|
صفحة اول مقاله / گفتگو/ گفتار فهرست مطالب½ سرمقاله ها
آرشيو |
سرمقاله |
شمارة نهم مهر 1379
موانعى در برابر تولد يك نسل بازگشت به نام قديمِ وزارت علوم از نظر ساختار ادارى و تقسيم وظايف معانى تازهاى دربردارد: عنايتى هم به تدريس و هم به تحقيق. اين عنوان در حيطه خبررسانى هم واجد خصلتِ ايجاز است. نامهاى تركيبى همانند القاب مفصّلىاند كه زمانى بهجاى نام اشخاص به كار مىرفت، اما قرار نيست كه در هر نامى جميع خصايل شخص يا شىء منعكس باشد. وزارت فرهنگ به همان اندازه دربرگيرندة امور مربوط به تعليم و تربيت بود كه با عنوان دوبخشىِ آموزش و پرورش هست. در دهه 1340، كلمه فرهنگ را به وزارتخانه جديد وزارت فرهنگ و هنر دادند. بعدها كلمه اطلاعات را از روى وزارتخانه اطلاعات و جهانگردى برداشتند و (ظاهراً با الهام از حسينيه ارشاد) آن را وزارت ارشاد اسلامى ناميدند. كلمه فرهنگ را هم زيراكس كردند؛ يك كپى را به وزارت ارشاد دادند و يك كپى را به وزارت آموزش عالى كه پيشتر وزارت علوم نام داشت. اعادة نام قديمى وزارت علوم اقدامى است خوشايند كه نوشتن و خواندن درباره اين دستگاه را آسانتر مىكند و در هر جملهاى نياز به استعمال عنوانى چندبخشى نيست. چه بهتر كه از خير چند كلمه پشتبند آن هم مىگذشتند و به همين نام ساده و گويا اكتفا مىكردند. در نام جديد اين وزارتخانه هنوز آن مشكل قديمى وجود دارد: چندبخشىبودن. بسطِ عنوان ساده وزارت بهدارى به وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكى نيز چنين مشكلى ايجاد كرد (خوشبختانه كلمه دارو را پيش از درمان نياوردند وگرنه كار سختتر مىشد). عنوان جديد وزارت علوم گرفتارى كوچك جديدى بههمراه آورده است: آيا بايد نوشت فنآورى، فناورى يا فنّاورى؟ فرهنگستان زبان فارسى فناورى را، به سياق دلاورى و جنگاورى، تجويز مىكند. تكنولوژى كلمهاى يونانى است. اما استفاده از واژهاى بومى كه در تلفظ و املاى آن اتفاق نظر وجود ندارد واجد مزيّت بزرگى بهنظر نمىرسد. شايد عنوانى سادهتر، مثلاً علوم يا علوم و آموزش عالى، براى رساندن مقصود كفايت مىكرد. به جاى سه بخش، تنها دو بخش داشت و جاى كمترى مىگرفت. تكنولوژى، كاربرد علوم است در ساخت ابزار. تحقيق و دستيابى به فنونِ استفاده از دانستهها بخشى از علومِ كاربردى است و علومِ كاربردى بخشى از موضوع كار دانشگاههاست. اما جز دانشگاههاى صرفاً صنعتى و پلىتكنيكها، همه دانشگاهها مشغول ساختن ابزار نيستند. دانشگاه جديد، به معنايى كه در قرن نوزدهم در آلمان پايهگذارى شد، تنها براى بهخاطرسپردنِ دانش پيشينيان نيست، براى ايجاد افكار جديد هم هست. در اين مؤسسات، روند انتقال فكر در زمينههايى نظرى و غيرفنى نيز جريان دارد. سالهاست كه به دانشجويان اندرز مىدهند كه به يادگيرى علوم و انتقال تكنولوژى بپردازند و مباحث سياسى و اجتماعى را بگذارند براى فرصتهاى ديگر و وقتى بزرگتر شدند. در واژه فنآورى، يا فناورى، مفهومِ باليدن، و به دستآوردن مستتر است. اما فنون مورد نظر را اهل دانشگاه بايد از كجا بهدست بياورند؟ از دنياى خارج؟ از اعماق ذهن؟ از طريق كشف و شهود؟ انسان جديد، بهمعنى انسان پس از عصر رنسانس، ابتدا جزئيات محيط خويش را تغيير داد و سپس در جهانى تغييرشكليافته، با روابطى تازه روبهرو شد كه معنايى تازه به زندگى اجتماعى مىبخشيد. فيلسوفانْ پيشاپيشِ مخترعان حركت نمىكردهاند. با اختراعات و اكتشافاتِ مادى، روابط آدمها دگرگون شد و آن گاه نوبت فيلسوفان بود تا به توضيح جهان جديد بپردازند. در روابط اجتماعى جديدى كه در نتيجه تكنولوژى نوين پديد مىآيد، دانشگاهيان ما در توضيح شرايط جديد چه نقشى دارند و جايشان كجاست؟ تغيير جهان در نتيجه تغيير كميّتهايى از قبيل شمار جمعيت، و تغييرهاى مداوم در وسايل ارتباطات جهانى را به چشم خويش مىبينيم. به بيانى، تاريخ در برابر چشم ما ساخته مىشود، مانند فيلمى كه با حركت آهسته نمايش داده شود. در اوضاع و احوال جديد، مردمى كه در نتيجه تجربياتى جديد داراى طرز فكرى نوين شدهاند خواهان روابطى تازهاند. وينستون چرچيل، كه به طرفدارى از فكر انقلاب شهرت نداشت، مىگفت انقلاب مانند نوزاد است و نمىتوان جلوِ تولد آن را گرفت. اگر اين استعاره را جدى بگيريم، جنينِ افكار جديد در جامعه تشكيل مىشود و دانشگاه از جمله مكانهاى تولد فكرهاى جديد است. در شرايط حاضر، ما با خواستهاى بهتعويقافتاده و طرز فكرهاى تازهاى روبهروييم كه در دانشگاه و از زبان دانشجو بيان مىشود. يك مشكل عمده در جامعه معاصر ايران اين است كه كسانى با تجربيات و زبانِ چند دهه پيش فكر مىكنند و حرف مىزنند، در حالى كه نسلى جديد به عرصه رسيده است كه چون آن زمينه فكرى را تجربه نكرده است، آن زبان را آشنا نمىيابد. از همين رو، كسانى مدام هشدار مىدهند كه ارزشهايى زير سؤال رفته است. زير سؤالرفتن و زير سؤالبردنْ بخشى است ناگزير از همان فنآورى و نوآورىِ مورد نظر. بقاى هر ارزشى يعنى از كارزارِ آرا پيروزمند بيرون بيايد، نه با توسل به قدغنكردنِ فكر و حرف، به كرسى بنشيند. هر شرايط جديدى ارزشهايى را زير سؤال مىبرد و ارزشهايى جديد خلق مىكند، چه در عرصه تكنولوژى و چه در حيطه جهانبينى. زمانى در فهرست كتابهاى ممنوع و زيرزمينى، آثارى مانند غربزدگى و ميراثخوار استعمار ديده مىشد. كتاب نخست، بيانيهاى عليه فرهنگ هيئت حاكمهاى بود كه سالهاست از دور خارج شده؛ و كتاب قطور اخير، شركتهاى نفتى عمده غرب راكه زمانى به ''هفت خواهرانِ نفتى`` شهرت داشتندبه جهانخوارى متهم مىكرد. با تغيير در شرايط داخلى و جهانى، سالهاست كه آن بحثها به بايگانى سپرده شده است و روشنفكران جوان به همان اندازه مشتاق خواندن مطالبى عليه سران رژيم سابق و عليه شركتهاى نفتىاند كه به بيانيههايى عليه ديكتاتورهاى جهان سوم در دهههاى پيش، و به مطالب افشاگرانه عليه كارخانههاى اتومبيلسازى علاقه نشان مىدهند. امروز قدرتهاى شرق و غرب همانى نيستند كه پنجاه سال پيش بودند. روحيه دوران جنگ سرد به تاريخ پيوسته است و بخشى از جوانان ايرانىِ امروزى نمىتوانند درك كنند چرا اين همه عليه فرهنگ مورد علاقهشان تبليغ مىكنند. امروز روند تولّد نوزاد را مىبينيم، و نيز طرز فكر و رفتار مادرها، مادرخواندهها، پرستارها و دايههاى آن را. در ايران، نسلى جديد به عرصه مىرسد كه دنيا را به شكلى متفاوت مىبيند. تصور اين نسل از غرب، از امپرياليسم، از ابرقدرتها و از آمريكا همانى نيست كه در سالهاى جنگ سرد در دهه 1330 و 40 بود. برخى كه در آن سالها در نتيجه مبارزه با چپِ ماركسيست صاحب اسمى شدند در شرايط جديد حرف چندانى براى گفتن ندارند. از آن سو، در آن دههها كلماتى از قبيل نفت و امپرياليسم ترجيعبند هر ندايى به گسستن بندها و رهايى از انقياد بود. امروز وقتى براى زبان قديم گوش شنوايى نمىبينند، از انحطاط نسل جديد شكايت مىكنند (همه نسلهاى قديم نسل جديد را به انحطاط متهم كردهاند). نكته اين است كه با تغيير عوامل مورد بحث، به زبان تازهاى نياز است كه بيانگر نيازهاى جديد باشد. گرفتارى در عدم تطابق فكر و زبان نسلهاست. كسانى هشدار مىدهند كه صد سال پيش مشروطهخواهان كمر به نابودى سنتها بسته بودند. اما نكته ديگر را از قلم مىاندازند كه مستبدّينِ مغلوب به صف مشروطهخواهانِ پيروز پيوستند تا نگذارند فكر اصلاحات به ثمر برسد. آنچه امروز در برابر چشم ما مىگذرد اين است كه كسانى حاضرند حتى اصلاحطلب شوند تا نگذارند اصلاحاتى انجام گيرد. اصلاحات چيست جز مهياكردنِ جامعه براى زندگى نسل امروز و بازكردنِ راه نسلهاى بعد؟ فرهنگ معاصر ايران تركيبى است از بدترين خصايل نسلهاى پيش بهاضافه نااميدى و بىاعتقادىِ نسلى جديد كه حرف نسل پيش را جدى نمىگيرد. نسل قديمِ هر جامعهاى بازنشستهشدنى هست اما مشكل بتواند اصلاحپذير باشد. وقتى مدام نيروهاى اجتماعىِ جديدى به عرصه مىرسند، اصلاح نسل گذشته نه لازم است و نه ممكن. سالها مىگفتند نيروهاى خارجى نگذاشتهاند جامعه ايران ترقى كند. ترقىِ مورد نظر معنايى نمىتوانست داشته باشد جز جانشينشدنِ فكرهاى نو روىكارآمدنِ نسلهاى جديد به جاى صاحبانِ منافعى تثبيتشده. خوشا به سعادت كسانى كه عمر طبيعى آنها پيش از اتمام عمر تاريخى و فرهنگىشان به پايان مىرسد. وقتى تولد نوزاد موكول به مرگ پدربزرگ و پدر باشد، كار از چند جهت مشكل پيدا مىكند: پدرانْ تولد نوزادان را واقعهاى شوم و توطئهاى عليه اقتدار خويش خواهند دانست؛ كودكان درخواهند يافت كه راه رشدشان از مسير مرگ پدران مىگذرد و، در چنين اوضاع و احوالى، خصومت جاى مسرّتِ ولادت را مىگيرد. تنازعى كه از اين رهگذر پديد مىآيد تصوير گهواره نوزاد و گور پدر را بر هم منطبق مىكند: پدر متوجه مىشود كه چارهاى جز فرزندكُشى ندارد و كودك ياد مىگيرد كه از پدركُشى گريزى نيست. در سرزمينى مانند ايران كه بهسبب توالىِ خونخواهىها و انتقامها بىثبات و تقريباً ترقىناپذير مانده است، بزرگترين دغدغه هر نسلى از صاحبان قدرت در آستانه بركنارى و بازنشستگى اين است كه آيا پس از كنارزدهشدن از قدرت، تأمين خواهد داشت؟ آيا ظلمى كه بر قربانيان خويش روا داشته است دامنش را خواهد گرفت، و آيا آنچه طى ساليانى كه در قدرت بوده اندوخته است در چشم برهمزدنى از دست خواهد رفت؟ مىبينيم كه منطق تنازع نسلهاى عهد قديم همچنان پا برجاست و ما هنوز در گلولاى عنعنات و باتلاق خويشتنِ خويش گرفتاريم. آنچه در ايران معاصر روى مىدهد بر چندين تصور عمده در نگارش تاريخ صد و پنجاه سال گذشته ايران سايه ترديد مىافكند. همه آن تصورات بر يك فرض متكى بود: دخالت خارجى. پارهاى از تحولات مهم ايران در قرن بيستم از مداخله نيروهايى خارجى تأثير پذيرفته بود، اما در كلِّ رويدادهاى دويست سال گذشته ايران دخالت خارجى تا چه حد تعيينكننده بوده است؟ سالها با تأسف و طعنه گفتند و نوشتند كه قانون اساسى مشروطه را از قانون اساسى بلژيك اقتباس كردند، و كسانى مىناليدند كه ''آنچه خود داشت ز بيگانه تمنّا مىكرد``. مىگفتند سطح فكر و فلسفه و علم سياست ايران نه تنها همتراز يونان، بلكه برتر از آن است. حسب آن پندارها و ادعاها، ايرانى نه تنها قادر به نوشتن بهترين قوانين دنياست، بلكه صلاحيت دارد كه براى مشكلات ديگران هم راهحل صادر كند. در عمل، گواه آن همه ادعا متونى است محصول فكر ايرانى و قلم ايرانى كه از جنبه انسجام، از زاويه نظرى و لغوى، از ديدگاه فنى و عملى، و از جنبه آيندهنگرى جاى بحث دارد. ملايمترين چيزى كه درباره آن متنها مىتوان گفت اين است كه مطابق دركِ نسلهاى پيش شكل گرفتهاند. مفاهيمى مطنطن مانند ميهندوستى، ملتخواهى، گذشتن از بخشى از منافع شخصى به خاطر منافع جمع، آيندهنگرى و ميداندادن به نسل جوان را در شرايطى كه در برابر چشم ماست تجربه مىكنيم. ميل به فناورى در چنين شرايطى است كه تحقق مىيابد. بدون پيروزىِ نسل جديد و بدون استقبال از تولد فكرهاى جديد، هيچكدام اينها از حد بازى با كلمات فراتر نخواهد رفت. در همه جاى جهان، عصر گماشتنِ نسل جوان به كارهايى صِرفاً فنّى و استفاده از آن بهعنوان آچار فرانسه ديرگاهى است كه سپرى شده است. در تلويزيون وطنى، پس از اخطارهايى درباره نقشههاى دشمنان، معمولاً دسته كليدِ درِ سلولهاى انفرادى را تكان مىدهند و مخالفان را تهديد مىكنند. نسلى درسخوانده و جوان و واقعاً فناور مشكل بتواند در برابر چنين رفتارهاى ملالآور و بلكه عصبىكنندهاى بىتفاوت بماند. عقل و احساس به هم مرتبطاند و چيزى كه از نظر عاطفى مطبوع نباشد معمولاً از نظر عقلى هم مقبول نمىافتد. مانع عمده در سر راه فكرهاى جديد، نسل منقضىخدمتى است كه حاضر نيست بپذيرد عمر اقتدار فرهنگى و عصر قدرت اجتماعىاش به پايان رسيده است. بيرحمانه مىكوشد با توسل به زور براى ممنوعكردنِ بحث، ورود نسل جديد و ولادت فكرهاى تازه را دستكم تا پايان عمر طبيعىِ خويش به تأخير بيندازد. در جامعه ما، در عرصه خانوادگى و فرهنگ خصوصى، فرزندسالارى حاكم است و در عرصه عمومى و سياسى، پدرسالارى. بار ديگر ذهن دوپاره و شخصيت دوگانه ايرانى. مشكل حكايتى است.
|
نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است. |