م. قائد                                           


    

     M. Ghaed

 

 

 

صفحة‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب½ سرمقاله ها

 آرشيو 

   سرمقاله

 

 شمارة‌ دهم   بهمن 1379

 رعايا و نواميس
 

در دهة 1360 ژاپن مدتى دچار كمبود كارگر شد و كسانى هم از ايران به آن كشور رفتند، چندى با ويزاى توريستى در آن‏جا اقامت كردند و در مشاغلى كه معمولاً براى خارجيان مى‏مانَد استخدامِ روزمزد شدند. عايدات چنان مشاغلى، با توجه به سطح دستمزدها، براى توريست/كارگرهاى ايرانى قابل توجه بود و پس از بازگشت به ايران در زندگى بسيارى از آنها تأثيرى قابل‏ملاحظه گذاشت.
 

كارگران اهل تركيه كه پس از جنگ دوم جهانى به آلمان رفتند مى‏توانند ادعا كنند اشخاصى‏اند سخت‏كوش كه هم خودشان را بالا كشيدند و هم به ميزبان كمك كردند. تصوير توريست/كارگرهاى ناخوانده ايرانى در ژاپن همراه با خوابيدن در پارك، تشكيل دارودسته‏هاى توزيع مواد مخدّر، توزيع كارت جعلىِ تلفن و پاره‏اى رفتارهاى مجرمانه ديگر بود. در ميان آن جوانان ايرانى، آدم درستكار و ساعى نادر نبود، اما تصوير كّلىِ اين گروه همان است كه اشاره شد.
 

در خود ايران كمتر مقام رسمى‏اى تمايل به صحبت درباره آن اشخاص دارد. آنها از رواديد توريستى سوءاستفاده مى‏كردند و، در نتيجه، در ايران آدمهايى عوضى به حساب مى‏آمدند و در ژاپن توريستهايى قاچاقى. در ايران اگر ذكرى از اين اشخاص مى‏شد همراه با احساس حقارت و شرمسارى بود، گويى ايرانى نبايد به كارهايى مانند چرمسازى در مملكتى آسيايى تن بدهد.
 

در معيارهاى روان‏شناسى اجتماعىِ ايرانيان، اگر فرزند رعيت در پى رسيدن به مدارج عالى در مغرب‏زمين باشد اما دربماند و به كارهاى كمتر درخشان پناه ببرد قابل‏قبول‏تر است تا كسى كه از ابتدا بخواهد در مملكتى شرقى همان كار را پيشه كند. رفتن به آمريكا به‏اميد مهندس‏موشك‏شدن اما حلبى‏ساز از كاردرآمدن برترى دارد بر رفتن به كويت به‏عنوان استاد آهنگر و در همين درجه درجازدن. در جامعه ايرانيان هم، مانند عربها، حفظ آبرو مقدّم بر همه چيز است.
 

قانون سال 1364 با بورس دولتى به خارج‏فرستادنِ دختران مجرد را ممنوع مى‏كرد (نگاه كنيد به «اعزام دانشجو: ادامه بحثى صدوشصت ساله» در همين شماره لوح). شايد به نظر كسانى مجلس، با عنايت به قدرت اجتماعىِ روزافزون زنان، روغن ريخته را نذر امامزاده كرده باشد، چون ديگر بورس دولتى وجود ندارد. برنامه اعزام به خارج تقريباً پايان يافته و تك‏وتوك بورسهايى كه داده مى‏شود در چهارچوب مبادله دانشجو با مؤسسات خارجى است. با اين همه، آن محدوديت بر رقابت آزادانه زنان با مردان همكلاسشان بايد برداشته مى‏شد.
 

كسانى به اقدام مجلس تاختند و گفتند اينها مسئله مردم نيست. يكى از نمايندگان مجلس متن اظهارنظر يك مرد خداشناس را در مجلس خواند، با اين مضمون كه اعطاى اجازه خروج از كشور به دختران مجرد به تصوير مجلس در چشم مؤمنان لطمه مى‏زند. اگر اين دو موضوع را در متنى واحد ببينيم، شايد از آنچه بوده‏ايم و هستيم تصويرى دقيق‏تر به دست بياوريم: دلخورى از عملگىِ پسران جوان در خارج، آن هم نه در غرب، بلكه در مشرق‏زمين؛ و وحشت از خروج دختران بى‏صاحبِ ايرانى كه ممكن است نصيب كفّار و اجانب شوند.

اگر اهل قدم‏زدن در خيابانهاى پر از دود و خاك نيستيم، دست‏كم ''از پشت شيشه‏ها به خيابان نظر`` كنيم. در پياده‏رو و حتى سواره‏روِ ميدانهاى تهران كله‏هاى سياه موج مى‏زند. پسران و دخترانى جوان، و غالباً دانشجو، بيشتر در حالت تعليقِ فلسفى به‏نظر مى‏رسند تا در حال آمدوشد: نگران از حال، نااميد از حمايت جامعه، زير فشار توقعات خانواده، بى‏اميد نسبت به بهبود اوضاع اجتماعى؛ نسلى بدون خاطره‏اى خوش در پشت سر و بى چشم‏اندازى اميدبخش در پيش رو. امروز دختران ايرانى هم ناچارند بيش از پيش به درس رو بياورند تا شايد سهم بيشترى از زندگى نصيبشان شود، گرچه حتى مدرك تحصيلات عالى دچار چنان تورّمى شده است كه از اين نظر كم‏فايده به‏نظر مى‏رسد. اين حرف تازگى ندارد كه جمعيت ايران يكى از جوانترين‏ها در دنياست؛ همچنين اين نكته كه نظام مستقر ايران نمى‏داند با اين همه آدمِ اضافى چه كند. درهر حال، نگران‏كننده است كه اين جمعيت عظيم، رعايا و متعلقه‏ها فرض شوند. اموال‏پنداشتنِ افراد جامعه علامت اين است كه روحيه پدرسالارانه‏اى مى‏گويد فعلاً چيزى از سر جايش تكان نخورد؛ بعد از ما دنيا را گو آب ببرد.
 

پسر جوان ايرانى كه كاركردن در كارخانه چرمسازى در وطن را براى خود و خانواده خويش كسر شأن مى‏داند در ژاپن حاضر است چنين شغلى را در هوا بقاپد. تفاوت را بايد در چندين عامل ديد: سطح درآمد؛ سطح توسعه‏يافتگى كه يك شغل معين را در جامعه ميزبان بالاتر از معادل وطنىِ آن جلوه مى‏دهد؛ احساس به‏حال‏خودرهاشدگى در وطن خويش، در مقابلِ احساسِ اطمينان و اتكا به نهادهاى مدنى در سرزمينى بيگانه. ناله‏ها و شكايتهاى كليشه‏اى درباره به‏اصطلاح ''فرار مغزها`` را مى‏توان از همين زاويه ديد.
 

نگاه كنيم به دو نمونه: چين و هند. در حال حاضر، چين تنها در ايالات متحده نزديك به 55000 دانشجو دارد و در جهان بزرگترين اعزام‏كننده دانشجوست. آمارى در دست نيست كه چه تعداد از اينان به وطن خويش باز نمى‏گردند. حتى اگر يك‏دهم آنها برنگردند، كشورى با توان مالى، داراى اعتماد به‏نفس و با جمعيتى يك ميلياردى مى‏تواند اين درصد را به سادگى جبران كند و در اعزام دانشجو تعداد 'تلفات‏` و 'جامانده‏ها` را در نظر بگيرد. كشور چين در حالى كه براى رشد جوانانِ تحصيل‏كرده از خارج برگشته خويش موقعيت و امكانات فراهم مى‏آورد، چند درصد تلفات را موضوع سمينار و غمنامه نمى‏كند.
هند به‏طور سنّتى در زمينه رياضيات قوى است (عدد صفر را ايرانيها از هنديها ياد گرفتند و به جامعه مسلمانان و، در نهايت، غربيان رساندند). امروز شركتهاى بزرگى در حد خطوط هوايى غرب اسناد حسابدارى‏شان را به هند مى‏فرستند تا در آن‏جا در مؤسساتى كه چنين خدماتى ارائه مى‏دهند منظم شود. ارزان‏تربودنِ نيروى كار البته مطرح است، اما وجدان كار و مو ازماست‏كشيدن در رسيدگى به دفترودستك بنگاههاى عظيم تجارى هم حتماً سهمى دارد، وگرنه دفاترشان را به ايران مى‏فرستادند تا به دوهزار تعطيل بربخورد و ناقص و مخدوش برگردانده شود.
 

آلمان، به‏رغم اعتراض شديد اتحاديه‏هاى داخلى، از هند متخصص نرم‏افزار كامپيوتر وارد مى‏كند، با اين استدلال كه تا خودكفاشدن راهى است و فعلاً نبايد از كشورهاى رقيب عقب ماند. در چنين موقعيتى، دانشگاههاى هند به صدور كامپيوتردان به غرب افتخار مى‏كنند، نه اينكه از ''فرار مغزها`` بنالند. اگر دانشگاههايى توان تربيت متخصص دارند، باز هم هزارهزار متخصص تربيت مى‏كنند و هزينه تعليم آنها را برگشت درآمد متخصصان صادرشده‏يا به اصطلاح ما، ''دزديده‏شده‏``-جبران خواهد كرد. قياس تحقيرآميزى نيست كه بگوييم مغز هم مثل خربزه و قالى و ساير كالاهاست: اگر بازارى و خريدارى وجود دارد، مى‏توان بيشتر و بهتر توليد كرد تا هم در داخل مصرف شود و هم با مقادير صادرشده بتوان كسب درآمد كرد. اين تمام حرفِ جهانى است كه بر پايه بازرگانى خارجى مى‏گردد. دانشگاههاى بريتانيا هم سالهاست كه از فرار مغزها مى‏نالند و رقابت با دستمزد متخصصان در آمريكا و كانادا را مقدور نمى‏دانند.
 

اما سرريز و صادرشدنِ جمعى از درس‏خوانده‏هاى ايرانى لزوماً به‏معنى خالى‏ماندنِ عرصه داخلى نيست. در ايران امروز، در همه زمينه‏ها سرريز و اضافه توليدِ نيروى انسانى به چشم مى‏خورد. ايران اساساً در حد و شكلى توسعه پيدا نكرده است كه بتواند از تحصيل‏كرده‏هايش بهره بگيرد و بازار كارى متناسب جمعيت درس‏خوانده‏اش بيافريند. در مرثيه‏هاى فرار مغزها كراراً بر اين نكته انگشت مى‏گذارند كه ايرانيانى در جوامع ديگر به مناصب بالا رسيده‏اند و كارهاى درخشان كرده‏اند. اما غالب مرثيه‏خوان‏ها نمى‏دانند درباره چه چيزى حرف مى‏زنند. شركتها و كارخانه‏ها و بنگاههايى كه متخصصان ايرانى و هندى و پاكستانى و روس استخدام مى‏كنند كالاهايى مى‏سازند كه به سراسر دنيا صادر مى‏شود. وقتى چنان بازارى در دسترس نباشد، حضور آن اشخاص ثمرى ندارد. ايرانىِ كامپيوتردان در آمريكا نرم‏افزار يا سخت‏افزارى توليد مى‏كند براى پنج قاره. چنين شخصى در ايران به كارى بسيار ساده‏تر گمارده مى‏شود.
 

خواهند گفت اگر رفتگان برگردند ما نيز پيشرفت خواهيم كرد و بازارهايى بزرگ به چنگ خواهيم آورد. تحقق چنان اهدافى نياز به بازگشت كسى ندارد و در داخل كشور براى كارهاى موجود از نظر نيروى متخصص كمبودى نيست. هرگاه شرايط مناسب فراهم شود، از آدمهاى موجود هم كارهايى بر مى‏آيد؛ و شرايط مناسب يعنى پيدايش طرز فكرى جديد كه حكومتْ خلق را رعيّت و متعلّقه نپندارد و در راه رشد جامعه در حكم دست‏انداز عمل نكند.
 

در صداقت برخى كسانى كه درباره فرار مغزها يقه مى‏درانند ترديد رواست. فرهنگ ادارىِ جامعه ايران و امكانهاى دانشگاهها و بازار كارش با معيارهاى جهانِ پيشرفته همخوانى ندارد و در وطن‏ماندنِ همه تحصيل‏كردگانْ موازنه اجتماعى را به سود نيروهاى طرفدار تغيير بر هم مى‏زند. دانشگاهيان مى‏گويند ''چيزى به نام دزديدن مغزها در كار نيست؛ مغزها خودشان با صرف نيرو و هزينه فراوان فرار مى‏كنند``. يكى از هشت دانشجوى ايرانى كه تيرماه امسال براى شركت در مسابقات بين‏المللى رياضيات به لندن فرستاده شدند بازنگشت. يك دانشجوى ايرانى كه در آمريكا درس مى‏خواند مى‏گويد هموطنانش در خارج مى‏مانند چون ''مشكلْ تحصيل نيست؛ مشكلْ پول و آزادى است‏``. با اين حساب، مام ميهن براى فرد جوان نويدى ندارد. براى بسيارى از دختران و پسران درس‏خوانده اين كشور، آينده در كورسوى اميدبخش دستيابى به يك فقره رواديد خلاصه مى‏شود. سؤال كركننده هميشگى: چطور مى‏شود ويزا گرفت؟
 

چين حضور دانشجويانش در جهان و تجربه مستقيم جوامع پيشرفته را در هم نظر دارد و دختران متخصص را اعضاى عالِم جامعه مى‏بيند، نه نواميسى متعلق به دولت. جامعه ما پس از صد و شصت سال اعزام دانشجو، همچنان با فرهنگ غرب مسئله دارد. پس چرا مانند سالهاى پيشتر استاد خارجى نياوريم؟ برخى توجيهات: استاد خارجى ممكن است جاسوس يا حامل ميكربهاى فرهنگى باشد؛ حضور استاد خارجى به كل جامعه احساس درس‏پذيرى از بيگانه مى‏دهد و ادعاى بى‏نيازى از فرهنگهاى ديگر را باطل مى‏كند.
 

علت اصلى شايد در اين نكته نهفته باشد: حقوق پرداختى به معلم خارجى به‏اندازه‏اى بالاتر از دستمزد مدرّس داخلى است كه محيط كارىِ دانشگاهها را غيرقابل تحمل مى‏كند. حقوقى كه هر ماه بايد به يك خارجى، بخصوص غربى، پرداخت تا در دانشگاه ايران درس بدهد حتماً از دريافتىِ سالانه همتاى ايرانى‏اش بيشتر است. استاد ايرانى وقتى ببيند يك بيستم همكار خارجى‏اش حقوق مى‏گيرد، بيش از پيش احساس پوچى و مسخرگى خواهد كرد. به همين سبب، نظام آموزشى ايران قادر نيست حتى براى تدريس زبان از خارج معلم بياورد. با اين حقوقها، براى افراد هم صرف نمى‏كند كه با خرج خودشان پى يادگرفتن زبان در كشورهاى ديگر بروند. ايرانى به ايرانى زبان خارجى درس مى‏دهد و آن ايرانىِ دوم دانشجويانى تربيت مى‏كند كه آنها هم، به ميمنت و مباركى، استاد زبان مى‏شوند. در سراسر دوران فعاليت مؤسسات جديد آموزشى در ايران، اين درجه از فقر مالى و فضاحت علمى سابقه نداشته است. مختاريد كه اسم اين وضع را خودكفايى بگذاريد، اما از چنين دانش‏آموختگانى انتظار نداشته باشيد زبان خارجى بلد باشند يا بتوانند دو جمله سروته‏دار ادا كنند.
 

با اين حال، زمزمه برنامه‏اى نيمه‏رسمى براى صدور دانشگاه‏رفته‏ها شنيده مى‏شود و اين برنامه را قرار است با دانش‏آموختگان رشته پزشكى شروع كنند. اين مى‏تواند نقطه عطفى باشد در طرز فكر هميشگىِ جامعه ايران، كه همه درس‏خوانده‏هاى اين كشور تا ابد متعلق به همين آب‏وخاك‏اند. در برابر اين واقعيت نيز حتماً كسانى به انكار و سفسطه متوسل خواهند شد، اما سرانجام ناچارند بپذيرند كه ميان برنامه صدور دسته‏جمعى و مهاجرت انفرادىِ دانش‏آموختگان تفاوتى نيست. و كارفرماى واردكننده متخصصان خارجى انتخاب بهترين‏ها را حق خود مى‏داند. به اين ترتيب، به‏فرض كه چنين برنامه‏اى واقعاً سر بگيرد و در حد دلخوشى باقى نماند، دانشگاههاى ايران با اين وظيفه روبه‏رو خواهند شد كه ناچارند بخشى از بهترين تعليم‏ديدگانشان را براى صدور آماده كنند زيرا شمار فارغ‏التحصيل‏ها فراتر از نياز بازار كار داخلى است.
 

شايد وقت آن رسيده باشد كه دست‏كم جامعه دانشگاهى ايران به داستان ماندن يا رفتن با حالتى كمتر مرثيه‏سرايانه و بيشتر واقع‏بينانه نگاه كند و طرز فكر رعيت‏انگارى را پشت سر بگذارد. براى تمام دانشگاه‏رفته‏ها كار نيست و در اين مملكت امكانات رشدى در حد مؤسسات، شركتها، بيمارستانها و دانشگاههاى غرب وجود ندارد. نيم قرن پيش درد جامعه ايران بيسوادى بود؛ حالا اشباع دانشگاه‏رفته‏هاست. اين گرفتارىِ هميشگىِ جوامع بشرى است كه با حل هر مشكل، با مشكلى بزرگتر و گاه دردناكتر روبه‏رو شوند.
 

 

 

 

editor@lawhmag.com

 mGhaed@lawhmag.com  

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

X