در مقالهٔ شما در ارتباط با مفهوم اسنوبيسم و شخص
اسنوب، چند جا تقابلهايي وجود داردكه به طور عام در يك طرف آنها كيفيت و
معنا و در سوي ديگر آن كمّيت و ماده ديده ميشود. مثل آنجا كه در ارتباط با
جوامعي كه سلسلهمراتب طبقاتي دارند، نوشتهايد امتيازها در اين جوامع «خود
به خود به دو دسته كيفي، يعني مربوط به ظرافت و دانايي، و كمّي، يعني مربوط
به موقعيت مالي- اجتماعي» تقسيم ميشوند. يا در اشاره به مقاله آرتور
كوستلر در مقاله «تجزيه و تحليلي از اسنوبيسم»، نسخه اصل نقاشي پيكاسو و
نسخهٔ كپيه بدل را تقابلِ «مختصات زيباييشناختي بصري» و «ماديت مقوا و رنگ
آن» در نظر ميآوريد و صاحب تابلو را عاجز از تفكيك معيارهاي سنجش آن دو از
هم توصيف ميكنيد. آيا بايد گفت شخص اسنوب در اين تقابل در سويه مقابل
كيفيت و معنا و در رديف كميت و امور مادي قرار ميگيرد يا اينكه نداشتن متر
و معياري براي سنجش جداگانه اين دو وضعيت، وجهي از اسنوبيسم است؟
معیارهایی وجود دارد اما جداگانه و همان طور که اشاره کردم در کشوهای
جداگانهٔ ارزشهای متفاوت. قاطی که بشوند کار را هم پیچیده میکنند و
هم شاید خندهدار.
فرض کنید کسی کتابی به شما هدیه بدهد که ظاهراً خودش برای دریافت درجهٔ
دکترا تألیف کرده اما از دور داد میزند سفارش داده جلو دانشگاه برایش تهیه
کردهاند. متنی خریده شده از آدمهایی که کارشان پایاننامه فروشی
است، با چاپ و صحافی تمیز و جلد زرکوب و یک کیلو کاغذ اعلا، اما ناپختگی و
عوامانگی کارراهاندازها هویداست. گرچه در صفحهٔ اول، هم چاپی و هم
با دستنوشتهٔ خوشخط، خیلی محترمانه به شما تقدیم شده، از آن برای جلوگیری
از بههمخوردن در و پنجره استفاده میکنید، بدون خواندن یک سطرش.
ناگهان خبر میرسد بزرگترین جایزهٔ علمی
مملکت را به آن اعطا کردهاند و در تلویزیون و جراید وطنی با کسی که اسمش
روی جلد ذکر شده مصاحبه میکنند و در مقام دانشمند سال ستایش میشود.
احتمال دارد شما با بیاعتنایی به آنچه
میشنوید و میخوانید به استفادهٔ ابزاری از شیء کذایی ادامه دهید.
یا احتمال دارد آن را با دلخوری دور بیندازید تا جلو چشمتان نباشد. این
احتمال هم وجود دارد که آن را به جایی چشمگیر در قفسهٔ کتابهایتان ارتقای
مکان و درجه دهید و حتی با خرسندی به دیگران بگویید کتاب ممتاز علمی سال به
شما اهدا شده.
حالت سوم را که مخلوط شدن دو ارزش متفاوت است میتوان اسنوبیسم نامید: برخی
حواشی که نزد شما ارزشی ندارد بر داوری شما دربارهٔ ارزش یک متن اثر
میگذارد. شهرت و منزلت حاصل از پول بر قضاوتتان از استعداد
آفریننده، اصالت متن و برحق بودن اعطای جایزه به فردی که اطمینان دارید
پولی پرداخته و یک کارتن کتاب بدون خریدار و خواننده با پیک موتوری برایش
فرستادهاند سایه انداخته است.
معیار نهایی و غایی و فصلالخطاب البته پول
است و نتایج و متفرعات آن. اما ملغمه گاه در چنان لایههایی پیچیده میشود
و چیزهایی متفاوت چنان با هم ترکیب میشوند که نمیتوان با قاطعیت گفت
چیبهچی و کیبهکی است.
مثلاً در محیطی که تقریباً همه در همه جا
چای میخورند نوشیدن قهوه ممکن است فاصله گرفتن از دیگران و میل به
برتریجویی تعبیر شود (زمان بحث در عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنیصدر
بهعنوان رئیس جمهور، یکی از نمایندگان مجلس گفت فقط یک حرف دارد: ایشان در
دفترش شیرقهوه میخورَد). و در جایی که قهوه بسیار رایج است نوشیدن
چای ممکن است همان اندازه حالت تمایزطلبی داشته باشد. در جزیرهای
تفریحی نزدیک ونکوور در سرسرای هتلی قدیمی دیدم فنجانی چای همراه با چند
قاچ خیار به بهایی نسبتاً گزاف به گردشگران قالب میکنند. البته
دکوراسیون و اسباب و اثاثیهٔ لابی و فنجانها قدیمی یا شبهقدیمی است و باب
عکس یادگاری گرفتن. گردشگران یاد و خاطرهٔ اعیان قرن نوزدهم را که
با کشتی بخار از هند و سیلان برایشان چای میآوردند با دادن مقداری نامعقول
اسکناس زنده میکنند. چای و خیار شصت هفتاد دلاری البته در برابر پولهای
عظیمی که در حراج آثار هنری دست به دست میشود هیچ است.
|