آرشهپرانان
همه رفـتند
در سیزدهچهارده سالگی مشتاق
نواختن ویولن شدم. مدتی پی این كار هم رفتم اما علاقهام به خود موسیقی
ایرانی فروكش كرد و به مرور از میان رفت.
قدری آرشهكشی اگر حاصلی داشت
این بود كه بهتر بتوانم خوب نواختن این ساز را تحسین كنم چون دشواریهای
كار را كمی تجربه كردم. امروز تماشا و استماع نواختن ویولن یكی از
مشغولیات دلپذیرم است.
از پیشگامان نوازندگی ویولن در
ایران ضبطی كه واقعاً حال بدهد در دست نیست. صفحۀ خشدار ۷٨ دور معمولاً
صدا را تیز و تند می كند و
هنوز راهی برای تصحیح
آن نیافتهاند. جهش در
این رشته با ورود ضبط صوتهای جدید همراه بود.
دهۀ ١٣٣٠ رقابت چنان
شدید شد و سطح كار بهقدری بالا رفت كه حتی استادی در حد ابوالحسن صبا از
نوازندگی دست كشید و میدان را به شاگردانش واگذاشت. در رادیو در رشتۀ
ویولن پنجشش نفر اجازه داشتند سولو بنوازند (كه بعدها
”ساز تنها“ خوانده
شد): مهدی خالدی، اسدالله ملك، همايون خرٌم، علی تجویدی، حبیبالله بدیعی
و پرویز یاحقی، اعجوبهای كه در هجده سالگی ناگهان به شهرت رسید.
خالدی بیشتر سرپرست اركستر و
معلم بود تا نوازنده، و از ملك قطعۀ
”گریۀ لیلی“ و
یکی دو صفحۀ ۳۳ دوری كه
با آواز محمودی خوانساری پر كرد شهرتی یافت. همين طور خرٌم كه آهنگهايش
همچنان شنونده دارد. اما سرآمدان ویولن، تجویدی، بدیعی و یاحقی بودند.
از
مشخصههای تجویدی انگشتگذاری در بالادسته بود و كمتر كسی به خوبی او از
عهدۀ این كار دشوار بر میآمد. و برخلاف غالب نوازندگان ایرانی كه به آرشۀ
چپ و راست اهمیت چندانی نمیدادند، عوضشدن جهت حركت آرشههای شمردۀ او
بسیار اروپایی بود. درسهای ردیف صبا را شنیدنیتر از خود او اجرا میكرد.
یاحقی شورافكنتر از همه
مینواخت. چهارمضرابهای او، با ضرب شش هشتم و آكوردهایی طربانگیز روی دو
سیم، فوراً بخشی از فرهنگ و بلكه درس موسیقی میشد. معلم من، آقای نعمان،
هم چهارمضراب جدید یاحقی را به محض پخششدن از رادیو روی كاغذ میآورد و
به شاگردها میداد. تكـنیك یا شیرینكاری سمعیـ بصری ِ مشهور به آرشۀ
پران ابداع یاحقی نبود اما او آن را چالاكتر از همه اجرا میكرد.
چشمان درشت گودافتاده و دست و
صورت استخوانیاش نمایانگر دورهای بود كه خودنابودی با مواد مخدر قوی از
عوارض هنرمندبودن محسوب میشد.
تصوری رایج بود كه هروئین احساس و الهام
میبخشد و هنرمند بهتر مینوازد یا میسراید. اما مخدر فقط نیرو زاست و
آدمی را كه هر شب تا دیروقت در كاباره نوازندگی میكند سر پا نگه
میدارد. تكـنیك و مهارت با كشیدن و نوشیدن به دست نمیآید. درهرحال، عصر
رونق و بلكه انفجار كسب و كار هنرـ نمایش و تأسیس كابارهها بود، گرچه
یاحقی بهعنوان مشهورترین نوازندۀ آن موقع و تمام تاریخ ایران در ابتدای
دهۀ ٤٠ برای رادیو خبرنگاری هم میكرد.
یاحقی شیوۀ نوازندگی ویولن
ایرانی را به سطح تركیه و لبنان و مصر نزدیك كرد اما تصویر نوازندۀ آن را
به همان اندازه در چشم مردم ارتـقا نداد. این ملایمترین حرفی است كه
میتوان زد. حالت ويولنزن روی بام و بلكه سر مناره پيدا كرده بود.
گرفتاریهای بعضی هنرمندان و راه پیداكردن رادیوتلويزيون به كاباره را خلایق اگر نه توطئه كه نتيجۀ مستقيم بیبندوباری ِ رژيم میدیدند و برای
چنان جوان رعنایی متأسف بودند. بزرگترها وقتی با نگرانی به ما نوجوانها
هشدار میدادند كه در موسیقی و هنر مفاسد بسیار است، منظورشان عمدتاً
مطالبی بود كه مجلهها دربارۀ امثال داريوش رفيعی و پرويز یاحقی مینوشتند.
حبیبالله بدیعی، برخلاف یاحقی،
متین و بیشتاب مینواخت و اصراری به شورافكنی نداشت؛ و برخلاف تجویدی،
رفت و برگشت آرشه در صدای دلنشین ساز او قابل تشخیص نبود. اگر تجویدی به
سبكی تا حدی اروپایی، و یاحقی به روش نوازندگان مصری و لبنانی مینواخت،
كار بدیعی غایت نوازندگی تمیز ویولن ایرانی بود.
هیچیك از آن سه تن جانشین نیافت زیرا
تحول فرهنگ موسیقی ایران ویولن را از میدان به در كرد. عجیب است كه،
تا حدی شبیه شعر، وقتی كسانی كار را به اوج رساندند دیگران از رفتن وا
ماندند چون احتمال بهترشدن از استادان یا حتی امید رسیدن به پای آنها
منتـفی بود. و تازه آن همه زحمت برای چه؟ هر زن خوانندهای كه
تجويدی و ياحقی تربیت كردند سر از كاباره در آورد و كل اركستر مجلسی ایرانی
جایش را به یك فروند ارگ برقی داد. |