فاصله کانونی در خاطرات

در عنفوان شباب مدتی گرفتار نوستالژی عکس به سبک روزگار دور شدم: بینی و چشمها فوکوس، گوشها و بخش عقب صورت قدری محو.

 

در چند عکاسی درجه یک تهران امتحان کردم اما آن جوری در نیامد.  شاید سه دهه طول کشید تا ملتفت شدم (در واقع محمد اسلامی‌راد که برای عنوانهای انگلیسی کتاب عکسهایش با من مشورت می‌کرد توضیح داد) آن عکسها روی شیشه ثبت می‌شد با دوربینهایی آتلیه‌ای و یغور که دیگر نمی‌سازند و بقایای آنها را ندرتاً بتوان در انبارها و موزه‌ها یافت.

 

حتی مسیو یپرُم (مشهور به ژرژ، ارمنی بسیار محترم با ریش بزی) آن طوری عکس نمی‌گرفت.  آتلیه‌ای داشت جدی و حرفه‌ای در طبقهٔ دوم پاساژ استاندارد ("آستاندار") شیراز با مشتریهای توریست خارجی و بی‌شباهت به عکاسخانه‌های زند و داریوش که عکس بزرگ خانمهای خوشگل با لباس دکولته و آقایان خوشپوش با سیگار لای انگشتان دست چپ و ساعت مچی با بند طلا در جعبه آینه می‌گذاشتند.

 

شاید عدسی با فاصله کانونی بالا در بساط داشت اما هیچ‌گاه نپرسیدم.  خبر نداشتم عکاسها پیش‌تر چطوری کار می‌کرده‌اند.  وقتی خبردار شدم، نوستالژی‌ روزگار خوش درم فروکش کرده بود.  او هم جمع کرده و بازنشست شده بود.

 

تازگی وقتی همکار پیشین ماهنامهٔ فیلم از هلسینکی تصویر به‌اصطلاح بهاریهٔ سال ۷۹ را برایم فرستاد به یاد فاصله کانونی در خاطرات افتادم.  چیزهایی در یاد آدمی همچنان فوکوس است و بسیاری چیزها محو و کمرنگ.

 

زمانی برای ایجاد افهٔ رؤیا و نگاه از پشت پردهٔ اشک، روی لنز دوربین کمی وازلین می‌مالیدند.

 

چشمهای درشت اینگرید برگمن، با آن سفیدی درخشان، از پشت پردهٔ مجازی اشک البته زیباتر می‌شود. اما وازلین‌مالی گذر زمان انگار خاطراتی را فقط محو می‌کند.

۴ فروردین ۱۴۰۱

 

فهرست مشاهدات

 

 

صفحهٔ اول   كتاب  مقاله / گفتگو/ گفتار          لوح   فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.