رانندهٔ تاکسی در مقام نظاره‌گر جوادگیت

فایل صوتی ِ بر سر آنتن رفته قصهٔ سالیان خواهد بود.  حتی اگر تأثیری مهم در مناسبات قدرت نداشته باشد پس‌لرزه‌هایی یحتمل شدید در جامعه دارد.

 

تا اینجای ماجرا چند مشاهده و نتیجه.

 

یکم، شاید از خنده‌های پرزیدنت‌الاسلام و وزیر خارجه‌اش بکاهد.  اولی در جلسهٔ هیئت دولت روضه می‌خواند و وزیرها تباکی (تظاهر به گریه) می‌کنند تا ثواب ببرند.  اما در سفرهای خارجی در برابر دوربینها مانند اسب آبی با دهان باز از صمیم قلب می‌خندد و در نگاه تحقیرآمیز سران کفر و استیک‌بار جهانی می‌توان خواند: این شخص دلش به چه خوش است؟  دومی هم در دیدار با همتایان و مقامهای خارجی مدام دچار شعفی است زاید‌الوصف که سر ریز می‌کند.

 

وقتی از وزیر خارجهٔ‌ دههٔ ۷۰ که گویی مبتلا به یبوست فلسفی بود پرسیدند چرا هیچ گاه خنده بر لبش دیده نمی‌شود گفت آناتومی صورتش مناسب خندیدن نیست.  حالا که مصاحبه‌کنندهٔ فایل کذایی توصیه می‌کند چوب در آستین درز دهندهٔ آن نصب شود، مخاطرات فیزیولوژی را هم باید به محدودیت آناتومی افزود.  پس سزاوارتر است سران مملکتی ورشکسته و منفور و منزوی اگر هم گوله‌گوله اشک خونین نمی‌ریزند دست‌کم تباکی کنند از برای مصائب مردمی که همچون دو طفلان مسلم در شامی بی‌فردا گرفتارند.  ناصر خسرو سرود: ”خنده از بی‌خردی خیزد، چون خندم/ که خرد سخت گرفته‌ست گریبانم.“

 

دوم، واژهٔ میدان بیش از پنج دوجین بار در شاهنامه به کار رفته است.  هزار سال بعد این کلمه در کشمکشها و رقابتهای سیاسی پس از مرداد ٣٢ تکرار شد و با نام طیّب حاج رضائی سر زبانها افتاد ــــ یکی از بزن‌بهادرهای میدان تره‌بار تهران که بعد از غائلهٔ پانزده خرداد ۴٢ سینهٔ‌ دیوار رفت.  تمدن آریایی‌ـ‌ـ‌اسلامی به مثابهٔ ‌گود زورخانه و دکان سبزی‌فروشی.

 

بازگشت بعدی کلمه سال ۵۷ به شکل نیروهای خیابانی بود.  پس از استقرار رژیم اسلامی، دغدغهٔ آیت‌الله خمینی نبرد با حریفان حوزوی بود که او را قبول نداشتند، و مهار کردن تفنگچی‌هایی که یک‌شبه از زمین روئیدند.  آذر ۵٨ گفت در زندگی هیچ گاه خسته نشده بود جز امروز که می‌بیند شبانه به منازل اشخاص می‌ریزند و چپو می‌کنند و می‌کـُشند.

 

خستگی در مهار میدان زمانی به نهایت رسید که سرلشکر دکتر فیلد مارشال ‌آماتور بمب لیزری و اتمی (لابد برای انداختن روی بغداد) خواست.  آیت‌الله پس از پاسخی کوتاه و دندان‌شکن، در یک سال پایانی عمر حرفی از میدان و اهل میدون نزد.  بعدها محمدرضا مهدوی کنی گوشه‌هایی از دغدغهٔ آن سالهای سران رژیم اسلامی را بازگو کرد.

 

سوم، منظور مخالفان مشروطیت از ’آب‌حوضیا‘ فضولی عوام‌الناس در نظارت بر دخل‌وخرج و طرز ادارهٔ مملکت بود.  در روزگار ما سالها کاسه‌کوزهٔ مصادره و چپو را سر ’چپیا‘ می‌شکستند.  امروز تخطئهٔ یک نظر با انتساب آن به ’رانندهٔ تاکسی کنایه از حرف مهمل عوامانه است.

 

عجیب‌ترین سخنان و نظرها در این مملکت از دهان اساتید حوزه و دانشگاه در تلویزیون وطنی و وعـّاظ بر سر منبر در می‌آید.  در مقابل،‌ حرف مردم کوچه و بازار را می‌توان حکمت عامیانه، افکار عمومی و، به بیان عرب، الرأی‌العام دانست.

 

اوایل دههٔ ۶۰ نقاش ساختمان (شاید هم کاشیکار یا شیشه‌بُر) از من پرسید ”ینی کسای که ای کارا می‌کنن به آخرت و جهنم عقیده دارن؟“  اشاره‌اش به موج مصادره و چپو همراه با اعدامهای فلـّه، شایعهٔ سیلی‌زدن ریشهری به کاظم شریعتمداری و خلع فرد اخیر از مرجعیت دینی پس از اعترافاتش در تلویزیون بود. 

 

شخصاً اتهام چلـّه‌نشینی در برج عاج و بیرون‌نیامدن از خانه جز با عذر محکمه‌پسند را پذیرفته‌ام و بعید است همزمان متهم به عوام‌گرایی شوم.  اما سؤال فیلسوفانه و رتوریک‌گونهٔ ‌کاسب ساده به گوشم پدرجدّ تأملات هگل و فوکو می‌رسد.  همین طور دیالکتیک مستتر در حرف رانندهٔ تاکسی وقتی از من شنید که امام راحل گفت قرآن کتاب قانون نیست، کتاب خداشناسی است، قانون را حکمران معیـّن می‌کند.  پرسید: ”پس اینا چی میگن؟ ینی خدا رو خیلی میشناسن؟“

 

محتوای فایل جوادگیت شاهد درستی ِ الرأی‌العام و حرفهایی است که در جامعه جریان دارد و کسانی با برچسب ’رانندهٔ تاکسی‘ سعی در تخطئه‌اش دارند.  حرفهای وزیر مملکت تأیید می‌کند کولرساز و فروشندهٔ مینی‌سوپر گرچه به اطلاعات دقیق طبقه‌بندی‌شده دسترسی ندارند در مورد حکمرانی و حکمرانان اساساً غلط فکر نمی‌کنند.

 

و به جهت حُسن ختام بصری، تصویر آنچه یک رانندهٔ تاکسی سودازده (رابرت دو نیرو، ١٩۷۶) از سیمای زن مسافر در آینهٔ ماشین می‌دید.  قدری آشفته است اما نامفهوم نیست.

١۰ اردیبهشت ۴۰۰

 

 

 

فهرست مشاهدات

 

 

صفحهٔ اول   كتاب  مقاله / گفتگو/ گفتار          لوح   فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.