لیبرال‌ترین مقام دانشگاهی که می‌شناختم

 

 

هوشنگ نهاوندی (۱۴۰۴ـ۱۳۱۱) را مقایسه کنیم با همشهری‌اش محمدعلی مجتهدی مشهورترین مدیرمعلم ایران که، به گفتهٔ خودش، ساعت ۶ شام می‌خورد قدری مجلهٔ خواندنیها می‌خواند و ساعت ۸ می‌خوابید و (برایش مضمون کوک کرده بودند) خرداد ۴۲ به محصلها گفت هرکس تظاهرات برود هم کشته می‌شود هم از نمرهٔ انضباطش کسر می‌شود.

 

 

وقتی کمدینی سرپایی خاطره‌ام از دعوت هوشنگ ابتهاج برای صحبت دربارهٔ نوار نازل شجریان را با ناباوری رد کرد، نوشتم کسانی که از امثال محمدعلی رجائی تحقیر شنیده و توسری خورده باشند حق دارند نفهمند عصر جوانان ۱۹۶۸ یعنی چه.  سالها پیش‌تر دربارهٔ خاطرات دانشگاه شیراز نوشتم:


بسيارى از روشنفكران آن روزگار پذيرفته بودند كه، مثلاً، مهدى اخوان‌‏ثالث نمايندۀ روشنگرى و تعالى فكر، اما هوشنگ نهاوندى مظهر شرّ و جهالت است. سالها گذشت تا فهميديم اولى شاعر روستايىِ احساساتى و عقب‏‌مانده‏‌اى است با افقِ تنگِ فكر و ديد، و حرفهايى غالباً كم‌‏ربط به جهان آينده؛ و دومى عضو درس‏‌خوانده‌‏اى است از طبقهٔ حاكمِ نظامى غيردموكراتيك، كه هم جا دارد به حرفهايش دربارهٔ آينده توجه داشت و هم بايد با او مبارزه كرد.

 

 

به نظرم اشتباه بزرگی بود نهاوندی به دانشگاه تهران رفت.  دانشگاه پهلوی از منش و نرمخویی و طرز فکر او شکل می‌پذیرفت؛ شیطان رجیم هم نمی‌توانست دانشگاه تهران را تغییر دهد یا اصلاح کند یا هرچه،‌ تا اعتراض و تظاهرات نکنند.


گمانم خواست خودش هم بود که به کاخهای قدرت نزدیک باشد، با این بلندپروازی که صدراعظم شود ـــ عین برنامهٔ داریوش همایون.

زهی تصور باطل زهی خیال محال.  محمدرضا انزلی از آدمهایی که فکر کنند کتاب و کلاس و سواد در عالم سیاست مهم است منزجر بود و شیشکی به عظمت مادرزاد خودش تلقی می‌کرد.


پس از او حتی اگر نهاوندی را شهربانو رئیس‌الوزرا می‌کرد تلقی شاه به تیمسارهایش هم منتقل شده بود که «تا نباشد چوبِ تَر فرمان نبرد گاو و خر» و برای ادارهٔ ایران آدم شلاقی لازم است نه شیربرنج.
اول آبان ۴۰۴

 

 

صفحۀ‌‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب  سرمقاله‌ها

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.