صفحۀ‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب½ سرمقاله ها


 

 اين حدسيات مغزفرسا

 

روشن نيست كسانى بر پايۀ چه تحقيقى و با چه معيارى نتيجه مى‏گيرند كه عادت به خواندن كتاب در ايران كم شده يا در حال كم‏شدن است.  بيشترين مقدار يا حجم يا تعداد كتاب در چه زمانى خوانده مى‏شد؟  اگر چنين تحقيقى انجام شده و چنين آمارى در دست است، پس بيدرنگ بايد به بررسى آن زمان و آن ركورد پرداخت و علت را پيدا كرد.  اگر آن به‏اصطلاح اوجْ تصادفى و قضاقدرى بوده، تنها كارى كه مى‏توان كرد اين است كه منتظر بمانيم تا دوباره تكرار شود.  قانون احتمالات مى‏گويد هرچه ممكن باشد اتفاق خواهد افتاد و هرچه يك بار اتفاق افتاد مى‏تواند تكرار شود.

آنچه از اين آه وناله‏ها دستگير من مى‏شود اين است كه گويا قرار است بچه‏ها و بزرگها و همه بسيار بيش از اينها كتاب بخوانند.  اما بيش از چه مقدارى؟ از آقاى ناشر مى‏شنوم كه افراد مدام از ايشان مى‏پرسند تازه چه داريد؟  انگار همه كارهاى انتشار يافته ايشان را از سر تا ته خوانده‏اند و مطلب براى خواندن كم آورده‏اند.  خود من بارها بايد به اين سؤال جواب بدهم كه چه كار تازه‏اى در دست دارم، و گاه وقتى مى‏پرسم آن كارى را كه مدتها وقت صرف توليد آن كردم خوانده‏‌اند يا اصلاً ديده‌‏اند، جواب منفى است.  همه كار تازه مى‏خواهند، انگار وظيفه تو كاغذ سياه‏كردن است و بس؛ در بند آن مباش كه كس خواند يا نخواند.

در نشريۀ شما و جاهاى ديگر كسانى چنان با تقديس و تكريم از كتاب حرف مى‏زنند كه انگار كتاب نان و آب و هوا و مايه حيات است.  اگر هست، پس چه جاى گله از كم‏خواندن يا نخواندن؟ اگر نيست، اين معادله يا تصور يا توهّم در جايى اشكال دارد، وگرنه براى مقدار خريد كفش و خودكار و يخچال و اتومبيل معادلاتى وجود دارد كه توضيح مى‏دهد چقدر و چرا و كى خريده و مصرف مى‏شود.  اين كتاب چه موهبت يا پديده يا معجزه‏اى است كه حساب و كتاب ندارد و همه در برابر مجهولات آن لاادرى‏اند؟

به نظر من عجيب است كه افرادى سعى مى‏كنند يا ادعا دارند كه مى‏توانند جميع معضلات جهان را با خونسردى و خردورزى و غيره در كتابهايى توضيح بدهند، اما بحث به خود كتاب كه مى‏رسد قضيه در هاله‏اى از ابهام فرو مى‏رود و كار به ننه‌من‌غريبم مى‏كشد.

صريح بگوييم و صريح بشنويم: در پنج قارۀ عالم رمانها و كتابهايى دربارۀ زندگى خصوصى و خاطرات مشاهير بيشترين فروش را دارند، و كتابهايى پيرامون قضاياى ذهنى و انتزاعى كمترين فروش را.  در برابر هر هزار نسخه كه از كتابى دربارۀ زندگى مريلين مونرو يا خاطرات همسر الويس پريسلى فروش برود، اگر كتابى دربارۀ زندگى و نظرات و نظريه‏هاى آلبرت اينشتين پنجاه‏تا بفروشد خيلى هنر كرده است.  ما عجالتاً از نوع اول كتاب نداريم اما آرزو داريم كه اگر بتوانيم سر خلايق را شيره بماليم كه فعلاً آثار جان لاك را بخوانند تا انشاءاللَّه بعدها درباره گريس كلى و پرنسس ديانا هم كتابهايى (بدون سانسور و داغ و داغ) منتشر شود.

چندين سال پيش وقتى دربارۀ يكى از حريفان بزم شاه كتابى منتشر شد، اعتراض بسيارى از اهل نشر اين بود كه چرا وقتى تشريح نظرات داروين به عهدۀ ما فقراست، كتابى دربارۀ عشرت ملوكانه را افرادى كه نفوذ و پارتى دارند منتشر كنند؟ شما اگر توانستيد يك نسخۀ فروشنرفته از آن كتاب پيدا كنيد، بنده در نهايت احترام تمام حرفهايم را پس مى‏گيرم و تأييد مى‏كنم حق با آنهايى است كه شب و روز براى كتاب‏نخوانى خلق ناله‏وزارى مى‏كنند.

در محاسبات دربارۀ كتاب، ما كميّت را با كيفيت يكى مى‏گيريم، عامۀ مردم را داخل آدم نمى‏دانيم و در اين خياليم كه قدرت خريدى كه در اختيار عوام‏الناس است حقاً بايد متوجه فرهيختگانى باشد كه معاشرانشان هم از حرفهايشان درست سر در نمى‏آورند.  تيراژ كتاب علمايى و فضلايى از چهل سال پيش بالاتر نرفته، اما تعداد عناوين آنها بيشتر شده است.  به اين ترتيب، اطلاع اهل نظر از موضوعها افزايش يافته اما براى سر پا نگهداشتن تك‏تك آن مترجمان كفايت نمى‏كند.

ناشران مى‏گويند روى تأليف كتاب نمى‏توان حساب كرد و هر قول و قرارى با مؤلف ممكن است تا سال ديگر اجرا شود و ممكن است ده سال ديگر.  و تازه از همين تعداد بسيار اندك مؤلفان بالقوه، شمارى ناچيز عادت دارند تمام وقت به كارى بپردازند، همزمان دنبال ده‌‏تا كار ديگر نروند و كار را سر وقت تحويل بدهند ــــ حالا از استاندارد بگذريم كه اگر ناشر دلش را خوش كند و پيشپرداختى قابل توجه بدهد، ممكن است با ديدن دستنويس از خجلت و نااميدى دق كند.

در بازار كتابهاى كودكان هم حتماً مى‏توان وضع را بهتر كرد، اما نبايد انتظار داشت كه آن قضيه قداست كذايى كتاب در مورد خردسالان هم اعتبار داشته باشد.  كتاب، چه براى خردسال و چه بزرگسال، كالايى است اطلاعاتى‌ـ ‏سرگرم‌‏كننده، و در اين جهت بايد با كالاهاى مشابه ديگر رقابت كند: با فيلم، با ماهواره، با مجله و نشريه و با برنامه‏ها و معاشرتهاى ديگر.  تا زمانى كه نتوان حداكثر كشش بازار را واقعاً و عملاً سنجيد، اين قبيل بحثهاى پشت‏ميزى دربارۀ كم‏خوانى و ناخوانى يك مشت حدس و گمان است و به سادگى قابل ابطال.

من هم دلم می‌خواهد بتوانم مثل همتاى آمريكايى و انگليسى‏ام رفتار كنم و به همه بگويم كه با نوشتن پولدار شده‏ام.  اما هر چيزى همان طور كه ممكن است بهتر شود، ممكن است بدتر هم بشود.  كتابى كه انتظار داشتم دو هزار نسخه‏اش در يك سال فروش برود در مدتى بسيار كوتاه‏تر خريدار پيدا كرد، اما كتابهايى كه ابداً و اصلاً با كار بنده قابل مقايسه نبوده و نيست و نخواهد بود مثل برق به چاپ چندين و چندم مى‏رسند.  تقصير كيست؟  نمى‏دانم.  اساساً قصورى واقع شده و در حيطۀ روابط عمومى حق مرا خورده‌‏اند تا دنبال مقصر و حق‏كش بگردم؟  باز هم معلوم نيست.

  * كتاب هفته، 22 آبان 80 

 

شبه‏معماى كتاب در ايران‏

 

 

 

 

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

X