صفحۀ‌‌‌ اول   كتاب½ مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب ½ سرمقاله‌ها


 

صفحۀ  يك از دو صفحه

تلألو زخارف دنيوى: گلوهاى گشاد و جيبهاى عميق

 

كاروانى زده شد كارِ گروهى سره شد

از قطعه‌اى سرودۀ لبيبى، شاعر خراسانى قرن چهارم
 

پس از بيرون‌رفتن پادشاه سابق ايران محمدعلى قاجار از سلطنت‌آباد، سربازها بيدرنگ كاخ را غارت كردند.  بدين علت شاه جديد شب را در خانه مادر خود به سر برد.

محمدامين رسول‌زاده

گزارشهايى از انقلاب مشروطيت ايران
روزنامۀ  ترقى چاپ باكو، مرداد 1288
 

شما كه قبل از انقلاب [مشروطيت]  يك خانه گلى هم نداشتيد چرا حالا پارك داريد؟ شما كه آن وقت يك الاغ لنگى هم نداشتيد چرا حالا كالسكه اتومبيل داريد؟ تو اى نسل مقدم، تو اى پدر بزرگوار، اميربهادر را از خانه‌اش بيرون كردى و خودت رفتى در ميان خانه او نشستى.   تمام مايملك او را صاحب گرديده و در كالسكهٔ او سوار شدى.  انقلاب براى اين بود كه امير بهادر از بين برود.   تو خودت امروز بدتر از اميربهادر شد[ه‌ا]ى.

ميرزاده عشقى، 1301

 
 

  

1.
پشت سر

از مسائل ايجادشده در قرن بيستم، كشمكش بر سر مالكيت زمين در فلسطين شايد تا پايان قرن كنونى به نوعى فيصله يابد.  در ايران، معضل مصادره‌ها احتمال دارد به قرن بيست‌ودوم بكشد.

در قرن نوزدهم كه ايران بيش از صد سال ثبات يا سكونى كم‌سابقه داشت، ناصرالدين شاه اموال ثروتمندان را، بخصوص در مواردى كه پيشتر چيزى به آنها داده بود به‌محض درگذشت فردْ مصادره مى‌كرد تا دوباره به عده‌اى ديگر اعطا كند.  سردار سپه از همان سوم اسفند دست به كار شد و هر ملكى را پسنديد براى خودش برداشت.  وقتى رفت، 5000 پارچه آبادى ارث گذاشت.

رعاياى اعليحضرتها، حتى دكتر حقوق‌خوانده در سويس، به همان اندازه به اصل مالكيت بى‌اعتنا بودند.  مادۀ واحده مجلس شورا كه كل تأسيسات شركت نفت را ملى اعلام كرد و مفتخرانه نهضت ملى ناميده شد چيزى جز مصادرۀ اموال شركتى خارجى نبود.

در پى وقايع سى تير 31 و سقوط احمد قوام پس از چند روز نخست وزيرى، سيدابوالقاسم كاشانى، رئيس اسمى مجلس شوراى ملى، مادۀ واحده‌اى گذراند كه اموال قوام‌السلطنه مصادره شود.  اين ماده در بى‌تكليفى ِ آن روزها به اجرا در نيامد و قوام اگر بعدآً اموالى از دست داد در كژتابى با شاه بود.  در عوض، روز 28 مرداد خانۀ مصدق در هجوم رجّالۀ شاهدوست تبديل به اسكلت شد و كاشانى از آن ويرانه ديدن كرد.

 

 

در همان دوران، نيمايوشيج هم آرزو داشت دمار از روزگار آدمهاى بد در بياورند. «مرغ آمين» (1330) كه مانيفست شعر متعهد و يكى از شاخصهاى ادبيات مترقى ايران شناخته مى‌شود بازتاب طرز فكر انسان معتاد به تاراج در صحارى آريايي‌ـاسلامى هم هست.  نيما از تركيب برسكوى‌درنشستن، به معنى مصادره‌شدن اموال و اخراج و دربه‌درى، صفت تفضيلى مى‌سازد: بر سكوى در نشسته‌تر، و نيز بيشتر خاموش، در توصيف چراغهاى خاموش‌تر از خاموش ِ خانه‌هاى غارت‌شدگان و به‌خاك‌سياه‌نشستگان:
 

مرغ مى‌گويد: «هر تنى زانان
از تحيّر بر سكوى در نشسته.»
خلق مى‌گويند: «بادا باغشان را، در شكسته‌تر
هر تنى زانان، جدا از خانمانش، بر سكوى در نشسته‌تر
وز سرود مرگ آنان، باد
بيشتر بر طاق ايوانهايشان قنديل‌ها خاموش.»

 

سه دهه بعد دعا يا نفرين غليظ پدر شعر نو مستجاب شد. هر شب عده‌اى را از خانه بيرون مى‌ريختند و عتيقه و فرش و اشياى دم‌دست را بار مى‌زدند و مى‌بردند. چند سرخط خبر:

اول ارديبهشت 58 ـــ بخشنامۀ دادستان تهران براى كميتۀ مركزى: دادسراها فقط با گزارش كلانتريها پروندۀ مجرمان را مى‌پذيرند.
10 خرداد ـــ پيرو تذكر امام خمينى در حفظ چهرۀ زيبا و مطلوب جمهورى اسلامى، دستورالعمل صريح دادگاه انقلاب اسلامى به پاسداران: ورود بدون مجوز به منزل اشخاص، بردن اثاثيه و اخراج افراد مطلقاً ممنوع است.
25 تير ـــ آيت‌الله‌العظمى خمينى فرمان آزادى عفوشدگان را، جز اشخاصى كه در قتل و شكنجه و سوءاستفاده از بيت‌المال شركت داشته‌اند، صادر كرد.
7 مرداد ـــ كسانى كه شبانه، بين 10 شب تا 6 بامداد افراد را بازداشت مى‌كنند پاسدار نيستند. ـــ كميتۀ مركزى انقلاب اسلامى.
20 مرداد ــــ كميتۀ حجت‌ابن‌الحسن به علت عدم رعايت ضوابط كميتۀ مركزى و كميتۀ منطقه، منحل اعلام مى‌گردد.

در آن ماهها فرمانهاى چندماده‌اى و دستورهاى كتبى و شفاهى و بخشنامه‌هاى بسيارى در اين باره صادر مى‌شد اما بيش از ده سال طول كشيد تا اين وعده تحقق يابد: انحلال كميته‌ها بررسى مى‌شود.  وقتى شهربانى و كلانترى‌ها بتوانند حفظ نظم شهر را به عهده بگيرند كميته‌هاى انقلاب تعطيل خواهند شد. (27 فروردين).

 

 

مهدى بازرگان از شيوع گستردۀ چپو از همان عصر 22 بهمن حيرت كرد و به وحشت افتاد.  مدام اعتراض مى‌كرد و در مقام رئيس دولت موقت مى‌كوشيد به اين وضع خاتمه دهد.  حرفش اين بود كه ملت براى بهبود شيوه مملكتدارى به پا خاسته است و يورش شبانه به منازل و پُركردن كاميونها يعنى احياى بساط خانخانى.

از خبرهاى آن روزگار برمى‌آيد كه هستۀ قدرت جديد با تسخير خانه‌ها و اخراج مالكان موافق نبود گرچه در عمل از ثمرات آن بهره‌مند مى‌شد.  اما بازداشت مقامها، خلع يد از كارخانه‌دارهاى مشهور و تخليه مالى ِ ثروتمندان و سران رژيم سابق يك حرف است، ريختن و بردن مبل و صندلى و فرش و تابلو و سرويس غذاخورى مقامهاى ردۀ ميانى و تقريباً هركس كه مال‌ومنالى دارد و زمانى كراوات مى‌زده حرفى ديگر.  پيشتر تلقى اين بود كه اشخاصى بايد بروند، نه اينكه اثاثيه به جايى ديگر برود. سخت سرگرم نبرد با دولت بازرگان براى تصرف قدرت ادارى بودند و گرچه از گردآورى غنایم هم غافل نمى‌ماندند، تا سالها بعد نشان‌دادن مبل و صندلى و سالن پذيرايى باب نشد.  روى مبلهاى نسبتاً سادۀ محل جلوس آيت‌الله خمينى (احتمالا ساخت كارگاههاى يافت‌آباد) پارچۀ سفيد مى‌كشيدند.

جنبۀ پرمعنى ماجرا اين بود كه ريختن به خانۀ اشخاص و مصادرۀ اموال غالبآ شب‌هنگام انجام مى‌گرفت.  تا پيش از شروع جنگ با عراق و برقرارى نوعى حكومت نظامى در مهر 59، بارها تمام احكام بازرسى‌اى كه مأموران كميته براى خودشان صادر مى‌كردند بى‌اعتبار اعلام شد و رؤساى مراكزى كه افراد مسلح در اختيار داشتند تكرار و تأكيد كردند نبايد شبانه به خانۀ كسى يورش برد.  بنا به مقررات دادگاههاى انقلاب، افراد بايد احضار و بازجويى شوند و پس از رسيدگى قضايى و محاكمه، چنانچه رأيى داير بر ضبط اموال صادر شود اين كار با تهيۀ صورت‌جلسه و در ساعات ادارى انجام گيرد.  در آذر 58 آيت‌الله خمينى از شيوع و استمرار چپو در سراسر مملكت سخت ناليد و گفت با ديدن اين اوضاع براى نخستين بار در زندگى‌اش احساس خستگى مى‌كند، و فرمان داد: مصادره و تصرف غيرشرعى اموال مردم شديداً محكوم است.

حتى فردى محتشم كه موافقانْ دوستش داشتند و مخالفانْ از او حساب مى‌بردند وقتى از شيوع چپوهاى شبانه مى‌ناليد و با صراحت حكم مى‌كرد به اين قبيل اَعمال فوراً و مطلقاً خاتمه داده شود بى‌اثر بود.  جاى تعجب نداشت چند ساعت پس از همان وعظ پرگلايه، طبق معمول هر شب باز بريزند چپو كنند.

 

  

آنچه انقلاب اسلامى خوانده شد نتيجۀ فروپاشى سيستم، و فروپاشى سيستم نتيجۀ كناره‌گيرى شاه بود.  تا نيمۀ آبان، حرف از خواستهاى قانونى مردم بود اما شاه نخستين بار در سخنان معروفش كلمه انقلاب به كار برد.  در همان ماه پس از آنكه روشن شد شاه قافيه را باخته است و قصد رفتن دارد، عنوان جمهورى اسلامى جاى عبارت مبهم‌تر حكومت اسلامى را گرفت.

شاه در انتهاى ربع‌قرن جنگ فرسايشى با طيفى از مخالفانش، شامل مذهبيون، شكست را پذيرفت و صحنه را ترك كرد و با رفتن او نيروهاى مسلح (مانند آنچه بعدها در عراق هم اتفاق افتاد) از هم پاشيد.  با دستيابى افراد عادى به تفنگ، قدرتْ خيابانى شد و قدرتِ خيابانى به‌طور طبيعى قهوه‌خانه را به‌عنوان پاتوق، مسجد را براى كسب (يا جعل) مشروعيت، و انبار ته گاراژ را براى اختفاى اموال متصرفه انتخاب مى‌كند.

شخصيت فرد را هيچ يك از ابداعات بشر به اندازۀ دردست‌گرفتن فرمان اتومبيل عوض نمى‌كند.  پس از اتومبيل، دگرگون‌كننده‌ترين ابداع بشر بى‌ترديد تفنگ است.  سلاح انفرادى چيزى غير از توپ، متفاوت با هواپيماى جنگى و شخصى‌تر از بمب اتمى است.  لمس قنداق تفنگ و سردى لولۀ آن، و ماشۀ حساس به فشارى كوچك، بر درك فرد از جهان و بر نسبت قدرت او به ديگران تأثير اساسى مى‌گذارد.  روح و فكر آن آدمها را تفنگ دگرگون كرده بود اما آيت‌الله نااميدانه مى‌كوشيد به آنها بقبولاند كه نبايد شبانه به خانۀ مردم بريزند.

 

 

يكم، آنها تفنگدارشدن خويش را از بركت سقوط رژيم شاه مى‌ديدند، نه به مرحمت آيت‌الله‌هايى كه خودشان هنوز آنچه را اتفاق افتاده بود كاملا باور نمى‌كردند.  با متلاشى‌شدن نيروهاى مسلح رژیم، خيلى راحت مى‌توان اسلحه‌خانه‌ها را تاراج كرد و براى ادامۀ كسب‌وكار چپو، تفنگ به دست آورد.  اين اگر هم ربطى به پيشنماز كميتۀ مسجد محل داشت از اين نظر بود كه او نيز به قدرت اسلحه و ثروت مفت رسيده بود، نه اينكه تفنگدارها را او به قدرت و ثروت رسانده باشد.

 

دوم، در روانشناسی ِ اجتماعی‌ـتاريخى ايران داستان از اين قرار است: استوار پاسگاه نيم‌نگاهى به حكم مقام قضايى كه فرمانده هنگ ژاندارمرى زير آن دستور اجرا داده است مى‌اندازد و به شاكى مى‌گويد به شكايت او بايد از اول رسيدگى شود و اين دور و برها دادسراپادسرا و سرهنگ‌پرهنگ در كار نيست، و با صداى بلند اعلام مى‌كند فقط شخص اعليحضرت همايونى را قبول دارد.

اما در دهى پشت كوه، شاكى از كجا اعليحضرت همايونى بياورد؟ عملى‌تر است كه هزينۀ دادرسى مورد نظر سركار استوار را بپردازد.  با آن مبلغ، رئيس پاسگاه حقوق ناكافى خويش را ترميم مى‌كند، در اسرع وقت (به مصداق هفت مرغ پخته را ژاندارم خورد/ ما هنوز اندر غم يك جوجه‌ايم) هدايايى ناقابل خدمت سرهنگ‌پرهنگ به شهر مى‌بَرد، مداخل ميان سلسله‌مراتب تقسيم مى‌شود و حكم قضايى به اجرا در مى‌آيد.

اظهار آمادگى ِ فداكردن جان براى اول شخص ِ والا، همراه با سرپيچى از سلسله مراتب ِ اسماً تحت امر او، راز بقا در سرزمين آريايی‌‌ـاسلامى و در عين حال از علل حكومت‌ناپذيرى و فلاكت اجتماعى ِ ناشى از آن است.  هنوز آيت‌الله روضه نخوانده، هاى‌هاى گريه مى‌كنند اما خواست صريح او را نشنيده مى‌گيرند.  رَويّۀ باستانى ادامه مى‌يابد: شما حرف خودتان را بزنيد، ما كار خودمان را مى‌كنيم.

 

  

شش ماه پيش از انتقاد نزديك به تضرّع آيت‌الله خمينى در آذر 58 عليه مصادره و تصرف غيرشرعى اموال مردم، در خرداد همان سال قيد مطلقآ ممنوع و مغاير چهرۀ زيبا و مطلوب جمهورى اسلامى افاقه نكرده بود.  حالا شديدآ محكوم است هم چيزى در مايۀ قطعنامه‌هاى راهپيمايى به گوش تفنگ‌به‌دست‌ها مى‌رسيد: انشا، نصيحت، وعظ، خطابه، كليشه.  اگر گفته مى‌شد چنين كارهايى حرام است، ممكن بود فتوا به حساب آيد اما حتى در آن حالت هم دُور زدنش سخت نبود.  براى مباح‌كردن حرام شرعى، در خود شرع بسيارى راهها وجود دارد.  تمام هنر فقيه مهارت در ژيمناستيك با كلمات، مطلقاً ممنوع اعلام‌كردن، استثنا قائل‌شدن و براى متقاضيان خاص مجازشناختن است.  كافى بود به جاى آن كلمات بگذارند: احقاق حق به حقدار، و استرداد ثروتهاى نامشروع.

انتقاد تلخ از چپوهاى شبانه اگر نتيجه‌اى داشت شايد اين بود كه چندين بنگاه و دستگاه و سازمان و نهاد و بنياد ايجاد شد و هر يك سهمى از غنایم برداشت: دفتر اجراى فرمان امام، دفتر اجراى فلان تبصرۀ قانون بودجۀ بهمان سال، البته بنياد مستضعفين (مستضعفان بعدى) كه ايشان با عبارت بنياد مستكبرين از آن ياد كرد و غيره.

درهرحال، فرامين بازدارنده ـــ چه بخشنامه، دستور، اخطار، حكم حكومتى يا فتوا ـــ بى‌اثر بود.  به نظر افراد مسلح، اولا مصادره نيست و بازگشت به بيت‌المال مسلمين است؛ ثانياً غيرشرعى نيست و عين حكم خداست كه آهن بكوبيد در سر كافران و مشركان مغلوب. ماهيّت و مكانيسم قدرت جديد پيچيده‌تر از آن بود كه بخشنامۀ ادارى و اخطار شديداً محكوم است بتواند اثرى داشته باشد.

بيشترين كارى كه از روحانيت به‌منصب‌رسيده برمى‌آمد اين بود كه اعلام كند كسانى كه شبانه بين 10 شب تا 6 بامداد افراد را بازداشت مى‌كنند پاسدار نيستند.  اما طرز اجراى وظيفۀ پاسدارى از اسلام و انقلاب را قدرت تفنگ و موازنۀ قوا بين دستجات مسلح تعريف مى‌كند، نه بخشنامۀ دامت‌ افاضاته.  و پيش از 5/ 9 شب يا بعد از 7 صبح چه؟ در ساعات روز هم قدرت در دست شب‌روها بود.  اگر در ساعات به‌اصطلاح ممنوع به خانه‌ها يورش مى‌بردند براى ايجاد رعب بيشتر و گم‌كردن ردّ اموال در تاريكى بود. وقتى اموال را مافوق‌ها صورت‌جلسه كنند و در اختيار بگيرند چيزى به تفنگچى ِ دونپايه نخواهد رسيد.  ترجيع‌بند همه، چه تفنگدار و چه غيرمسلح، اين بود: انقلاب كرديم فلان كار را بكنيم، انقلاب كرديم بهمان كار را نكنيم.  و انقلاب شكوهمند مثل پاركينگ طبقاتى نيست كه ساعت ورود و خروج داشته باشد؛ يورش بيرحمانۀ طبقاتى و تحقق وعدۀ الهى است: زخارف دنيوى به جهادكنندگان در صراط حق‌تعالىٰ مى‌رسد.

 

  

در آن سو، طبقۀ متموّل پهلوى قدرت نظامی‌‌ـپليسى را از دست داده بود و، وحشت‌زده و بيدفاع، در درجۀ نخست در فكر نجات جان خويش بود كه با گردش قلم حاكم شرع گرفته مى‌شد.  در چشم فاتحان، محل سكونت مغلوبان نه خانه‌هايى بزرگتر از حد متعارف، بلكه كاخ و گنجينه بود: سرسرا و تالارهايى عظيم با دريايى از تجمّلات و طلا و نقره و چينى و بلور و فرش و اثاثيه‌اى كه هر قطعۀ آن بيش از سالها دستمزد شهروند عادى مى‌ارزيد.  در بسيارى موارد، مهاجمان به ساكنان دستور مى‌دادند فوراً خانه را ترك كنند.  و حبسهاى طولانى و بى‌محاكمه مى‌توانست ناگهان به سينۀ ‌ديوار رفتن صاحبخانه سابقاً صاحب‌مقام بينجامد.  اثاثيۀ نفيس و گرانقيمت‌تر خانه، و گاه هر چيز موجود در آن، تا صبح ناپديد مى‌شد.  در مواردى مقدارى وسايل سادۀ اوليه براى سكونت اشغال‌كنندگان باقى مى‌ماند.

در چشم مأموران مسلح كميته، گوش‌دادن به حرف دولت موقت و رعايت ضوابطى كه عده‌اى حاج‌آقا تعيين مى‌كردند مانند اين بود كه فرد ناچار باشد براى برداشتن چند گوش‌ماهى از ساحل دريا، تقاضاى مجوّز كند.
 كار صحيح، در اسرع وقت و شبانه پركردن سطل و گونى با بيل از نعمات خداداد است.

شيوۀ تقسيم غنا
یم در صدر اسلام همين را مى‌گفت (سهم جهادكنندگان در راه خدا مقدم بر سهم خليفه)؛ سنت تاريخى همين را مى‌گفت (مجاهدين آذربايجانى در صدر مشروطيت مفت باختند كه در پى دست‌اندازى به اموال مالداران، از تهران اخراج شدند)؛ عقل سليم همين را مى‌گفت (اين ذرّه‌اى است از ثروت طاغوتى‌ها)، و هر رفتار ديگرى نشانۀ حماقت مى‌بود.  هگل مى‌گفت تاريخْ تجلـّى ِ روح ِ خداست.  با اين حساب، روح آن زمان ِ ايران، چالاكى ِ جهادگران در جمع‌آورى غنایم از كشتيهاى درهم‌شكستۀ به‌گل‌نشسته بود.

ناگهان يك مشكل جديد ديگر پيدا شد.
 اقليتى بسيار كوچك از روحانيون كه يكشبه به قدرت رسيده بود وقتى از جايگاه حكومت به افرادى كه تا ديروز پيرو و مريد و مقلـّد و كفش‌جفت‌كن طايفۀ علما بودند فرمان مى‌داد، پسرهاى روستايى ِ حاشيۀ شهرها و سينه‌زن‌ها و عَلَم‌وكُتل‌برهاى دستجات سينه‌زنى ِ بازار كه مسلح شده بودند بى‌رودربايستى به طلبه‌ها و پيشنمازها مى‌گفتند: پى كارتان برويد حاج‌آقا، اداى فرماندهى در نياوريد، اين فكرها را از كلۀ مبارك بيرون كنيد، ما خودمان بلديم چكار كنيم.

 

 

خاطرات يكى از بزن‌بهادرها نشان‌دهندۀ حال و هواى آن روزگار است.  رئيس كميتۀ مخوف بهارستان در ابتداى دهۀ 60 بعدها تعريف كرد:1


تنها من در اين ميان غيرروحانى بودم. شيخ ... هرچه اراذل و اوباش بود دور خودش جمع كرد.  كسانى را آورد پاسدار كرد كه از آگاهى هم سرقت كرده بودند، يك حالت آپاچى و وحشيگرى داشتند.  متهم را كه مى‌گرفتند مواد، اسلحه، وسايل و پولش را براى خود ضبط مى‌كردند بعد ولش مى‌كردند چرا كه مى‌دانستند كه اگر آنها را تحويل ما بدهند خواهيم پرسيد مدارك جرمش كجاست؟ حتى افراد منكراتى را مى‌گرفتند بعد ول مى‌كردند.

آقاى ... شوخى يا جدى گفت: فكر نكنى اگر شما برويد كارهاى اينجا لنگ مى‌ماند.  بالاخره ما هم
بالاجبار مى‌رويم از چهارراه مولوى چهار نفر مى‌آوريم. گفتم چه بهتر همانها را بياوريد، ارزان‌تر تمام مى‌شود، همانها به درد شما مى‌خورند.

خيلى از آقايان به بگيروببند تمايلى نداشتند. گاهى با آقاى ... بر سر بعضى مسائل از اين دست مشكل داشتيم. مى‌گفت: اگر حكومت اسلامى ما شكست بخورد و از بين برود بهتر است از اينكه ما بخواهيم با زور و با سرنيزه حكومت را نگه‌داريم. ايشان با اين طرز تفكر مى‌خواستند در همان سالهاى اول انقلاب مدينۀ فاضله به وجود آورند و از درِ رحمتِ خداوند وارد بشوند.

فردى را به‌عنوان حاكم شرع كميته معرفى كردند. خيلى تحويلش نگرفتيم. كميته براى خودش پادگانى درست كرده بود كه اين آقا مى‌رفت آنجا درس اخلاق و مسائل ايدئولوژيك مى‌گفت. فهميديم ايشان اصلا اعتقادى به حرفهايى كه مى‌زند ندارد. با لباس روحانى آمده بود ولى لباس پاسدارى تنش مى‌كرد. يكى از بچه‌ها به او گفت: حاج آقا! آبروى شما، احترام شما، به آن لباستان است. اين لباس پاسبانى است، براى شما مايۀ آبروريزى است. ايشان برگشت حرف بسيار زشتى زد. از آنجا فهميديم كه ايشان از نظر اخلاقى مشكل دارد. بيشتر تحقيق كردم و دريافتم كه پيشتر در منطقه‌اى از مرز بازرگان حاكم شرع بوده و مسائل مالى پيش آورده است. وقتى در صدد دستگيرى او بودند فرار كرده به اينجا آمده و شده است حاكم شرع كميته.

شبى ... ما را به جلسه‌اى خواست. گفت: ايشان از فردا علاوه بر حاكم شرع‌بودن، مسئول بازپرسى نيز هست. گفتم: نه! نمى‌شود. گفت: چرا؟ گفتم: اين آقا صلاحيتش را ندارد. ناراحت شد و گفت: اين تشخيص ماست؛ هرچه ايشان گفت شما بايد رعايت كنيد. كمى برخوردم تند شد و گفتم: ايشان صلاحيت اين كار را ندارد! خيلى تند شد و گفت: آقاجان! من نمايندۀ ولى فقيه هستم؛ هرچه مى‌گويم لازم‌الاطاعه است بايد رعايت شود.


حکم آقاى ... را پاره كردم ريختم در جاسيگارى روى ميز و گفتم: بگو فلانى حُكمَت را پاره كرد.

قبلا اتاق رئيس كميته ميز قديمى و چوبى نقش و نگاردار داشت. وقتى آقاى ... آمد، آنها را كنار گذاشت و ميز شيشه‌اى به جايش نهاد، زير آن هم يك تْرِدميل قرار داده بود كه هنگام صحبت و كاركردن بازى هم مى‌كرد.


و مشكل بتوان تشخيص داد چا
نۀ  راوى گرم شده است يا واقعآ به جاى تحويل‌دادن غنایم، براى مسخرگى چنين كارهايى مى‌كردند:
 

بايد پاسدارها را توجيه مى‌كردم وقتى به منزل افراد مى‌رويد فقط مدارك جرم در حد اسلحه، مواد منفجره و مواد مخدر بياوريد.  اما اينها گاهى پياز، سيب‌زمينى يا شيرخشك بچه هم آورده بودند.

 

 

چندين موضوع در هم تنيده بود.  بايد به جامعه حالى مى‌شد رژيمى جديد روى كار آمده است. گروههاى سياسى هم كه سهيم‌شدن در ادارۀ امور به اتكاى آراى عمومى را حق خويش مى‌دانستند بايد سركوبى مى‌شدند.  از همين رو، ممانعت از تصرف املاك و اموال اشخاص منتسب به رژيم ِ شكست‌خورده آسان نبود.  غنيمتْ بخشى از ثمرات جهاد است. هرچند در آن زمان در رأس قدرت علنآ علاقۀ وافر به مصادره و چپو نشان نمى‌دادند، عملا نمى‌توانستند مانع فعاليت كميته‌هايى شوند كه وجودشان حياتى بود.

هستۀ حكومت و دولت بازرگان دليلى نمى‌ديدند خانۀ اشخاص در هجومهاى شبانه مصادره شود.  اما هر صبح مى‌خواندند پريشب چندين خانه با اموال و اسباب و اثاثيه تصرف شده و، از جمله، آلبومهاى عكس خانوادگى مالكان آنها در دست متصرّفان است.  براى مقامهايى مذهبى كه با چنين يورشهايى موافق نبودند اما در مقابلِ عملِ انجام‌شده قرار مى‌گرفتند دستور اعادۀ اموال و رهاكردن بازداشت‌شدگان ناممكن بود.  يورشهاى شبانه و مصادره‌ها حالت نبرد فقر و غَنا، فضيلت و فساد، و حق و باطل داشت و اعلام نام بازداشت‌شدگان، عكسهاى خانوادگى و ادارى، سندهاى مالكيت و سهام شركتها و كارخانه‌ها و احكام ترفيع و مدالها و نشانها يعنى كسى كه دستور رهاكردن اموال و اشخاص بدهد فقط به استقبال خطرِ بى‌آبرويى مى‌رود: دستور رفع توقيف اموال را همراه با عكس اعضاى خانوادۀ متهم كنار دريا و در مهمانى تكثير مى‌كردند.  كسى قدرت صدور چنان فرمانى نداشت.  تفنگدارها حكم را پاره مى‌كردند در زيرسيگارى مى‌ريختند.  حاج‌آقا پيش از هر چيز بايد هواى خودش را داشته باشد.

آن اوضاع، به‌اصطلاح فيزيكدان‌ها، آزادشدن نيرو بود، و ايستادن در برابر نيروى آزادشده يعنى خودكشى در انفجار.  متلاشى‌شدن ناگهانى رژيم شاه نيرويى خيابانى را به حد لوكوموتيوى پرقدرت ارتقا داد (از چهارراه مولوى چهار نفر مى‌آوريم) و اين نيرو به‌طور طبيعى با بخشى از ائتلاف بازارـحوزه كه پيشتر سر به معارضه با رژيم شاه برداشته بود هم‌مسير شد و آن را به پيش راند.  ائتلاف كوچك نه آن زمان مى‌توانست لوكوموتيو پرقدرت را مهار كند، نه در دهۀ 60 كه اين نيرو ميل داشت تا كرانۀ درياى مديترانه بتازد، و نه امروز مى‌تواند.

نيروى آزادشده را مى‌توان به‌عنوان پيشرانه به كار گرفت و با آن جلو رفت.  در ادامۀ هر هجوم شبانه به يك خانۀ مجلل ديگر، اسناد كافى براى تصرف ساختمانها و خانه‌ها و باغها و كارخانه‌هاى بيشترى به دست مى‌آمد و رفته‌رفته امپراتورى ِ مالي‌ـصنعتى ِ عظيمى شكل مى‌گرفت.  بخشى از اثاثيه را خرده‌پاها مى‌بردند و خود مِلك مى‌ماند براى بالادستى‌هاى نظام. از همان سالهاى اوايل دهۀ 60 تلاش براى كنترل، و سپس تقسيم اين امپراتورى يكى از موارد رقابت ميان فاتحان بود و چندين سازمان و نهاد آن اموال را بين خودشان قسمت كردند.

 

  

در نخستين هفته‌هاى پس از سقوط رژيم سابق، فاتحان گرفتار بهتى عميق بودند از چرخش ناگهانى وقايع، همراه با نگرانى شديد از اينكه اگر تمام اينها سناريو باشد و ورق برگردد چه سرنوشتى در انتظارشان خواهد بود.  در همان حال كه بخش فوقانى ِ جرگۀ پيروز بيدرنگ وارد نبرد براى زدن زيرآب دولت موقت شد و ادارات دولتى را قدم‌به‌قدم فتح مى‌كرد، در بخش تحتانى هرچه را پول‌شدنى بود، در داخل يا خارج، نقد مى‌كردند.

فروردين 58 نامۀ خواننده‌اى در آيندگان خبر مى‌داد اثاثيه خانۀ شمس پهلوى را، شامل تابلو پيكاسو و سگ و پيكان، در حومۀ كرج حراج كرده‌اند. از پيشنماز محل و رئيس كميته نامه‌اى در ردّ اين ادعا رسيد: طبق ضوابط اسلامى آنچه كه لازم بود از گل و همچنين در حدود 10 دستگاه وانت‌بار و سوارى پيكان و همچنين 12 سگ فروخته شده و اصلا تابلويى فروخته نشده تا از پيكاسو و غير پيكاسو باشد.  اين شايعات بى‌اساس از ناحيۀ دشمنان است.

از چنين موضوعهايى مى‌توان خبرهاى داغ پروراند و در جامعه هيجان آفريد اما  آيندگان نه نيروى كافى براى اعزام به منظور تحقيق در اين قبيل قضايا داشت و نه تحريريه‌اش در شأن خويش و مهمترين روزنامۀ مملكت مى‌دانست براى رسيدگى به فروش مبل و صندلى و وانت پيكان و سگ پودل خبرنگار بفرستد و با پيشنماز كميته كلنجار برود، يا بر املاانشاى او انگشت بگذارد.

 

  

امروز هم بگذريم از اينكه چه لزومى دارد گلها را سر خيابان بفروشند، طبق ضوابط اسلامى فروختن سگهاى طواغيت (لابد به يك مشت طاغوتى ديگر) شرعاً اِشكال دارد يا نه، و تابلو اساساً يعنى چه و قيمت آن چگونه تعيين مى‌شود.  در عوض، به اين يكى توجه كنيم.

اسدالله مبشرى، وزير دادگسترى دولت موقت كه كوتاه‌زمانى سردبير روزنامۀ  كيهان بود در تير 58 به  آيندگان گفت:


اين كاخها مى‌تواند تبديل به موزه شود، محل تفريح مردم شود، مردم بيايند با قيمتهاى ارزان از آن استفاده بكنند، وسائل تفريح در آنها گذاشته شود. اين كاخها شايد بتواند يك ميليون كارگر بيكار را به كار وادارد، اعم از گلكارى، نقاشى، محافظت، باغبانى، برق و صدها شغل ديگر مى‌تواند در اين شرايط حساس براى بيكاران در كاخها به وجود آيد.
 

روح زمان ندا مى‌داد هيچ چيز سر جاى خودش نيست، همه چيز را بايد به هم ريخت، صدر را ذيل كرد و ذيل را به صدر برد.  ربع قرن ناليده بوديم بورژوازى وابسته مانع رشد بورژوازى ملى شده است و حق بايد به حقدار برسد.  حالا با خلع قدرت از بورژوازى وابسته، طفلك بورژواى ملی‌‌ـمذهبى ِ نديدبديد كه سردبير روزنامه هم شده بود در نهايت خيرخواهى مى‌گفت در محوﻄۂ سعدآباد و نياوران و صاحبقرانيه مى‌توان يك ميليون كارگر بيكار به كار گماشت.  در چنان فضاى هذيان‌زده‌اى، انگشت‌گذاشتن بر حراج چند شكلك چپ‌اندرقيچى، ارتكاب پيكاسو يا غيرپيكاسو، بى‌مورد است.

 

  

حالت آپاچى و وحشيگرى كه تفنگدار سابق به آن اشاره مى‌كند حتى پيش از استقرار رژيم جديد فوران كرده بود.  تفنگدار ديگرى كه از ايران گريخت در روايتى كه در خارج منتشر كرد2 مى‌گويد وقتى جريان انقلاب پيش آمد يك بازارى ِ هيئتى به بچه‌ها خبر داد به انبار فرشى در خيابان بوذرجمهرى كه صاحبانش خيال دارند آن را تعطيل كنند يورش ببرند.  فرشها را در گاراژ بزرگى متعلق به حاج . . .  رئيس اتحاديۀ لوازم دست‌دوم فروشى انبار كردند.  بعد از استقرار رژيم جديد، وقتى وسايل موز ايران باستان بغل وزارت خارجه را تاراج كردند، مقدارى از اموال را به همين گاراژ بردند.  همين طور عتيقه‌هاى آرامگاه رضاشاه و غيره و غيره و غيره. 

 

گروهى از كسبۀ خيابانهاى روزولت، نادرشاه، شاه عباس و 25 شهريور به  آيندگان (9 بهمن 57) گفتند در ساعات منع عبور و مرور مغازه‌هايشان غارت شده است.  مدير بازرگانى هوندا گفت: شبْ درهاى فروشگاه را شكسته و 19 دستگاه موتور به سرقت برده‌اند.  مشخص است موتورها را در كاميون بار كرده‌اند چرا كه بدون باطرى و بنزين قادر به روشن‌كردن آنها نبوده‌اند. اتهام غارت شبانه آشكارا متوجه مأموران حكومت نظامى بود اما چند هفته بعد در هيچ‌يك از مراكز دولتى نشانى از آن اموال ديده نشد.  به گذشته كه نگاه مى‌كنيم، فرضهاى ديگرى هم مى‌تواند مطرح باشد.  با توجه به آنها، بازار آن اندازه كه ادعا مى‌كند براى نهضت اسلامى خرج نداد.  مثلا رژۀ پر سر و صداى موتورسيكلت‌هاى بى‌شمارۀ آكبند در تظاهرات ضد شاه، كه آن زمان تصور مى‌شد بازاريان متعهد به ميدان فرستاده‌اند، در واقع از كيسۀ مال‌باختگانى بود كه بزن‌بهادرهاى بازار شبانه قفل مغازه‌شان را مى‌شكستند.

 

انقلاب شكوهمند در دو سطح كاملا متفاوت جريان داشت: سطحى روشنفكرانه محاط بين پلى‌تكنيك و دانشگاه تهران و دانشكدۀ صنعتى و آمفى‌تئاتر بيمارستان هزار تختخوابى و كانون نويسندگان و كانون وكلا و سنديكاى روزنامه‌نگاران، نگران حقوق ملت در برابر حكومتى كه روز به روز تهديدآميزتر حرف مى‌زد، و نگران دادگاههاى انقلاب كه ترديدى نبود خيلى زود در مسيرى ديگر مى‌افتد.  در سطح شهر، بخش درس‌خوانده سرگرم بحث بر سر قانون مطبوعات و لزوم گنجاندن خواستهاى ترقيخواهانه در قانون اساسى آينده بود.  در اعماق تاريك شهر دور از ميدان توجه فعالان سياسى و تمركز ديد مطبوعات، هجوم به هر جا اموالى قيمتى وجود داشت ادامه مى‌يافت.  سركوبى ِ گسترده‌اى تدارك ديده مى‌شد تا كار يك‌بار براى هميشه يكسره شود.  برنامه‌هاى سياسى احتياج به پول ِ اُورت براى نفر جمع‌كردن داشت.

 

  

شب به خانۀ مدير عامل مى‌ريختند، اموالش را تاراج مى‌كردند و او را در كميته مى‌انداختند. صبح روز بعد، انجمن اسلامى ِ نوظهورى با چند عضو كه ناگهان در شركت يا كارخانه روييده بود مانع شروع كار روزانه مى‌شد، عكسهاى خانوادگى مدير را همراه با بطريهايى كه در خانه‌اش به دست آمده بود به نمايش مى‌گذاشت و شروع به قرائت رجزنامه‌هايى مى‌كرد كه از بيرون به دستشان داده بودند با مضمون نابود بايد گردد.

 

هدف بلواگران گشودن گاوصندوق و تصرف كل مؤسسه بود.  گروگان‌گرفتن رئيس شركت و حبس‌كردن مدير كارخانه در اتاق كارش عادى شده بود. غالب كارگران ماهر، گرچه آنها هم معمولاً محبت ِ همراه با احترامى به شاه و خانواده‌اش نداشتند، حساب كار دستشان بود امتيازهاى سيستم قبلى به آنها بيش از چيزى است كه منطقآ انتظار مى‌رود.  و مى‌ديدند چند فرصت‌طلب ِ انجمن‌اسلامى‌ساز و همدستهاى آنها در كميته محلْ اوضاع را قبضه مى‌كنند و برنامه دارند نگذارند جريان كار به طور عادى پيش برود.  اما زورشان به آدمهاى مسلح ِ بى‌پروا نمى‌رسيد. وقتى براى نسق‌گيرى حتى در بقاياى كاباره‌هاى شكوفه‌نو و ميامى انجمن اسلامى درست كنند، قياس كنيم در جاهاى ديگر چه مى‌گذشت.  تسخير روزنامۀ  كيهان و تصفيه قلمزنان آن را هم با راه‌انداختن انجمن اسلامى شروع كردند.

بازرگان، درمانده و نااميد، مى‌گفت بدهكاربودن كارفرما به بانك ربطى به كاركنان ندارد. در هر فرصتى چپى‌ها را مسئول هرج‌ومرج معرفى مى‌كرد.  فدائيان و مجاهدين، مثل سيلزدگانى كه راه مى‌روند و حتى رانندگى مى‌كنند بى‌آنكه سطح زمين را ببينند، چيزى بيش
از بقيۀ جامعه بلد نبودند.  آنها هم محكم اعتقاد داشتند بدون مصادرۀ خانه و شركت و كارخانه و درآوردن پدرِ سرمايه‌دار وابسته، انقلاب شكوهمندمان ناقص خواهد بود، و اين اموال مستقيمآ برمى‌گردد به سرپنجۀ پرقدرت و جيب و سر سفره خلق ستمديدۀ قهرمانمان، البته اگر دولتى انقلابى سرِ كار باشد.

اما حتى بدون آن جوانان پرشورِ هيجان‌زده، ايجاد آشوب به قصد تاراجْ روح زمان بود، و جاذبۀ غنایم ِ واقعى يا فرضى بدترين صفات آدمها را بارز مى‌كرد: حسد، طمع، بدخواهى، تهمت، عقيده‌فروشى، همراه‌شدن با زورگو و خوشرقصى از روى ترس.  وقتى بازرگان، كه بدون ترجيع‌بند چپى‌هانمى‌توانست دنيا را توضيح بدهد، و دولت موقتش كاسه‌كوزۀ اغتشاش را سر سازمانهاى چپ و مطبوعات پيشرو، خصوصآ  آيندگان، مى‌شكستند اشتباه نمى‌كردند، دروغ مى‌گفتند.

 

  

باز از زبان همان راوى: يك سرى از اموال كاخ گلستان و كاخ مرمر را به اسپانيا فرستادند نزد . . . از بچه‌هاى كميتۀ شهرنو كه مقدارى از اموال اشرف چهارچشم و پرى‌بلنده را هم از ايران خارج كرده بود.  پولى پس نداد و عده‌اى را فرستادند او را در اسپانيا با چاقو كشتند.

(خبرِ اول ِ ارديبهشت 58: تيراندازى بين اعضاى دو كميته در خيابان جمشيد 2 كشته و 3 مجروح به جا گذاشت.  اكبر قربانى، قهرمان سابق كشتى و مأمور كميتۀ قلعه، يكى از كشته‌شدگان بود. و 23 تير پس از اعدام هفت‌تن به اتهامات جنسى، از جمله دو زنى كه همان راوى نام مى‌بَرد، نگارنده در سرمقاله‌اى با عنوان «اصلاح جامعه و ميان‌بُر دادگاه انقلاب»، با توجه به دستخط امام راحل كه صدور حكم اعدام را به موارد قتل، شكنجه و سوءاستفاده از بيت‌المال محدود مى‌كرد نوشت جاى نگرانى است لبۀ تيز خشونت خيلى زود به جانب مخالفان سياسى برگردد.  تا پيش از خواندن روايت اخير، اينكه اموال آن دسته از اعداميها نيز چنان هنگفت و نفيس باشد كه سر از اروپا درآورَد براى نگارنده غيرقابل تصور بود.)

به ادعاى همين شخص، در ماجراى بالاكشيدن اين قبيل اموال سر چندين نفر را زير آب كردند.  محمولۀ قاليهاى عتيقۀ موزۀ فرش را حين خروج از كشور در گمرك گرفتند اما در اين مورد ظاهرآ كسى نفله نشد.  قابل‌تأمل‌تر از پُر شدن كاميونها به سوى مقاصد نامعلوم و دخالت فعالانۀ پيشنمازهاى كميته و بزن‌بهادرها و واسطه‌ها و كارراه‌اندازها و حق‌وحساب‌بگيرها و مالخرها، داستان تقسيم غنایم است:

 

در گاراژ سلطنتى، نزديك قصر فيروزه، نزديك سه‌هزار پيكان بود.  هشتصدنهصد شورلت، كاديلاك، بيوك. پيكانها را مى‌دادند به نمايندگان دهاتى مجلس كه از شهرستانها مى‌آمدند.  شورلت را مى‌دادند به آنهايى كه كمى درجه‌شان بالاتر بود.... بعد از مدتى چون اين انبارها پر شده بود اقدام كردند براى فروش آنها. آيت‌الله‌ها مى‌رفتند به انبار شماره يك. حجت‌الاسلام‌ها مى‌رفتند به انبار شماره دو، ثقة‌الاسلام‌ها به انبار شماره سه و همين طور تا مى‌رسيد به پاسدارها.... يك فرش صدهزار تومانى را به اينها مى‌دادند ده‌هزار تومان، آن هم نه نقد. اينكه چطور پولش را مى‌گرفتند آقاى ... مى‌داند. به همين دليل هيچ‌وقت يقۀ او را نمى‌گيرند كه مالها و پولها كجاست و چه شده.
 

راوى مى‌گويد كندوكاو در كوه تجمّلات به دنبال مجسمۀ مربوط به دكوراسيون خانۀ طواغيت و بستنى‌خورى ِ سرويس نقره و پرد همرنگ با مبلها ادامه داشت.

 

  

طبقۀ جديد متولد شده بود، لايه‌بندى مى‌شد و درون آن، اعيان درجه يك و دو و سه و پياده‌نظام شكل مى‌گرفت.  ساده‌زيستى، موتورگازى و سدّ جوع با نان و پنير و خرما همچنان به‌عنوان ارزشهاى والا تبليغ مى‌شود، اما كسانى كه يكشبه از فرش به عرش عروج كردند غنایم را از دست كسانى دريافت داشتند كه جزئيات را خيلى خوب به خاطر دارند.  حافظۀ پياده نظام ِ كم‌سن‌وسال مثل دوربين فيلمبردارى عمل مى‌كند.

در كنار سيستم تاراج و تصاحب غنایم، كسب‌وكار ِ دوشيدنِ گناهكاران هم سكـّه بود.  به مهمانى مى‌ريختند، حاضران را در زيرزمين كميته منكرات مى‌انداختند و روز بعد پس از گرفتن مبلغى نقد (بى هيچ رسيدى) ول مى‌كردند.  همين طور در مورد پسر و دخترى كه بهاتفاق بخرامند، شادخواران پرسروصدا و غيره و غيره.  اكنون سيستم اخذ عوارض از گناه قدرى ادارى‌تر شده و ديگر در اختيار چند پسربچۀ دمپايى به‌پا و يك طلبه در مقام حاكم شرع نيست، اما همچنان پرسود است.

احضار ماشينهاى مدل‌بالا و بنز كه توى چشم مى‌خورند به در خانۀ جديد افرادى كه تا ديروز اتاق اجاره مى‌كردند و تاكسى‌سوارشدن را اسراف مى‌دانستند با ثمرات غزوه‌هاى صدر اسلام قابل مقايسه است، و با غارت دهلى از سوى قشون نادر، و با محموله‌هاى طلا و نقرۀ مستعمرات قارۀ جديد كه سنگينى‌شان گاه كشتيهاى اسپانيايى را در هم مى‌شكست.

 

ادامه در صفحۀ 2  

Å

 

1  خاطرات عزت شاهی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1384؛ دفتر ادبيات انقلاب اسلامی، چاپ پانزدهم، 1388.  نامها در اصل متن وجود دارد.é

2  ”اعترافات حسين بروجردی“.  راوی از بازيگران آن ماجراها با اسم و لقب و شغل و نشانی خانه و مغازه و نام پدر ياد می‌كند.é

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X