى معمارى بيرون آمدهاند. با اينهمه، اين جنبه
هم به ملايمت و مداومت و با درجاتى متفاوت بهبود مىيابد. «آرى شود، وليك
به خون جگر شود.» اما حتى در جايى كه برخى از همين سازندگان تن به قواعد
مىدهند و مىكوشند ساختمانى صحيح و شكيلتر پديد بياورند، لامپ مدادى و
روكشهاى آويزان صندلى اتومبيل در بيرون مغازه قالپاقفروشى در خيابان فرعى
برهمزننده اساس زيباشناسى و نظم بصرى و ترتيبات شهرسازى است. معمارى شهرى
با اين همه دكان و مغازه امكان ندارد كه بتواند صحيح و زيبا باشد.
ناظرانى انتقاد مىكنند كه انبوهسازان، با
خريد تراكم اضافى در مثلث مورد مناقشه، خانههايى ساختهاند كه نه تنها
خريدار ندارد بلكه قيمت آنها بسيار بالاتر از چيزى است كه بايد باشد. اول،
در حالى كه از زورگويىِ خودروسازان داخلى شكايتها مىشود، انبوهسازان مسكن
مىتوانند ادعا كنند كه با بالاتر نگهداشتن عرضه از تقاضا به خريداران فرصت
انتخاب مىدهند. دوم، جا دارد مدافعان سرمايهدارى بهعنوان مكانيسمى
خودتنظيم توضيح بدهند كه چرا افرادى دست به توليد كالايى مىزنند كه خريدار
ندارد، و چگونه است كه رقابت در بازار سبب نمىشود بهاى آن كالا پائين
بيايد. اگر نتايج گردش آزاد سرمايه در ايران متفاوت با جاهاى ديگر است، پس
اصول مورد اعتقاد آنها جهانشمول نيست. و اگر مصداق آن اصول تابع عوامل
ديگرى در حيطه فرهنگ است، پس كسانى كه مدافع تنظيم بازار از بيرون و نسپردن
كار بازار به دست اهل سرمايهاند پربيراه نمىگويند.
تفاوت فيلمفارسى و معمارىِفارسى در اين
است كه حلقههاى فيلم بد را مىتوان بايگانى كرد يا حتى دور ريخت، اما
تأثير معمارىِ بد و شهرسازىِ مجرمانه بر آينده فرهنگ ملت بسيار پايدارتر
است. يك دستدركار صنعت ساختمان، با بيانى حقوقى اما با خشم و خروشى كه
يادآور منتقدان سينما در دهههاى پيش است، در همين مجله اعلام مىدارد:
«بحث فروش تراكم اضافى قابليت استماع ندارد.» تصور كنيم كسى با ادعاى ضرر و
زيان در معامله مشروبات الكلى به دادگاه اسلامى مراجعه كند. چنين شكايتى از
جنبه خيانت در امانت، صدور چك بىمحل و جهات ديگر قابل پيگيرى است، تا برسد
به جارىشدنِ حد براى خريدوفروش مايعات ممنوع. حتى در جرايم مشهودى مانند
قتل عمد، متهم اجازه دفاع از خود دارد. در حالى كه نتايج فروش تراكم در
برابر چشم ماست و مىدانيم كه موتور اجتماعى و اقتصادىِ چنين كسبوكارى
بسيار نيرومندتر از آن است كه با اخم و انتقاد از كار بيفتد، شرح و تفصيل
چنين اوضاعى حتماً جاى استماع دارد و بايد به تمام جنبههاى آن با دقت گوش
داد.
در نگاهى كلى
بحث امنيت ساختمانهاى بلند، بحث باغهايى كه مالكيت آنها ربطى به شخص ما
نداشته است و نخواهد داشت، بحث آپارتمانهاى سوپرلوكسى كه ظاهراً خريدار
ندارد و ما كه متقاضى هستيم وجه كافى در دست نداريم، بحث اينكه فروش تراكم
اضافى بايد نرمنرمك متوقف شود يا دفعتاً، بحث وجوهى كه يقين داريم در
شهردارى دستبهدست مىشود اما رندان اثر انگشتى از خود به جا نمىگذارند،
بحث اينكه پس اين شهر چه وقت شبيه دوبى خواهد شد، بحث سرمايههاى سرگردان،
و بسيارى اعتراضها و پرسشهاى ديگر همه در يك بحث واحد گرد آمده است. چنانچه
فروش تراكم اضافى ناگهان متوقف شود، كسانى اعتراض مىكنند كه جاى شتاب
نيست؛ چنانچه به تدريج متوقف شود، اعتراض مىكنند كه اين يعنى لوثكردن
قضيّه و كمك به رندان براى يافتن راههاى دورزدنِ مقررات. تأسفآور است كه
گره فروش تراكم نه تنها گشوده نشد، بلكه شوراى شهر را هم كه مىتوانست
سنگبناى نهادى دموكراتيك باشد از هم پاشاند.
نمىتوان تصور كرد انبوه حاشيهنشينان
گرداگرد شهر مدام بزرگتر و حلقه محاصره آنها مدام تنگتر شود، اما بافت شهر
دستنخورده باقى بماند. تصور عمومى اين است كه اگر حاشيهنشينان اجازه
نيابند شبها زير پلهاى بزرگراهها بخوابند، منطقه مرفه شهر از تهديد مصون
مىماند، اما هجوم فرهنگىاقتصادى، سوار بر چندين بُردار، از همه جهت جريان
دارد: از بيرون به درون، از زمين به هوا، از صدر به ذيل و از ذيل به صدر.
هر چيزى را مىتوان بهتر كرد، اما تا حدى.
تهران، گذشته از رديف درختهاى چنار، هيچگاه شهرى زيبا با ساخت و بافتى
علمى و عقلانى نبوده است. بيشترين كارى كه مىتوان براى آن كرد پيشگيرى از
وخيمترشدن اوضاع است. ممنوعيت معامله زمين شهرىِ فاقد ارزش افزوده در سال
1357 تا حدى از اغتشاش در بازارِ شهرسازى كاست، اما در فضايى آكنده از
نيرنگ در كسب و كار، ما انتظار داريم مقررات شهرسازىِ آلمان و سنگاپور در
اينجا هم به اجرا درآيد. تلقى رايج در ميان ما بيشتر به روحيه اهالى بومى
آمازون شبيه است كه جنگلها را ويران مىكنند. كسانى كه به نتايج درازمدت
توجه دارند به آنها اندرز مىدهند كه براى زندهماندن و به خاطر آينده اين
كار را نكنند، اما آن ساكنان لابد مىپرسند: زندهماندن و آينده چه كسى؟
طبيعت و آينده شهر مفاهيمىاند اعتبارى و
ذهنى، و وابسته به تلقى فرد ناظر و ذينفع. براى حفظ طبيعت، آزادى عمل در
تنازع بقا را بايد محدود كرد. اما آزادى عمل در تنازع و رقابت
سرمايهدارانه را چه كسى با چه هدفى محدود كند؟ سودجويىِ روشنبينانه يعنى
گاو را تا آن حد ندوشيم كه بميرد و سر غازى را كه تخم طلا مىگذارد براى
درستكردن فسنجان نبُريم. چنين انتظارى بستگى به نوع درك مالك گاو و غاز از
آينده بهعنوان مفهومى اعتبارى و همگانى دارد، و وقتى بخواهيم دامنه مفهوم
«همگان» را تعريف كنيم، داستان پيچيدهتر مىشود. از جمله موارد بسيار در
همان مثلث مورد دعوا، ساختمانى سركشيده به آسمان و در دست احداث در وسط
خانههاى كوتاه منطقه نياوران، و نيز تلاش نيروهايى
فرهنگىــسياسىــاقتصادى براى كنترل خردهاملاك بازار تجريش
نمونههايىاند از رقابت بيرحمانه براى تسلط بر منابع، و شاهدى بر اين نكته
كه محدودكردن آزادى عمل در تنازع بقا به وسعت و زاويه ديد و زيباشناسىِ هر
طبقه و فرهنگى بستگى دارد.
ما ناظرانِ منتقدى هستيم كه با زبانى واحد
و از زاويهاى واحد درباره موضوعى واحد صحبت نمىكنيم. تشتت آرا، پراكندگى
عقايد و تضاد شديد علايق و منافع در زمينه فروش تراكم نشان مىدهد كه مشكل
بتوان كاسهكوزهها را سر يكى دو تبصره شكاند، يا مشكل را با يكى دو تبصره
جديد، حتى در مجلس، حل كرد. اگر چنين مىبود، مىتوانستيم هيئتى پنج يا هفت
نفره از كارشناسان درجه اول جهان استخدام كنيم تا عقلاى دنيا فكرشان را روى
هم بگذارند و به ما بگويند براى شهر تهران چه بايد كرد ــــ همان روشى كه
در امارات عربى و مالزى و جاهاى ديگر به كار گرفتند و پيش رفتند.
سازمانهايى از قبيل يونسكو مىتوانند ما را در اين كار يارى دهند، و حتى
بخشى از هزينۀ استخدام كارشناس را مىتوان با ترفند به گردن آنها گذاشت.
كموبيش پيداست كه نتيجۀ حضور چنين هيئتى در نيرنگستان آريايىــاسلامىمان
چه خواهد بود: به اعضاى هيئت پيشنهاد رشوههاى كلان مىدهند، بعد نوبت به
كارشكنى و تهديد مىرسد و سرانجام مىشنويم كه چند تن از آنها بهعنوان
عناصر نامطلوب اخراج شدهاند و بقيه هم كشور را ترك كردهاند. در جامعۀ
ايران كه خردهفرهنگها مدام دست به يقهاند، هيچ خردهفرهنگى دست بالا را
ندارد و تنازع گروههاى ذينفع همچنان تعيينكنندۀ شكل و شمايل تهران بزرگ و
تهران عظيم خواهد بود. مسئله بافت شهر و معمارى و تراكم ساختمان جز با
اقتدار يك فرهنگ نسبتاً پايدار و پيشرو حلشدنى نيست.
* فصلنامۀ
معمار، شمارۀ
24، زمستان 1381
ما و ساختمان ها
|