كمدىهاى سياهِ مرد آرام
اگر اصرار داشته باشيم طرحهاى كامبيز
درمبخش را از نظر سبك در رده معينى بگنجانيم، ''كمدى سياه" ژانر مناسبى
است. طرحهاى بسيار سادۀ او با حداكثر صرفهجويى در خط كشيده شدهاند.
زمينۀ غالب آنها محيطى است معمولى كه ظاهراً موضوع قابل عرضى وجود ندارد.
اما خوب كه نگاه كنيم، در گوشهاى از اين فضاى معمولى، پشت پنجرهاى شبيه
همه پنجرهها يا در ته بنبستِ روبهرويى، سايهاى تكان مىخورد كه، اگر
دقت كنيم، مو بر تنمان سيخ خواهد كرد. با گردهبردارى از السنۀ بيگانه،
مىتوان گفت اتفاق خارقالعادهاى در حال افتادن است. اگر نگاهمان را از
آن موضوع خاص برداريم مىتوانيم لبخند بزنيم و سرمان گرمِ كارِ خودمان
باشد. اما باز وسوسه مىشويم كه ببينيم، مثلاً، چه شد آن آدمى كه، تبسّم
بر لب، داشت گردنِ بچهگربه را قيچى مىكرد. از سويى، به بلاهت چنين
موجودى مىخنديم. از سوى ديگر، از درجه قساوتش وحشت مىكنيم.
منطق طرحهاى درمبخش تركيبى است از دو يا چند منطق آشتىناپذير. در تكتك
آن منطقها عيب و علتى ديده نمىشود: آدمى ــــ مثل هميشه با جمجمهاى
چنان كوچك كه باور نمىتوان كرد مغز درون آن براى درك موقعيتهايى به اين
پيچيدگى كفايت كند ــــ براى خودش سرگرم تاببازى است. اما گرداگردِ درختى
كه او به شاخههايش طناب بسته چند دوجين درخت ديگر شقّ و رقّ سر پا
ايستادهاند. و منطق سوم: اين ''عكس" وقتى گرفته شده كه اين آدم سرگرم
تاببازى بوده، يا در اين انبوه كابوسآسا تازه خيال داشته بازى ناممكنش را
شروع كند؟
شخصيت و كردار خودِ كامبيز درمبخش تجسم سهبعدىِ فضاى طرحهايش است. در
سالهاى 1355 تا 57 كه با هم كار مىكرديم
به او مىگفتم يكى از صد طراح ِ ساكتِ دنياست. وقتى وارد بخش فرهنگ روزنامۀ
آيندگان مىشدم معمولاً كار آن روز را شروع كرده بود. تا اندكى بعد
از نيمروز كار را تمام مىكرد و مىرفت. به ياد ندارم هيچگاه لزومى به
بحثكردن با او براى تغيير در طرحى پيش آمده باشد، يا بعداً كسى در تحريريه
به كار چاپشدهاى از او ايراد گرفته باشد.
هنرمند محترم و صاحبسبكى بود (و هست) كه بسيار سنجيده عمل مىكرد (و
مىكند). براى من كه وقتى با تلفن صحبت مىكنم صدايم هفت خانه
آن طرفتر شنيده مىشود مايۀ رشك بود كسى بتواند طورى با تلفن صحبت كند كه
از آن طرف اتاق صدايش را نشنوى.
اما معصوميت دليل مصونيّت نيست. او هم گاه منطقِ غريبِ فضاىِ آرامِ
كمدىهاى سياهش را با خود حمل مىكرد. يك روز با دست چپ به گردن وارد شد و
توضيح داد پسرش در پايان اولين روز از كلاس كاراتهاى كه يك عالَم پول براى
شهريهاش داده مىخواسته با بدن ظريفِ پدر اداى بروس لى را در بياورد
(نوجوانِ پرانرژى اگر به دست راست پدر مىزد نان خودش را بريده بود، گرچه
تا رسيدن موعد شهريه ترم بعد، دست هنرمند فرصت بهبود داشت). طفلك. منظورم
هر دو نفرند.
وقتى از ايران رفت متأسف شدم. بعد كه ديدم در فرنگ هم طرّاحِ درجه يكى است
خوشحال شدم. حالا كه براى اقامت دائم برگشته است فكر مىكنم آدمى ساده و
قانع مثل او چه بهتر كه همين دُوروبَرها بماند. سبُكروحىِ او، در عين
تيزبينى، در تجسم محيط درهم و برهم
ِ جامعهاش مىتواند الهامبخش هنرمندان
و ناظرانى باشد كه در كمدى سياه دنبال منطقهاى متضاد مىگردند.
چند سال بعد از تحرير: اشاره به
كاريكاتورهايى كه درمبخش در نوروز 1357 از همكاران روزنامه كشيد و اعتراض
دو نفر را برانگيخت، در ابتدا و انتهاى
شيران عَـلـَـم و شكلكها.
بخارا،
شماره 53، تيرـ مرداد 1385
|