|
صفحۀ اول مقاله / گفتگو/ گفتار فهرست مطالب½ سرمقاله ها
آرشيو |
سرمقاله |
شمارۀ پانزدهم مهر 1382
خروج اضطرارى . . . پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت آفرين بر نظرِ پاك ِ خطاپوشش باد حافظ دنيا رو نيگر دارين من مىخوام پياده شم از يك تصنيف گروه رولينگ استونز
در ميان نزاع و كشمكشهاى بيهوده و باهوده، به داستان دو دخترى كه كاملاً همراه آمدند و تقريباً همراهِ يكديگر جهان را ترك گفتند اهميتى در خور داده شد. چنان اهميتى كه، دريغ، كاش بيشتر براى استقبال از آنها مىبود تا بدرقهشان. بارى، شايد كاچى بهتر از هيچ باشد. در حيطه اخلاق آدميان، اجازه خروج دلبخواهى از جهان به كسى داده نمىشود. فرض بر اين است كه فرد به جهانِ هستى تعلق دارد، نه به پدر يا مادر، يا حتى به شخص خويش. گويى زندگى امانتى است مقدّس كه نزد فرد به وديعه مىماند تا از آن استفاده كند. فرد فقط حق نگهدارى از اين امانت را دارد، نه حق دخل و تصرف و دورانداختنش را. رأى اخلاقىِ جامعه بشرى اين است كه نبايد به تَركِ هستى كمك كرد يا آن را موجّه جلوه داد. در مواردى كسانى كه به پيادهشدنِ ديگران از قطارِ هستى كمك رساندهاند مجازات شدهاند. حتى پزشكانى كه ادعا كردهاند بيمارْ آگاهانه و مصرّانه خواستار رهاكردنش به حال خويش بود تا بميرد، به جرم شركت در قتل يا تسهيل قتل يا ناديدهگرفتنِ موازين طبابت به زندان افتادهاند (در هنگام نوشتهشدنِ اين سطور، دستكم يك نفر در بريتانيا به چنين اتهامى در زندان، و يك نفر در آمريكا تحت پيگرد است). اما چنانچه درباره كسى گفته شود روحاً ديگرى را به سوى خودكشى رانده است، چنين اتهامى را نمىتوان پيگيرى كرد، زيرا تعريفپذير و قابل اثبات نيست. اما هر خطركردنى را نمىتوان در مقوله انتحار گنجاند، حتى اگر خطر مرگ حتمى باشد. لاله و لادن سالها كوشيدند هر پزشك و جرّاحى را كه حاضر به گوشكردن به حرف آنها بود متقاعد كنند كه آن دو بايد از هم جدا شوند. تقريباً تمامى پزشكانى كه در داخل و خارج ايران قادر به انجام چنين كارى بودند صریحاً گفتند اين كار موفقيتآميز نخواهد بود. اما اصرارِ دو دختر ايرانى پايانى نداشت. سرانجام، چنان كه گويى جهان در برابر بايدِ دو دخترِ همزاد تسليم شده باشد، گروهى دست به كار شدند. چند ملاحظه در اين باب شايد بيجا نباشد. يكى اينكه آن دو فرد به يقين از نتيجه كار ناخشنود نيستند. مىگوييم به يقين، بىآنكه راهى براى اثبات ادعا موجود باشدبحث از خشنودىِ مردگان در حيطهاى است بيرون از منطق كلام و درك آدميانِ فانى. اما استنتاج از گفتار و كردار لاله و لادن دشوار نيست: از وقتى به سن رشد رسيدند همين را گفتند و همين را خواستند، بىآنكه توهّمى درباره مخاطرات داشته باشند. دوم، انگار لاله و لادن چنين پيشنهادى به حيطه دانش داشتند: اگر موفق شويد، همه خشنود خواهيم بود: جراحّان به پيروزىشان افتخار خواهند كرد و ما از قفس تنگى كه در آن به دنيا آمدهايم رها خواهيم شد. اگر شكست بخوريم، چيزى به دانش بشرى اضافه خواهد شد و ما به نوعى ديگر از اين قفس تنگ خلاصى مىيابيم. آنچه بر قدرت استدلال دخترانِ ايرانى مىافزود اين بود كه آنها درس حقوق خوانده بودند و بيش از يك نفر بودند. در غالب بحثهايى كه پس از مرگ آنها در اين باره شد، اين نكته را چنان بديهى انگاشتند كه گويى جاى توجه خاصّى ندارد. اما آنها يك تماميّت واحد نبودند كه قرار بر تقسيمكردنشان باشد؛ دو نفرى بودند كه در تنگنا گير افتاده بودند و حقِ خويش را، هم در عمل و هم بهطور نظرى بهعنوان كسى كه در كلاس درس حقوق نشسته است، درك مىكردند. به احتمال قريب به يقين، هيچ يك نفرى، موقعيتش هر اندازه ناجور و حتى وخيم، نمىتواند با هيچ دستمزد و التماس و اصرارى جرّاحان را راضى كند به اميدِ واهىِ بهبودى نامحتمل در وضع او دست به عملى بينهايت دشوار بزنند كه احتمال موفقيت در آن بسيار اندك است. جهان علم، در برخوردى خردمندانه، با چنين موقعيتى به طور جمعى رفتار كرد. پزشكانى از چندين كشور گرد آمدند و براى اجراى اين عمل، به گفته ظريفى، نوعى ''بندرِ آزاد`` و نيروى چندمليّتى ترتيب دادند. آنها، همچنان كه تعهّد حرفهاىشان ايجاب مىكند، البته به اميد موفقيت پيش رفتند، اما حالا كه موضوع را مرور مىكنيم، واقعيت اين است كه آنچه انجام شد در بسيارى جاهاى ديگر نيز ممكن مىبود. اما فقط تا حدى. در حالى كه تقريباً روشن بود بخت موفقيت بسيار اندك است، نبردهاى پيامدِ مرگ بيمار، در حيطه مقررات و نيز در كشاكشِ رقابتهاى اهل حرفه، بيرون از طاقت بسيارى جرّاحان است. از آنجا كه تمايل شديد و بايدِ آمرانه دو دختر به انجام هر نوع عملى كه باشد، در برابر موازينِ علمى و اخلاقىِ حرفه پزشكى رنگ مىباخت، پرسشهاى بعدى به اين جانب مىرفت كه آيا كسى يا كسانى در كسوت جرّاح براى كسب شهرت دست به ماجراجويى زدهاند؟ كسانى كه صحبت از امكان انجام همين عمل در ايران مىكنند بهتر است اندكى از بحث در مهارت موجود و امكانهاى اتاق عمل فراتر بروند و ماهيّتِ كار و پيامدهاى آن را هم در نظر داشته باشند: جراحّى روى دو دخترِ اسيرِ تن، بيشتر موضوعى اخلاقى بود تا علمى. آن دو مصرّ بودند كه كارى انجام شودهر كارى كه باشد. جرّاحانى بايد داوطلب مىشدند به آن دو كمك كنند. در اينجا ''كمك`` اگر به معنى بدرقه آنها براى پيادهشدن از قطار زندگى تعبير شود جاى جدل نيست. بشريّت نمىتوانست چنان بيرحم باشد كه لاله و لادن را محكوم به ادامه آن نوع زندگى كند. كداميك از ما حاضر است در حالى كه كلّهاش به ديوار ميخ شده، سى سال با سلول انفرادىاش اين ور و آن ور برود؟ مددرساندن به آن دو اسيرْ وظيفهاى اخلاقى بود و چه بهتر كه مددرسانان از هر مؤاخذهاى معاف باشند. در ايران، دامنه بدگمانىها چنان گسترده است كه روا نبود دامن جرّاحان را بگيرد. مىدانيم كه ما مردمانى هستيم داراى ترّحمِ فردى اما نه چندان برخوردار از مروّتِ جمعى. خصايل خوب ما در دايرهاى تنگ محدود مىماند و همه را به يكسان شامل نمىشود. در اين مورد، خصلتِ خوب ترّحم، حتى ترحّم براى قتل نفس، بايد بيدريغ و بىنگرانى از عواقب، ايثار مىشد. چه بهتر كه، بهعنوان نوعى واجبِ كفايى، كسانى در جاى ديگرى از جهان ارّه در كلّه آن دو دختر انداختند و اين يك مسئوليت را از شانه ما برداشتند. در ايران كسى داوطلب انجام اين كار نشد اما جرّاحانى اظهار تمايل كردند كه به تيم عملكننده در سنگاپور دعوت شوند. در جهان، پيرامونِ جدايىِ لاله و لادن اظهارنظرهاى بسيارى شد. اين واقعه ابعادى فراتر از يك عمل جراحىِ يافت و همدردىِ مردم جهان را برانگيخت. كسانى نظر دادند كه اين دو اگر سه دهه پيش در جايى جز يك كشور جهان سوم متولد شده بودند بخت بيشترى براى جداشدن در اوان كودكى داشتند. ناظرانى به مضمونِ تحققِ آزادى و استقلال در بُعدى فردى توجه كردند. نكته مشترك بيشتر آن اظهارنظرها اين بود كه، در تلاش براى رهايى، خود آنها به همان اندازه دخيل و فعّال بودهاند كه تيم پزشكان و جرّاحان. لاله و لادن سالها از طريق اينترنت با مراكز علمىِ جهان تماس برقرار كرده بودند و نظر متخصصان بسيارى را خواسته بودند. يك امتياز ديگر به نفع اينترنت در چشم منتقدانش. دوقلوها اگر به همان حالتِ بههمچسبيده به زندگى ادامه مىدادند، ممكن بود مرگ طبيعىشان همزمان اتفاق نيفتد. تصوّر ادامه حتى چند روز زندگىِ يكى پس از مرگ ديگرى را، كه دير يا زود اتفاق مىافتاد، به فيلمهاى سينمايى بسپاريم و به جنبههاى كمتر ناخوشايندى توجه كنيم كه واقعاً اتفاق افتاد. در جهانى چنين اقتصادمدار، سهم سرانه هر انسان شاخصى است كه كيفيت زندگى را با عدد و رقم به نمايش مىگذارد. گذشته از همه الطافى كه لاله و لادن در طول حيات ملالآور خويش از آن برخوردار شدند، هزينه سعى در اجراى تمايل آنها به رهايى قابل توجه بود. آن عمليات پيچيده چند صدهزار دلارى شايد گرانترين تشييعى بود كه براى بدرقه دو فرد معمولى (معمولى؟) انجام گرفت. خبر دادند كه بهاى سهام بيمارستان رافلز در سنگاپور، جايى كه عمل در آن انجام گرفت، با بسترىشدن آن دو اندكى بالا رفت و با مرگ آنها پائين آمد. سهم آنها از زندگى شايد همين بود كه در برابر دوربينها بدرخشند و خاموش شوند. همزمان با بستهشدن پرونده سى سال رنج، در سقوط هواپيمايى مسافرى در سودان بيش از صد تن كشته شدند و سياستمداران جهان همچنان سرگرم تهديد و تطميع بودند. اما سرخط مهمترين خبرهاى جهان در آن نيمروز، مرگ آن دو دختر ايرانى بود. همدردىِ جهان با لاله و لادن هرچه بيشتر نشان داد كه، جدا از روابط دولتها، مردم جهان از هر زمان ديگرى به هم نزديكتر مىشوند. . . . و موقعيت اضطرارى آنچه در صحنه قانونگزارى براى آموزش عالىِ ايران مىگذرد فشردهاى است از پيشينه صد و پنجاهساله اين حيطه در ايران. هر بهبود و اصلاحى نياز به تغيير دارد، و تغيير يعنى عوضكردنِ وضع موجود. از اين روست كه تغييرها، گرچه گريزناپذير به نظر مىرسند، در بوته تعويق مىمانند زيرا تغيير در وضع موجود به يكسان به سود همه نيست. لايحۀ اهداف و تشكيلات وزارت علوم پس از دو سال حركت در دست اندازهاى مسير تصويب، سرانجام به بنبست رسيد و وزير علوم از دولت درخواست كرد پس گرفته شوداقدامى بىسابقه در تاريخ قانونگذارى. اين لايحه، پس از قانون سال 1353، نخستين طرح جامع براى آموزش عالى كشور بود و به ادامه تحولاتى كه در سى سال گذشته در اين حيطه اتفاق افتاده است نظر داشت. لايحه در نيمهراه مانده و شكستخورده در برابر خواست شوراى عالى انقلاب فرهنگى، از چند جنبه تأثيرهايى عميق بر فرهنگ و تحولات آينده ايران خواهد گذاشت. اول، زمانى در ايران واژه شورا بسيار جذابيّت داشت و به نظر مىرسيد راه آينده باشد. اما رفتهرفته اين فكر كه واژههاى شورا و شورايى در حكم اكسير اعظماند در برابر واقعيت وجودِ شوراها، بهعنوان تالارهاى قدرت و اهرمهاى فشار، رنگ باخت. نكته غريب، صفت ''عالى`` در عنوان برخى از اين قبيل شوراهاست. گويى شمارى شوراهايى مقدماتى و متوسطه از همين نوع وجود دارد كه به شوراى مورد نظر ختم مىشود. فرهنگستان زبان و ادب ايران (كه هليكوپترِ زبانبسته را تبديل به ''گردبال`` و ''چرخبال`` و اين قبيل واژهها مىكند) ظاهراً تصميم گرفته است بر استعمال اين نوع زبان و بيان چشم بپوشد. تخطّىِ بارز از منطق كلام، كه يك شوراى منحصر به فرد را با صفت ''عالى`` مزيّن كنند، جنبهاى از فرهنگ ملّى را در زبانِ ادارى بازتاب مىدهد. دوم، در پيشنويس لايحهاى كه از سوى وزارت علوم به هيئت دولت داده شد، تبصرهاى مقرر مىدارد رؤساى دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالى و تحقيقاتى را هيئت علمى آنها انتخاب خواهند كرد. اين تبصره در لايحه پيشنهادى (و ناكام) هيئت دولت ديده نمىشود. اجراى چنين برنامهاى نياز به هيئتى علمى در اندازهاى قابلقبول و متشكل از مدرسان تماموقت دارد و شايد حداكثر هفت يا هشت دانشگاه در سراسر ايران واجد چنين حداقلى از كادر مدرّس باشند، اما احياى قانونى را كه نزديك به شصت سال است اجرانشده مانده دستكم مىتواند به بحث گذاشته شود. اين مادّه در ميان خود اهل دانشگاه نيز موافقان و مخالفانى دارد. كسانى مىگويند رئيس دانشكده و دانشگاه بهتر است از سوى وزير منصوب شوند زيرا انتخابىبودنِ آنها به حرفشنوى از افراد تحت امر مىانجامد. يك نظر اين است كه هيئت علمى هر دانشگاه كسانى را براى اين شغل پيشنهاد مىكند و تصميم وزير علوم است كه به رئيس دانشگاه اقتدار مىدهد، نه رأى افراد. در حالى كه شركتكنندگان در اين بحث در شمار نخبگان جامعهاند، طرح بحث مىتواند راهگشاى دركى جديد از مكانيسم انتخاب و انتصاب باشد، مكانيسمى كه درك و اجراى آن يكى از مشكلات ماست، و حتماً ارزش امتحانكردن در دانشگاه و مطرحشدن در جامعه را دارد. هيئت دولت صلاح را بر حذف اين ماده ديده است بىآنكه حاضر باشد به بحثى علنى پيرامون آن تن دهد. احياى قانون انتخاب رؤساى مؤسسات آموزش عالى وضع لايحه را از اين كه هست بدتر نمىكند. بنابراين، ترديد هيئت دولت در احياى آن قانون را بايد به حساب ديدگاه كسانى گذاشت كه در رقابت و انتخابات آزاد براى خويش بختى نمىبينند. رقابت و انتخابات آزاد ابتدا بايد در مؤسسات آموزش عالى تمرين شود. حتى درسخواندهترين آدمها وقتى اصلِ هر نفر يك رأى را تمرين نكرده باشند مشكل بتوانند به جامعهاى متلاطم با سليقههاى موّاج درس دموكراسى و شايستهسالارى بدهند. چند هفته پس از اعلام استعفاى وزير علوم، وزارت علوم اعلام كرد از سال تحصيلىِ آينده، رؤساى مراكز پژوهشى با نظر اعضاى آنها انتخاب خواهند شد. در حالى كه وزارت علوم اكنون با سرپرست اداره مىشود و يك نامزد وزارت رأى اعتماد نگرفته است، براى ارزيابىِ نحوه اجراى «آئيننامه انتخاب رؤساى مراكز پژوهشى» بايد منتظر ماند و ديد. اعلام اجراى اين آئيننامه نشان از واقعيت ديگرى هم دارد: وجود اراده اصلاح و تغيير در فضاى وزارت علوم صرفنظر از اينكه چه كسى وزير باشد. كنار گذاشتن طرح تعيين سقف پذيرش دانشجوى دختر از سوى وزارت بهداشت را مىتوان تأثيرگرفته از همين فضا دانست. ◙ طرح پذيرش دانشجو بيرون از مقررات آزمون سراسرى پيش از آنكه كاملاً باز شود بسته شد و مقامهايى با قاطعيت ادعا كردند چنين طرحى شايعه بوده است. وقتى موضوع در روزهاى پايان خردادماه در تظاهرات دانشجويان مطرح شد و احتمال گرهخوردنِ آن به سالگرد وقايع 18 تير مىرفت، خبر تكذيب شد. در شهريورماه دوباره گشايش يافت و روشن شد كه شايعه نبوده است. در واقع، اين طرح از ابتداى سال جارى در ميزگردهايى تلويزيونى به بحثهاى ظاهراً جدّى گذاشته شده بود. اصل قضيه به آنجا بر مىگردد كه بودجه دانشگاهها كاهش يافته و مديران دانشگاهها را موظف كردهاند جاى خالىِ ارقام را پر كنند. تكليفى كه به عهده مديران دانشگاهها گذاشتهاند وراى توان، آمادگى و حتى استعداد بسيارى از آنهاست. از آنها خواسته شده كه به فوريت جاى خالى ارقام حذفشده از بودجه دانشگاه را، كه در مواردى به سى درصد سر مىزند، با ''كسب درآمد`` پر كنند. در حالى كه كل كشور، صنايع گاز و نفت، صنعت فرش، كارخانهها، كشاورزى و حتى بخش جهانگردى از ايجاد درآمدِ بيشتر ناتواناند، به دانشگاهها امر شده كه ايجاد درآمد كنند. دانشكدههاى فنى ممكن است بتوانند خدماتى براى صنايع جور كنند، و دانشكدههاى پزشكى شايد بتوانند خدماتى متنوعترى ارائه دهند. اما اين در مورد دانشكدههاى علوم انسانى صادق نيست. در حالى كه نسبت هيئت علمى دانشگاهها به شمار دانشجويان رقم درخشانى نيست، دانشگاه اكنون براى پرداخت هزينهها و حقوق همان مدرّسان هم راهى جز پذيرش دانشجويان بيشترى كه شهريه بپردازند در برابر نمىبيند. از يكى از مديران وزارت علوم نقل شده كه پذيرش دانشجو در ''دوره دوم`` (مختاريد كه بخوانيد شيفت دوم) ''در حقيقت توسعه`` دورههاى شبانه است؛ و درباره دانشجويان اين شيفت: ''به دليل تنگناهاى مالى، دانشگاهها بايد بخشى از بودجه خود را با پذيرش اين دانشجويان تأمين كنند. احتمالاً فرق اين دانشجويان با دانشجويانى كه رتبههاى بالاتر را در كنكور كسب كردهاند فقط در پرداخت شهريه خواهد بود.`` از يك نظر، موج انفجار جمعيت ايران در دهه 1360 اكنون از سطح مدرسه ابتدايى گذشته و به سالهاى آخر دبيرستان و دانشگاه رسيده است. شمار دانشآموزانى كه وارد دبستان مىشوند هر سال كاهش مىيابد، اما ازدحام پشت در دانشگاه شديدتر مىشود. از همين روست كه مدرسههاى دوشيفته و سهشيفته ابتداى دهه 1370 جاى خود را به دانشكدههاى چندشيفته در اين دهه مىدهند. از سوى ديگر، دليلى در دست نيست كه نتيجه بگيريم اين اركستر از روى نوت مىنوازد و برنامهاى در كار است. نه دانشگاه آزاد آن چيزى شد كه منظور مؤسسان آن بود، و نه پذيرش دانشجو خارج از مقررات آزمون سراسرى داراى برنامهاى جامع است. وزارت علوم پس از سالها كلنجار با دانشگاه آزاد براى به راهآوردن آن، همان برنامه را در دانشگاههاى دولتى به اجرا گذاشته است. دانشگاه شهريهبگير و آزاد البته پديدهاى خودبهخود منفى نيست. جمعيتى چنين بزرگ نياز به كالجهايى دارد كه جوانانى بتوانند چند سالى به ميل خود و با فراغت تحصيل كنند. تصور عمومى از ارائه مدرك دانشگاه براى استخدام فورى در مورد همه افراد مصداق ندارد. تحصيلات عالى البته نوعى سرمايهگذارى است، اما به كسانى هم كه در پى استخدام فورى نيستند بايد امكان داد در فاصله دبيرستان و ورود به مسير نهايى و آتى زندگى، بيشتر بخوانند و بيشتر بدانند. در تأسيس و گسترش دانشگاههاى ايران قرار بود چندين نوازنده در اين اركستر شركت كنند، اما جاهايى خالى مانده و نوازندگانى غايبند: ميزان رشد جمعيت، تقريباً ثابتماندن درآمد كشور، تكثير دولت از يك واحد به چندين دولت پيدا و پنهانِ موازى و بسيار پرخرج. در تازهترين آمار سازمان ملل پيرامون توسعه انسانى، ايران در ميان 182 كشور جهان از رتبه 98 در سال 2001 به رتبه 106 در سال 2002 پائين رفته است (يعنى نمرهاى حدود 8/6 روى مقياسِ بيست)، و در ميان 94 كشورِ در حال توسعه جهان، رتبه 31 را به دست آورده است. دليلى در دست نيست كه اين سقوط آزاد در آينده نزديك متوقف شود. از جهاتى نيز ايران در موقعيتى مطلوب است: در جمعيت در حال تحصيل، نسبت دختران به پسران عدد اميدواركننده 0/93 است. گذار جامعه ايران در مسير توسعه به دستاندازهايى جدى افتاده است كه گمان نمىرود به زودى قابل رفع باشد. تغيير شكل دانشگاههاى ايران از مراكز تحصيل و تحقيق به دبيرستانهايى بزرگ تازه شروع نشده، اما شتابى نگرانكننده مىيابد. اصطلاح محافظهكارى در عرف سياسى ايران معنايى خالى از ستايش دارد. با اين همه، وقتى فكر كنيم كه حفظ يك روند تا چه اندازه دشوار است، مىبينيم كه حتى محافظهكاربودن هم در واقع به آن سادگى كه به نظر مىرسد نيست. اگر مىبود، لابد مىتوانستند نظام آموزش عالى ايران را در سطحى حفظ كنند تا به مسير سقوط آزاد نيفتد.
|
نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است. |