بشارت
از بیروت و تلآویو، مرزهای شرقی اروپا، تا کشورهای
جنوب شرق آسیا متداول نیست
جماعت وسط خیابان بهعنوان شادمانی همگانی روی همدیگر آب بپاشند.
جرئت قدعلمکردن در برابر محتسبان جوامع اسلامی
خاورمیانه را نمیتوان تنها عامل
بازدارنده دانست. دلودماغ، تمایل به سرخوشی و البته مقدورات هم
شرط است.
سال 58 اوریانا فالاچی در مصاحبهای در قم از امام راحل پرسید:
"چرا
زنان
را
مجبور
میكنيد
خود
را
زير
پوششی
مخفی كنند
كه
پوشيدن
آن
مشكل
است
و
با
آن
نه
میشود
كار
كرد، نه میشود
حركت
كرد
و نه
شنا
كرد
و
شيرجه
رفت؟ راستی
با
چادر
چگونه
میشود
شنا
كرد؟" (صفحهٔ 7 این
مطلب).
و
جواب
شنید:
"این مسائل ربطی
به
شما
ندارد.
رسوم
و
آداب
ما
به
شما
مربوط نیست.
اگر پوشش اسلامی را دوست ندارید مجبور
نيستيد
بپوشيد.
پوشش اسلامی
برای زنان جوان و حسابی است."
نگارنده بعدها دربارهٔ آن مصاحبه نظر داد پاسخی مطایبهآمیز
(بدون حمله به پرسشگر و تعیین درجهٔ جوانی و زیبایی او) میتوانست
اين
باشد: شما
در
اين
سرزمين خشک
آبش
را
پيدا
كنيد
تا
برسيم
به
تعيين
نوع
لباسش.
گزارشگر ایتالیایی اگر اکنون زنده میبود شاید میگفت: خلایق بالاخره
راهی مییابند
با آب چاههای آبیاری فضای سبز هم که شده
قدری کیف کنند.
در عکسهای آببازی و آبپاشی
ِ پارک آب و آتش تهران نکتهٔ عجیب
آن چیزی است که
دیده نمیشود: سرکوبی و بزنبزن.
خبرها حاکی است
تنها پس از قطع جریان آب، کسانی را بازداشت کردهاند و مثل
همیشه فوراً اعتراف گرفتهاند.
اما عجیبتر از آنچه در
این
عکسها دیده نمیشود عکسهای دیگری است از نمایش همراه با مضحکهٔ
جوانانی که خودشان را به هیئت
و کسوت پرسوناژهایی نیمهواقعیــنیمهفکاهی
درآوردهاند.
در این صحنه هم اثری از سرکوبی فیزیکی نیست گرچه مقامهای
سراسیمهٔ
پلیس یک بار دیگر خطونشان کشیدهاند که
با کسی شوخی ندارند و در همه جای مملکت پدر در میآورند.
از میان اعضای مجلس شورای
اسلامی یک نفر هم نپرسیده
اساساً مسئله چیست. شاید کسانی در عصارهٔ فضیلت ملت وجود
آتشفشانی داغ
زیر پوستهٔ خشک و سرد فرهنگ
ظاهراً غالب (اما یقیناً نه مسلط) را احساس کنند.
درهرحال،
جرئت جیکزدن ندارند.
حتی شاید بعضی از آنها
بفهمند مشکل
رژیم مقدس چیست: زمانی در
ایران اقلیتی فقط اهل عزاداری مذهبی، اقلیتی فقط اهل سیزدهبهدر، و
جمعیتی بزرگتر از هر دو اقلیت اهل هر دو مرام بود.
امروز نسبت پایهٔ اجتماعی ِ اقلیت کوچک
بازارـــحوزهـــروستایی
مهاجر از این بزرگترشدنی نیست.
در همین حال، بخش
بسیار بزرگ، ظاهراً
خاموش اما عمیقاً ناراضی جامعه اگر مجال بیان عقیده و سلیقه بیابد خیلی
راحت طرف انبوه جوانان جسور
و درسخواندهٔ شهری را میگیرد.
اما به سر این همه آدم که از
روستا به قصد استیلا وارد شهرها میکنند چه میآید و آنها نهایتاً کدام
طرفیاند؟ و کنجکاوم بدانم "افسران نرم" که در هر سوراخپوراخی در عنترنت
سرک میکشند نظرشان دربارهٔ بالماسکه
و کالباسمهٔ جوانهایی همسن خودشان در
جایی عمومی چیست. به نظرشان این هم جرم
و/یا گناه است
که لباسپوشیدن و کراوات
ژیگوللاتی ِ تیپهایی تئاتری و "صمد به شهر
میرود" را دست بیندازی؟
چنانچه مسئولین خداجو سمتی مشورتی به اینجانب
پیشنهاد میکردند که
(به سبک فیلم پدرخوانده)
نمیتوانستم رد کنم، در برابر این پرسش که "با
تهدید بالقوه و بالفعل آبپاشی و
بالماسکه نسبت به بقای وضع موجود چه باید کرد"، به آنها چه میگفتم تا
مداخل شغل نانوآبدارم حلال باشد؟
فعلاً جز این
به فکرم نمیرسد که توصیه کنم شب و روز به درگاه خدا ندبه و زاری کنند عمر
طبیعیشان کوتاهتر از عمر سیاسی ِ دَمودستگاهی باشد که در استخدام آنند.
در غیر این صورت، باید هرآینه "ایشان را به عذابی دردناک بشارت" داد.
17 مرداد 90
فهرست مشاهدات
|