در انتهای تونل

 

سال پيش، ابومَصعب الزرقاوی در دستورالعملی تحليلی خطاب به همرزمانش خطوط اصلی مبارزه در عراق را اعلام كرد.  اين نامه را كه نويسندۀ آن مدتی بعد كشته شد نمی‌توان نظری شخصی انگاشت.

 

ظاهراً در پاسخ به كسانی كه می‌گويند دسته‌جمعی كشتن فعله‌هايی كه كنار خيابان منتظرند كاری به آنها پيشنهاد شود تا نان شبی فراهم كنند خداپسندانه نيست، زرقاوی چندين بار تصريح می‌كند «شيعيان افعی‌اند»: صليبيون، كفـّار  حربی و آمريكاييان نه تنها با جمعيت محلی مخلوط نخواهند شد، بلكه سرانجام خواهند رفت و بعد «عراقيهای باتجربه زمام امور را در دست می‌گيرند و آن گاه دموكراسی در راه است.  سپس چگونه و با چه بهانه‌ای عليه آنها [يعنی شيعه‌ها] بجنگيم و فرزندانشان را به قتل برسانيم؟»

ترجمۀ فارسی متن شايد بی‌‌نقص نباشد اما صراحت غيرعادی‌اش بازتاب طرز فكر عرب ستيزه‌جوست.  نزاكت اجتماعی و خويشتـنداری در اين متن جايي ندارد. كشتن هركس كه در باب ماوراء طبيعه اعتقاداتی جز عقايد ما دارد وظيفه‌ای است شيرين كه نبايد در اجرای آن تأخير روا داشت: «به تأخير انداختن اين امر تحت هيچ شرايطی حلال نيست.»  هزار و چند صد سال تأخير كافی است و برقراری دموكراسی می‌تواند سبب تأخير بيشتر در اجرای حكم خداوند شود.  پس بكشيدشان تا فتـنه فرو بنشيند.

در چنين دنيايي با چنين آدمهايی، در تقبيح تروريسم چه بنويسيم و خطاب به كه بنويسيم؟ و به اميد چه نتيجه‌ای؟ آيا تروريسم انتخابی است فردی يا پاسخی به نيازی تاريخی؟ آيا برچسبی است كه دشمن غـّدار روی رزمندگان راه حق و حقيقت می‌زند يا كيفيتی است عيني و قابل تعريف؟ و سؤال هميشگی: وقتی كاری كه آنها می‌كنند جز دهشت‌افكنی نيست، ما چگونه از مقابله‌به‌مثل خودداری كنيم؟

 

بر اين قرار، آيا تروريسم تكنيكی است خنثی مانند استفاده از باروت براي كندن كوه، يا انتخابي اخلاقی مانند تصميم در كشتن يا نكشتن نوزاد خفته؟  زرقاوی حتی اگر متقاعد می‌شد كه از نوع اخير است، باز سر خانۀ اول بوديم: انتخاب بر پايۀ اخلاق چه كسی؟ اخلاق گمراهان و ظالمان؟

 

در همان حال كه اهل اسلحه به كار خويش ادامه دهند، اهل فلسفه، بنا به وظيفه‌ای كه برای خويش برگزيده‌اند، به بحث در اين باب ادامه خواهند داد.  از كسانی هم كه نه دعوی فيلسوفيت دارند و نه گمان تروريست بودن به خويش می‌برند حداكثر كاری كه برمی‌آيد نگاشتن مطالبی برای دل خودشان است:  نوشته‌هايی از نوع دفترچۀ خاطرات كه در آنچه اتفاق می‌افتد كمترين تأثيری ندارد.  فقط به اين درد می‌خورد كه بعدها كسانی بدانند ديگرانی قبلأ چگونه فكر می‌كرده اند.  و شايد كمك كند آيندگان وقايع پيشين را بهتر توضيح دهند.

آنچه اكنون در برابر داريم اين است كه مرز كشورهاي خاورميانه را هشتاد، نود سال پيش بريتانيا و فرانسه دلبخواهی رسم كردند و با واقعيات امروزی نمی‌خواند ـــــ نه از نظر تناسب توزيع جمعيت و تقسيم منابع كمياب، و نه از نظر رشد ناموزون اقوام، طبقات و ملتها.

 

اطلاق «جنگ تمدنها» به نبردی كه امثال زرقاوی عليه تقريباً همه كس و همه چيز به راه انداخته‌اند از اين نظر كه واژۀ «تمدن» را شامل حال آنها هم می‌كند جای بحث دارد.  درهرحال، هرچه بيشتر فرورفتن اين ناحيۀ جهان در دوزخ جنگ و تروريسم در نتيجۀ برخورد فرهنگها و تضاد منافع ادامه خواهد داشت.  همه تصميم‌شان را به ادامۀ نبرد گرفته‌اند و در اين تنازع بقا چاره‌ای جز ستيز نمی‌بينند.

 

چه بسيار نوشته‌ها دربارۀ جنگهاست اما جنگ با توجه به نوشته‌ها شروع نمی‌شود و پايان نمی‌يابد.  انشاهای تكراری ما عمدتاً می‌تواند گمانزنی در اين باره باشد كه سالها بعد در انتهای تونل تاريك آيا روشنايی صلحی وجود خواهد داشت يا نه.  در اين لحظه كه چيزی نمی‌‌بينيم.

روزنامهٔ کارگزاران، ۸ شهریور ۸۵

 

خشت اول

 

 
 

صفحۀ‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

دعوت از نظر شما

 

  

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.