نماز خوف لازم نيست
دو مفهوم عدالت و تفاوت خردهفرهنگها بار ديگر در ايران
تبديل به موضوع صحبتهاى روزمره شدهاند. جامعه با اين پرسشها روبه روست كه،
اول، آيا مساوات و تساوى و عدالت به يك معنىاند؟ دوم، فرهنگ رسمى و غالب
ايران را چگونه بايد تعريف كرد تا كسى احساس نكند حذف شده است و عليه روند
جارى نشورد؟
در جاهايى از دنيا به اين دو پرسش به طور جداگانه در
كتابهايى مجزا پاسخ مىدهند. در ايران كه ثبات و تداوم وجه مشخصۀ امور نيست
و كتاب جاى مهمى در جامعه ندارد، درهمآميختن مفاهيم عدالت و فرهنگ به چنان
معماى بغرنجى انجاميده كه نه تنها جوابى به آن دو پرسش، بلكه درك هر يك از
آن دو را بينهايت دشوار كرده است.
درهرحال، آنچه تازگى دارد اين است كه، براى نخستين بار در
تاريخ ايران، اختلاف نظر بر سر حق و عدالت به حكميّت صندوق رأى گذاشته شده
است. بهطور سنتى، چنين اختلافى از طريق به قدرت رسيدن عيّارانى از قبيل
يعقوب ليث صفارى فيصله مىيافت. تا اينجاى قضيه جاى شُكر دارد كه به جاى
حكميّت شمشير و پياز ميان يعقوب ليث و خليفه، راههاى كمتر خونينى پيدا شده
است. اما بلافاصله دشوارى ديگري رخ نموده است: قرار است در مفهوم فرهنگ
غالب هم به طور اساسى تجديد نظر شود.
با وجود اختلاف نظرها بر سر نوع پوشش و مو و گيسوى افراد،
ميان رقيبان سياسى حدى از اتفاق نظر روى اين نكته پيدا شده كه فرهنگ فقط
اينها نيست، و مشكل ايران در فرهنگ توزيع ثروت است. صد سال پيش گمان مىرفت
با ايجاد پارلمان مىتوان كارخانه ساخت و مملكت را ترقى داد. امروز عقيدۀ
رايج ـــــ يا در واقع، توهّم رايج
ــــ مىگويد ثروت فراوان است، كافى است بدانيم چگونه بايد آن را
جمع كرد. به بيان ديگر، اگر زمانى الگوى توليد ثروت را از پارلمنت بريتانيا
و فابريك آلمان مىگرفتيم، امروز دوبى الگوى اعلاى ماست.
به جاى تلاش براى پيشبينى آينده، به گذشتۀ بسيار نزديك
نگاه كنيم. نمونۀ اول: چهار سال پيش دستور رسيد كه چون قرار است شمارۀ
اتومبيلها تعويض شود، همۀ دارندگان خودرو بيدرنگ مبلغى واريز كنند. بگذريم
از اينكه تعويض پلاك خودروهاى مستعمل نقض غرض است و نبايد به اين آهنآلات
مستهلك شمارۀ جديد داد. نكته اين است كه در اين مدت بهرهاى به آن وجوه
هنگفت تعلق گرفته؛ آن بهرهها كجا مي رود؟
نمونۀ دوم: سه سال و اندى صرف تماشاى كشمكش در شوراي سابق
شهر تهران شد. آن خروسهاى جنگى در گرماگرم دعوا بر سر اين نكته كه عايدات
حاصل از ساختوساز در تهران به جيب چه كسى برود يا نرود طرحى اساسى براى
توسعۀ شهر ارائه ندادند. بايد افزود كسى از اهل شهرسازى و معمارى هم طرحى
در اين زمينه پيشنهاد نكرده است. اهل فن مىدانند كه ارزش افزوده لاجرم به
سرمايهگذار مىرسد. بنابراين بحث در اين مجرا مىافتد كه كدام سرمايهگذار
آدم خوب و بافرهنگى است و كداميك نيست. يعنى خردهفرهنگ خويش را عين عدالت
مىگيرند.
نمونۀ سوم و مرتبط به نمونۀ دوم: مطرح شد كه قرار است بخشى
از خيابان ولىعصر تهران را تعريض كنند. كسانى به دفاع از چنارها و حفظ
محيط زيست پرداختند، اما از پروژۀ ساختمان 63 طبقهاى در شمال غربى ميدان
ونك كه گويا قرار است بلوار جديد به آن منتهى شود ذكرى به ميان نيامد.
سازندگان برج لابد استدلال مىكنند كه اگر كسانى مشتاقند براى خريد
آپارتمان در دوبى سرمايهگذارى كنند، چرا در تهران نه؟ اگر با تأسيس
پارلمان و ايجاد فابريك به جايى كه مىخواستيم نرسيديم، شايد خريد و فروش
آپارتمان در طبقات پنجاهم و شصتم گرهگشا باشد.
مىتوان اين فهرست را طولانىتر كرد و دهها نمونۀ ديگر از فرهنگ جمعكردن
پولهاى ريختۀ روى زمين مثال آورد. كسانى مىگويند دامن همت به كمر زدهاند
تا اين فرهنگ را اصلاح كنند و به وضع موجود خاتمه بدهند. «نيّتِ خير مگردان
كه مبارك فالى است.» اگر جاى نگرانى است بايد از اين بابت باشد كه اين
عيّاران هم در همين طاس لغزنده بيفتند و بعد از قدرى تلاش و تقلا و كشمكش
با زلفهاى پريشان، تن به فرهنگ رايج بدهند و فربه و آرام به تماشاى گردش
روزگار بنشينند.
در برابر نظرسنجىهاى جورواجور، خوب مىدانيم كه انسان
پرورش يافته در فرهنگ ايرانى معمولاً بيش از يك عقيده دارد. در حالى كه
پرسشگران گمان مىكنند همه چيز با يك آرى يا نه تمام مىشود، مجموعه فكرهاى
چندگانه كار را نه تنها بر پرسشگر و بر كسى كه اميدوار است بر اساس آن نظر
سنجىها در قدرت بماند دشوار مىكند، بلكه همزيستى عقايد متضاد در فرد سبب
مىشود خود آدمها نيز در برابر تفاوت رفتارهاى فردى و جمعى خويش غافلگير
شوند.
يكى از اين عقيدهها ميل به بيزارى از هركسى است كه در قدرت و صاحب ثروت
باشد. ادبيات قديم ايران آكنده از طعنههاى صريح يا ضمني به ارباب بىمروّت
دنياست. يكى ديگر، انزجار روشنفكران عصر جديد از شهر و مناسبات حاكم بر
روابط شهرىهاست. با اين همه، تماشايى است كه روشنفكرانِ عموماً شهرستيز ما
وقتى حملهاى واقعى به فرهنگ شهر را مىبينند تا چه اندازه جا مىخورند.
علاوه بر رسالت اصلاح فرهنگ رايج، يك تعهد بزرگ اصلاحگران
جديد اين خواهد بود كه چنانچه زمانى نتايج انتخاباتى ديگر را به ميل خود
نيابند، قاعده بازى را بپذيرند، آراى عمومى را فريب خلق نخوانند و قضاوت را
به تاريخ و مردم و به خداى خويش بسپارند. دلشكستگى و گلۀ تلخ يك آيتاللَّه
از اينكه پيشتر هيچگاه به سبب ابراز عقيدۀ انتخاباتىاش به او نتاخته
بودند البته مطلع نويدبخشى نيست. اميدوار باشيم كه پيروزمندان شادكام اين
انتخابات به همان اندازه كه به فرهنگ جامعه نكاتى جديد و مثبت مىآموزند،
از يادگيرى نكات قديمى و مثبت مردم همين شهرها غافل نمانند.
* با عنوان "قاعدۀ بازي"، سرمقالۀ
شرق، 6 تير 84
|