صفحۀ‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب½ سرمقاله‌ها

 آرشيو 

   سرمقاله

 

             شمارۀ‌ ششم    مهر 1378

       انفجار در يخچال‏
    و پايان يخبندان در دانشگاه‏

 در  نقطه سر خط، نشريۀ دانشجويان دانشگاه صنعتى شريف، خبرى كوتاه درج شده به اين مضمون كه در يخچال آزمايشگاه دانشكده شيمى ظرفى حاوى اِتِر با درپوشى نه‏چندان محكم گذاشته بوده‏اند و به‏سبب جرقه‏زدن يخچال ساخت ايران در داخل آن، انفجارى رخ داده كه صدماتى به در و ديوار آزمايشگاه وارد كرده است. پيروان عقايد افلاطون ممكن است اين حادثه را چنين تعبير كنند كه در عالم اكبر چيزى نَشت كرده و تق چيزى در آمده، لذا در جهان اصغر هم مُثُل آن واقعه به‏صورت انفجار در يخچال نمود يافته است.

 موضوع را ريشه‏اى‏تر و در وراى زدوخورد و شكستن شيشه و يخچال ببينيم. نتيجه فشار، چه در بخش آموزش و چه بر فضاى عمومى دانشگاهها، پيشتر به شكل كرختى و بى‏تفاوتى بروز مى‏كرد؛ اكنون كار به پرخاش و آمادگى براى دست‏زدن به خشونت كشيده است. نوسازى دانشگاه به ترميم خوابگاه اميرآباد محدود نمى‏شود. دانشگاهها صدماتى از درون خورده‏اند كه بايد زخمِ ناشى از آنها را مرمت كرد و بسيارى از امور را در مسيرى ديگر انداخت.

 تنش در دانشگاه را نبايد صِرفاً مترادف كشمكشِ نظام با بخشى از جوانان گرفت. دانشگاه و جوانان نقاط مشترك بسيار دارند، اما علم در انحصار نسل جوان يا ميانسال يا سالخورده نيست. به يك يا ده فرد، چه جوان و چه سالخورده، مى‏توان چيزهايى قبولاند، اما وقتى پاى روند علمى در كار مى‏آيد، بايد با طول موج علم، به زبان علم و در چهارچوب علم حرف زد. جهان را مجموعه عواملى در واقعيتهاى بيرونى عوض مى‏كند و دانشگاه مى‏كوشد اين تغييرها را توضيح بدهد. انديشه سياسى و فكر تنها يكى از آن عوامل است. اين همه دستكارى‏كردنِ دانشگاه و وررفتن با آن به جايى نرسيد. بيست سال كلاسهاى اجبارى، مدرسان فرمايشى و كتابهاى كم‏مايه و بيگانه با ذات برنامه درسىِ دانشگاه به آن تحميل كردند؛ به دانشجو ياد دادند كه نبايد با صداى بلند فكر كند و از خود عقيده‏اى داشته باشد وگرنه به دردسر خواهد افتاد؛ استاد را كارمندى ناچيز گرفتند و تا مى‏توانستند او را تحقير كردند و ترساندند. باد كاشتند و اگر توفان درو كنند گناه از استكبار جهانى نيست.

 پس از حوادث كوى دانشگاه تهران در تيرماه گذشته، در مجلس شوراى اسلامى تلاش كرده‏اند فوريتِ طرحى را بگذرانند كه به‏موجب آن ورود نيروى انتظامى به محوطه دانشگاهها ممنوع شود. پيشنهاددهندگان طرح نيت خير دارند، اما وضع چنين قانونى لازم نيست. پليس، به‏عنوان بازوى اجرايىِ مقام قضايى، حق دارد وارد هر جايى شود و از هر كسى تحقيق كند. بست‏نشستن مجرمان در اماكن مقدس، براى در رفتن از مجازات، مربوط به ماقبل مشروطيت بود. چيزى كه قانونگذاران در نظر دارند، فهماندن اين اصل است كه نبايد نصف شب به‏اماكن هجوم برد، در اتاقى كه افراد خوابيده‏اند نبايد گاز اشك‏آور انداخت و اموال و اشيا را، گرچه مى‏توان طبق صورت‏جلسه ضبط كرد، نبايد خودسرانه در هم شكست. چنين دركى از بايد و نبايدها در درجه اول مربوط به عقل سليم است و درجه دوم در حيطه مقررات. دانشگاه تنها محيطى نيست كه بايد از تعرض و ايلغار مصون بماند. دفتر نشريه و محل كار و سكونت افراد هم شايسته چنين مصونيتى است. آيا براى رفتار عاقلانه هم نياز به وضع قانون است؟ به‏نظر مى‏رسد آرى، چون عقل افراد مختلف در شرايط مختلف و به‏اقتضاى منافع متفاوت به‏شكلهايى متفاوت حكم مى‏دهد. كلمات در همه شرايط مفاهيمى بكسان ندارند و مفاهيمْ تابعى‏اند از زمينه عادات و ادراك ناظر. براى تعالى عقل، توسعه دامنه تجربه لازم است.

يك نمونه از دامنه تجربه علمى و نقش دانشگاه: در چند ماه گذشته بار ديگر بحث بر سر شهروند درجه يك و دو بالا گرفته است. بحث از اين رو داغ شده كه كسانى مى‏گويند توده مردمْ سست‏ايمان و ناآگاهند و نمى‏توان سرنوشت مملكت را به رأى جماعتى گذاشت احساساتى، ساده‏لوح و ظاهربين كه دنبال هركس شيرين‏تر حرف بزند راه مى‏افتند و از دورانديشى و خرد سياسى كم‏بهره‏اند. چنين نظرى نه اختراع بازار و حوزه است و نه تازگى دارد. درست 140 سال پيش مردى خردمند و آزادانديش به‏نام جان استوارت ميل در انگلستان در كتابهايش، افكارى در باب اصلاح پارلمان و در باب آزادى، از حق رأى براى همه افراد، شامل زنان، و چندگانگىِ قدرت سياسى (پلوراليسم) دفاع كرد، اما هشدار داد كه براى پرهيز از گرفتارشدن در سيطره ''ابتذال عمومى‏``، بايد به افرادى كه بر حسب حرفه يا صلاحيت شغلى‏شان ''بتوان به‏ظنّ غالب فرض كرد برترى معقولى در علم و كمالات دارند`` اجازه داد در بيش از يك حوزه رأى بدهند تا قوانين وضع‏شده در پارلمان حاوى عقيده افرادى صاحب علم و اطلاع باشد.

اما حق رأىِ مضاعف و امتياز قائل‏شدن براى آدمهاى مطلع هرگز در هيچ جاى جهان تحقق نيافت و در حد بحث در كتاب باقى ماند. اوضاع جهان دستخوش دگرگونيهايى چنان عميق گشت كه آنچه ديروز عاقلانه مى‏نمود امروز نادرست تلقى شد. بورژوازى غرب، در برابر جنبشهاى برابرى‏خواهانه زنان، رشد اتحاديه‏هاى كارگرى و تقويت ايدئولوژى ليبرال‏دموكرات، حتى اگر هم مى‏خواست، ياراى آن نداشت كه بكوشد چنين سدهايى در سر راه خواستهاى عمومى عَلَم كند. حتى عقل ناظرى مطلع مانند جان‏استوارت ميل، كه در علم سياست از سرامدان روزگار خود بود، نمى‏توانست جهان را عوض كند؛ اين جهان بود كه فكرِ ميل را هم مانند فكر همه مردم عوض كرد و اجازه نداد پيشنهاد او به اجرا در آيد. آينده تكرار دنياى امروز در ابعادى بزرگتر نيست؛ آينده از نظر كيفى متفاوت از دنياى امروز خواهد بود.

اهل علم‏بودن هم مترادف با توانايى پيش‏بينىِ آينده نيست. اواخر قرن نوزدهم در شهرهاى بزرگ اروپا اين نگرانى پيدا شد كه، با توجه به ازدياد شمار گاريها و كالسكه‏ها، به‏زودى در خيابانها فضولات اسب تا زانو خواهد رسيد. آن محاسبات از نظر فيزيك و رياضى كاملاً درست بود، اما يك نكته كوچك كه پيش‏بينى نشده بود همه را باطل كرد: موتور درون‏سوز كه در همان زمان در دست ساخت بود.

تغييرهاى جهان همواره مردم را غافلگير كرده است، عده‏اى را كمتر و عده‏اى را بيشتر. دانشگاهها در درك تغييرْ كمتر غافلگير مى‏شوند و در برابر تغييرْ كمتر مقاومت نشان مى‏دهند، چون شغل و وظيفه آنها درك تغييرهاست، نه حفظ و تكرار وضع موجود. علاوه بر اين، اهل دانشگاه سوابق امور را دقيق‏تر در خاطره جمعىِ خويش نگه مى‏دارند و مفاهيم را با توجه به متن و زمينه درك مى‏كنندباز هم بنا به وظيفه آنها بر اساس اصل تقسيم كار. در دانشگاه از پيشينه نظريه حق رأىِ مضاعف آگاهند و مى‏توانند توضيح بدهند كه چرا به اجرا در نيامد. اهل دانشگاه خبر دارند كه در جهان امروز قائل‏بودن به انسان درجه يك و دو را به‏عنوان نوعى اتهام و براى خراب‏كردن مخالفان به كار مى‏برند و فرد عاقل هيچ‏گاه با افتخار اعلام نمى‏كند كه به تقسيم‏بندى مردم بر حسب خون و وراثت و شرف و تقوى و علم اعتقاد دارد. مى‏بينيم كه تفاوت در درك ما از عقل است. عقل اهل دانشگاه عقلى است مبتنى بر انتظام علمى. حتى در علوم انسانى، الگوهايى كلى براى هر رشته در برابر است كه چهارچوب بحث به حساب مى‏آيد. الگوها و قالبهاى علمْ عام و جهانى‏اند و پيروى از آنها به‏معنى سرسپردگى به غرب و غربى نيست. بداهه‏نوازى و تكروى در علوم انسانى البته امكان دارد، اما نه به آن سادگى كه شايد در وهله نخست به‏نظر برسد.

  

نمايندگان ترقيخواه مجلس جا دارد كه نه از ايجاد مصونيتى امامزاده‏وار براى صحن و نرده‏هاى دانشگاه، بلكه از استقلال علمى و ادارى آن دفاع كنند. دستور كار علم را خود علم تعيين مى‏كند، نه بخشنامه و قانون پارلمان. در زمان حاضر، دستور كار علم فيزيك رسيدن به دركى دقيق از ذات مادّه است؛ شيميدانان روى طرحهايى كار مى‏كنند كه اتكاى صنعت به مواد طبيعى و نياز به هدر دادن منابع زمين را كم كند؛ زيست‏شناسان مى‏كوشند بفهمند چگونه مى‏توان ژنهاى موجود زنده را عوض يا 'اصلاح‏` كرد. در اين حيص‏وبيص، پرنس چارلز، دالايى لاما، بيل كلينتون، مارلون براندو و البته پاپ، خاخام بيت‏المقدس و مفتى حجاز هم درباره مهندسى ژنتيك و توليد موجود كامل از يك سلول اظهار نظرهايى مى‏كنند كه على‏السويه است، چون روند علم از جايى جز از خود علم دستور نمى‏گيرد.

 نظريه‏هاى جديدِ علوم تجربى به‏شكل تكنولوژى وارد جامعه مى‏شود و شكل و محتواى روابط آدمها را عوض مى‏كند. آن‏گاه نوبت علوم انسانى است كه توضيح بدهد جامعه در چه بخشهايى طى چه مراحلى تغيير كرده است. تغيير جهان در دانشگاه و مستقيماً به‏دست دانشگاه اتفاق نمى‏افتد و آنها كه فكر مى‏كنند اگر دانشگاه را كنترل كنند همه چيز را مهار كرده‏اند روند تغيير را درست نفهميده‏اند و علت و معلول را با هم اشتباه مى‏كنند. ايمان و الحاد از دانشگاه بر نمى‏خيزد، اما در دانشگاه هم منعكس مى‏شود. مدرس دانشگاه‏شدنِ چند حاج‏آقاى محترم لزوماً به قبول وضع موجود از سوى دانشگاه نمى‏انجامد.

 به احترام بازماندگان و براى تسلى‏شان ساعتى در مجلس يادبودِ درگذشته‏اى مى‏نشينيد. واعظ جلسه تا چشمش به چند كاكل آويزان و عينك و كراوات مى‏افتد گمان مى‏كند آكادمى علوم كه مى‏گويند، همين‏جاست و به سخنورى در باب اكسيژن و هيدرژن و 'بامب آتوم‏` مى‏پردازد، درحالى‏كه نزديكان متوفى مى‏دانند موضوعهاى مورد علاقه او عمدتاً نوشته‏هاى ادگار آلن پو و عبيد زاكانى بود. اگر حوزه‏هاى ديانت و علوم چنان به يكديگر نزديك شده‏اند كه بمب اتمى مى‏تواند موضوع مناسبى براى مجلس ترحيم باشد، پس بايد بتوان مباحث دانشكده‏هاى علوم را به حوزه‏هاى دينى برد.

 دست‏كم سرنوشت يكى از كسانى كه از دانشكده علوم به درس حوزوى رفت خبر از چيزى ديگر مى‏دهد. در ابتداى دهه 1360 يك دانشجوى مهندسى دانشگاه شيراز به تحصيل در حوزه دينى قم پرداخت. دانشجوى سابقِ برق و الكترونيك گرچه در رشته جديد ترقى كرد و به مدارجى رسيد، اكنون در زندان آب خنك مى‏خورد. مشكل بتوان قضاوت كرد كه آيا جرم محسن كديور واقعاً نوشته‏ها و گفته‏هاى اوست يا به اين نكته بر مى‏گردد كه دانشجوى رشته برق (با پدرى به‏نام منوچهر كه احتمالاً پيشترها كراوات مى‏زده) از بلبشوى آن روزها سوءاستفاده كرده و سر از مدرسه دينى در آورده است. همين قدر مى‏توان گفت كه محكوميتِ 'حجت‏الاسلام الكترونيك‏` كمكى به‏پيشبرد شعار 'وحدت حوزه و دانشگاه‏` نمى‏كند. حق بود براى نمونه هم كه شده يك مهمان دانشگاهى را در حوزه علميه گرامى مى‏داشتند و از او چيز ياد مى‏گرفتند.

 دانشجويان شكايت دارند كه تكيه همه درسهاى اسلامى بر 'فطرت الهى‏` است. چنين مفهومى در انتظام علمىِ دانشگاه مى‏تواند موضوعى براى بحث باشد، نه پايه‏اى كه بحثهاى ديگر بر مبناى آن قرار گيرد. از اين گذشته، وقتى دانشجوى دانشكده مهندسى به 'فطرت الهى‏` خويش رجوع مى‏كند و به جانب درس دينى مى‏رود، به ديوار تكفير مى‏خورد و سر از زندان در مى‏آورد. بر اين قرار، عادات، فرهنگ طبقاتى و محيطى، و مصلحت حرفه و نهاد تعيين‏كننده‏تر از فطرت، چه الهى و چه غيرالهى، است.

 همچنان كه نظامهاى مستقر غرب به‏جاى توسل به حق رأى مضاعف‏كه بى‏ترديد مضحكه از كار در مى‏آمد و محكوم به شكست مى‏بودراههاى ديگرى براى حفظ وضع موجود برگزيدند، نظام اسلامى ايران هم براى همراه كردن دانشگاه با خويش بايد دنبال شيوه‏هايى اندكى هوشمندانه‏تر از اعزام دستجاتِ بزن‏بزن به محوطه دانشگاه بگردد. فعاليت دانشگاه در عرصه فكر است: شايد بتوان عوامِ جامعه ايران را مدتى در برابر نظراتى از قبيل شهروند درجه يك و درجه دو به سكوت واداشت، اما محال است كه دانشگاه زير بار چنين حرفهايى برود كه يادگار عصر تلاقى تفكر فئودالى‏برده‏دارى و جهان‏بينىِ سرمايه‏دارىِ صنعتى است، و نه به صدر اسلام مربوط مى‏شود و نه ريشه در جامعه ايران دارد، بلكه جزو خرده‏ريزهاى پلاسيده تفكر سياسى در غرب است. در مغرب‏زمين فكرهاى شاداب‏ترى وجود دارد و دانشگاه از توجه به تجربه آراى عملى‏ترى كه در جهان ارائه كرده‏اند غافل نيست.

 وقتى حاميان چنين افكارى از قبولاندن نظراتشان در مى‏مانند، با صراحت تهديد مى‏كنند كه به خشونت متوسل خواهند شد و بر فرق هر كسى خواهند كوبيد كه به چنين حرفهايى گردن نگذارد. خشونت نسبت به دانشگاه تنها به‏معنى گوشمالىِ دانشجوى تخس نيست؛ در حكم ستيز با نهادى است كه به‏حكم عقل و علم خويش تن به لگام و مهار و ركاب ارباب قدرت نمى‏دهد. دو سه دهه پيش، نظامهاى مستقر غرب به جوانانشان اندرز مى‏دادند كه دست از خشونت و بمب‏اندازى بردارند و به صندوقهاى رأى احترام بگذارند. جوانانِ شورشى در پاسخ مى‏گفتند كل اين داستانِ پارلمان‏بازى ترفندِ يك مشت سياست‏باز حرفه‏اى است و آزادى انتخابْ معنايى واقعى ندارد. سرانجام بسيارى از جوانان و دانشجويان ضدنظام در دهه 1980 متقاعد شدند كه تن به بازيهاى مسالمت‏آميز و 'سازش تاريخى‏` بدهند و حتى به‏عنوان حزب سبزها و غيره وارد دولتهايى ائتلافى شدند كه زمانى نزد روشنفكران از كفر ابليس هم بدنام‏تر بود. امروز مى‏بينيم بسيارى از جوانان و دانشگاهيان ايران تمايل دارند همين راه را تجربه كنند. نظامهاى غرب چه تلاشها كردند تا دانشجوها را متقاعد كنند كه به‏طرف خشونت نروند و وارد مبارزه سياسى شوند؛ و اينكه كسى در انتخاباتْ كلك نمى‏زند و توسل به خشونت براى جلوگيرى از عملِ واهى، توجيه عقلى ندارد.

   

نخستين قدم در راه ترميم دانشگاه، سيطره‏زدايى از آن است. دانشگاه را بايد به حال خود گذاشت و به آن استقلال داد تا به دست اهل دانشگاه اداره شود. بهترين مرجعى كه مى‏تواند بگويد دانشجو چه درسى بخواند مجموعه همان كسانى است كه آن مراحل را گذرانده‏اند. نظام علمى دانشگاه در داخل آن تعيين مى‏شود. آن پولها و نيروها كه صرف ايجاد كتابها و درسهاى جديد اسلامى شد نه تنها تقريباً يكسره هدر رفت، بلكه ايمان به معنويت و حقيقتِ برتر را تا حد مفاد بخشنامه پائين آورد. آموزش عالى را بايد از اين تحميل و تنزّل رهاند.

 مدرسان تحقيرشده دانشگاه هم مظلومانِ ديگرى‏اند، و طُرفه اينكه انگار دانشجو براى نخستين بار (به‏جبران فشارهاى طالمانه دهه پيش) وظيفه دارد از استادان بى‏پناه خويش هم حمايت كند. پس از ضربات كارىِ تصفيه‏ها و تسويه‏حساب‏هاى سياسى و فرهنگى، اكنون زمينه براى رشد دانشگاه، به‏عنوان نهاد پرورنده تفكر علمى، اندكى مساعدتر شده است و مقامهاى آموزش عالى مى‏گويند در صدد اصلاحات‏اند. بهره‏اى كه نسل جديد دانشجو از اين فرصت خواهد برد و نقشى كه ايفا خواهد كرد در كارنامه تاريخى‏اش ثبت خواهد شد، تاريخى كه در برابر چشم همه ما ساخته مى‏شود.

  

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.