م. قائد                                           


    

     M. Ghaed

 

 

 

صفحۀ‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب½ سرمقاله ها


  

   رويكرد عمده در كتاب تاريخ مدارس ايران:

بى‏اعتبار كردن گذشته و حال


كتاب درس تاريخ براى سال دوم دبيرستان كه از صفويه تا دوران معاصر را در بر مى‏گيرد شايد بحث‏انگيزترين كتاب درسى در سالهاى اخير بوده است. پس از سالها انتقاد از اين كتاب كه در دهه 1360 تأليف شد، در سال 1375 دفتر برنامه‏ريزى و تأليف كتاب درسى در وزارت آموزش و پرورش به هيئتى سه نفرى مأموريت داد كتابى جديد تهيه كند. نتيجه كار در سال تحصيلى 80 - 1379 در اختيار دبيران و دانش‏آموزان قرار گرفت، اما پس از يك ترم تدريس، به سبب اعتراض شديد برخى محافل سياسى كه چنين كتابى را مقدمه تجديد نظر در تصوير رسمى از تاريخ چهار صد سال گذشته ايران مى‏ديدند، كنار گذاشته شد.


منتقدان كتاب جديد دست‏كم ده ايراد عمده به آن وارد كردند: 1)حذف زمينه‏هاى مذهبى از فهرست علل حركتهاى اجتماعى، مثلاً انقلاب مشروطيت؛ 2)تأكيد افراطى بر فرهنگ ايرانى در مقابل فرهنگ اسلامى؛ 3) تطهير افراد وابسته به فراماسونرى، نظير ملكم‏خان و تقى‏زاده؛ 4) حذف بسيارى از مواضع انقلاب شهيد مدرس؛ 5) حذف نقش علما در جرياناتى مثل تدوين قانون اساسى و تصوير نسبتاً منفى و مبهم از شيخ فضل‏اللَّه نورى؛ 6) مطرح‏كردن افراطى نام مصدق و تطهير او با رويكرد خاص ليبرالها؛ 7) افراط در ارائه خدمات مهندس بازرگان به‏ويژه در دوره پيش از انقلاب؛ 8) مطرح‏كردن نام نهضت آزادى؛ 9) طرح نام آيت‏اللَّه منتظرى بدون ذكر نام ساير علما و عدم اشاره به سرنوشت ايشان در رويارويى با امام؛ 10) نامناسب بودن منابع و مآخذ ذكر شده در پايان كتاب.
چنين فهرستى براى نابودكردن هر كتابى كفايت مى‏كند. اما در حالى كه كتاب تاريخ پيشين سال دوم دبيرستان هم نزد اهل نظر از اعتبار چندانى برخوردار نبود، مشكل همچنان حل نشده مانده و فقط حل آن به تعويق افتاده است.
در گفتگويى با محمد قائد، سردبير مجله آموزشى لوح مى‏كوشيم به بررسى جوانب موضوع تاريخ در كتاب درسى بپردازيم.

 

 

 

 

 

 

  

جامعه شناسان از بحران هويت به‏عنوان يكى از مسائل مبتلابه جوانان نام مى‏برند. كتاب تاريخ در مدارس ايران تا چه اندازه به تقويت يا تضعيف هويت دانش‏آموز ايرانى كمك مى‏كند؟
ـــ هويت برآيند اجزاى مختلفى است. اطلاعات فرد از جهان و خودآگاهى او، عزت نفس، احساس ارزش در چشم ديگران، به رسميت شناخته شدن از سوى گروه همسالان، درجه تفاهم با والدين و كلاً با نسل پيش و، از همه مهمتر، اين احساس كه زندگى معنايى دارد و آينده فرد از اهميت برخوردار است بر شكل‏گيرى هويت او تأثير مى‏گذارد. كتاب تاريخ تصويرى كلى به دانش‏آموز مى‏دهد از سير هستى اجتماعى و اينكه جامعه پيرامون او چه مسيرى را پيموده تا به مرحله كنونى رسيده است.

فرنان برودل فرانسوى كه اخيراً چشم از جهان فروبست تاريخ را از ديدگاه روابط اجتماعى مى‏نوشت و به جاى اينكه بگويد فلان پادشاه شخصاً چه جور آدمى بود و جانشين كدام پادشاه شد، شيوه زندگى مردم هر عصر و روابط اجتماعى‏شان را توضيح مى‏دهد؛ مثلاً چه جور لباسى مى‏پوشيده‏اند، چگونه غذايى مى‏خورده‏اند، خانه‏شان را با چه وسايلى روشن و گرم مى‏كرده‏اند و وقتى دور هم جمع مى‏شده‏اند بيشتر درباره چه مطالبى صحبت مى‏كرده‏اند.

تاريخ بخشى پررنگ از تصوير ما از گذشته است، و تصوير ما از گذشته بخشى از هويت ماست. اما هويت ما صرفاً با درك ما از گذشته شكل نمى‏گيرد و به احساسمان از هستى و به نوع روابطمان با ديگران هم مربوط مى‏شود. يك فرد ممكن است، به‏اصطلاح، از زير بوته در آمده باشد اما به آينده اميدوار باشد. يك نفر ديگر، گرچه خيال مى‏كند از تبار سرداران بزرگ عهد باستان است، ممكن است آينده‏اى نويدبخش در برابر خويش نبيند. چه در رقابتهاى اجتماعى و چه در نبرد بين ملتها، معمولاً طرف اول بر طرف دوم غالب مى‏شود. در اين گونه تنازع، از كتاب تاريخ به‏تنهايى معجزه‏اى ساخته نيست.

اگر گذشته را در كتاب تاريخ منفى جلوه دهيم و به دانش‏آموز بگوييم گذشته كشورش پر از شكست و خيانت، و زمامداران مملكتش جملگى در خدمت بيگانگان بوده‏اند، احساس حقارت به او دست نمى‏دهد؟
ـــ در جامعه و فرهنگ ايرانى، بدبينى نسبت به گذشته با ورود به مرحله به‏اصطلاح تجدد در قرن نوزدهم شروع نشد. در گذشته‏هاى دورتر هم اهل نظر نسبت به حاكميت و حكومت و حاكمان بدبين بودند. در آثار منطوم و منثور فارسى مى‏بينيم كه روزگار خوش، دولت مستعجلى است در لابه‏لاى ادوار دراز سياهى و بدبختى. كمتر اهل تفكرى در تاريخ ايران مى‏يابيم كه طرفدار وضع موجود بوده باشد. بيزارى از حاكمان گذشته و نااميدى از حاكمان فعلى در سراسر آن متون موج مى‏زند. از جمله، خواجه‏نظام‏الملك و سعدى مى‏پنداشتند حاكمان گرچه ممكن است گاهى جمله قصار قشنگى بگويند، در مجموع موجودات خطرناك و بى‏فرهنگى‏اند كه بايد چهارچشمى مراقب آنها بود و به‏طور غيرمستقيم تربيتشان كرد تا به جامعه و به مردم آسيب نرسانند. حتى در شاهنامه كه در وهله نخست به‏نظر مى‏رسد به تجليل عظمت شاهان پرداخته، شواهد متعددى از غدر و توطئه و رفيق‏كُشىِ پادشاهان مى‏توان يافت.

در بحث كتاب درسى، آيا مؤلفان كتابهاى تاريخ در مدارس از جريان «گذشته‏ستيزى» تأثير پذيرفته‏اند؟
ــــ ممكن است در نقد آگاهانه تا حدى كوشيده باشند از آن طرز فكر فاصله بگيرند، اما روحيه همان است: حكام گذشته يكسره خبيث بودند. در ايران كمتر كسى حاضر است بپذيرد كه حاكمان، هم از جنس مردم و هم الگوى رفتارى آنها بوده‏اند. در كتابهاى درسى زمان رضاشاه، قاجاريه را بى‏كفايت و ضعيف، و زمامداران آن را فاسد معرفى مى‏كردند. در دهه‏هاى آخر رژيم پهلوى از حمله به نظام سلطنتى كاسته شد، اما با استقرار جمهورى، بار ديگر روحيه نفى گذشته شدت گرفت. زمانى روشنفكران ايران مى‏گفتند صفويه مسبب رشد مذهب بود. اما بعدها هم كه مذهب اولويت يافت، ماندن اسم پادشاهان صفوى، از جمله شاه عباس، روى خيابانها تحمل نشد.

در اين نفى گذشته، باطل را مبتنى بر چه پايه و اصلى مى‏دانند؟
ـــ بر پديده‏اى مبهم و پررمز و راز به نام دستهاى استعمار كه مسبب بدبختى و شكست و فقر ما قلمداد مى‏شود. در سريالهاى تلويزيون وطنى، سفير و كنسول بريتانيا در ايران را مى‏بينيم كه با صراحتى تكان‏دهنده، و حتى احمقانه، اعلام مى‏كنند كه بايد اين ملت را از حقوق طبيعى خودش محروم كرد و نگذاشت پيشرفت كند. با چنين بينشى، طبيعى است كه دستهاى استعمار بر كتابهاى درسى ما هم سايه انداخته باشد.

 

  

در جامعه جهانى‏شده چگونه مى‏توان اين طرز فكر را طبيعى دانست؟ آيا مؤلفان كتابهاى درسى نبايد به توصيه يونسكو توجه كنند كه مى‏گويد در كتابهاى تاريخ مدارس بايد به وجوه تمدن و زندگى اجتماعى مردم پرداخت؟
ـــ‌ طبيعى به معنى مورد تأييد نيست؛ اين صفت را در مفهوم قابل انتظاربودن به كار مى‏برم. وقتى نظرى اصل مسلم گرفته شود، به كتابهاى درسى هم راه خواهد يافت. در يكى از همين كتابهاى درسى مدارس ما، حتى قتل آغامحمدخان قاجار را هم به دستهاى استعمار نسبت مى‏دهند. حالا ديگر قتل اميركبير جاى خود دارد.

كتاب تاريخ مدرسه مى‏گويد مردم ايران فقط و فقط قربانى بوده‏اند و مشروطيت و 28 مرداد و غيره نتيجه توطئه خارجيان و فريب عمال داخلى آنها بوده و به موازنه قواى نيروهاى اجتماعى ارتباطى نداشته است. دانش‏آموز وقتى اينها را مى‏خواند، قابل انتظار است كه نتيجه بگيرد پس لابد تحولات كنونى هم مشمول همين اصل است. در واقع، تئورى توطئه عليه ملتى قربانى سرانجام به ضد خودش تمام مى‏شود و همه كس و همه چيز را بى‏اعتبار مى‏كند، حتى آنهايى كه خيال كرده‏اند از رواج آن سود مى‏برند.

اگر رويكرد كتابهاى تاريخ مدارس را دو بخش كنيم، به نظر مى‏رسد تا مقطع مشروطه، كل تاريخ با نفى روبه‏روست و جريانهاى فكرى و نيروهاى اجتماعى ناديده گرفته مى‏شوند، و از مشروطه به بعد يك جريان در مقابل ساير جريانها اصالت مى‏يايد.
ــــ هر طبقه‏اى تفسير و روايت خودش از تاريخ را ارائه مى‏دهد. كتاب تاريخ مدرسه حاوى آن تعبيرى است كه از نظر ادارى و سياسى رسميت دارد. وقتى پاندول ادارى و سياسى نوسان مى‏كند، ديدگاه كتاب درس تاريخ هم عوض مى‏شود، يعنى تاريخ را بازسازى مى‏كنند. همين كتاب سال دوم دبيرستان را كه انگيزه بحث ماست در دوره‏اى نوشتند كه احساس نياز شد تا مغز دانش‏آموزان را از تخيلات جارى در سريالهاى تلويزيون وطنى نجات بدهند. البته اين روايات تلويزيونى هم حامى و طرفداران پرقدرتى دارد.

وقتى مى‏گوييد بازسازى، همان مفهوم تحريف تاريخ را در نظر داريد؟
ـــ‌ تحريف واژه‏اى منفى و براى تغييرى است كه دوستش نداريم. آنكه اعتقاد دارد بايد چيزى را تصحيح كرد مى‏گويد بازسازى و نوسازى. در اينجا بحث ما در خود تاريخ و تاريخ‏نويسى نيست؛ در اين است كه در تأليف كتاب تاريخ براى مدرسه بر پايه چه ديدگاهى و از چه منابعى استفاده مى‏كنند و درك محصل از اين مطالب چيست. اگر كتاب فيزيك و جغرافياى امروز همان كتابهاى پنجاه سال پيش نيست، لابد كتاب تاريخ را هم بايد ويراست و بهتر كرد.

در مورد تاريخ مشروطيت كه مثال زديد، چند خط مهم وجود داشته كه با يكديگر در رقابت و ائتلاف و ستيز بوده‏اند. اما كتاب تاريخ مدرسه مى‏گويد فقط قطب ديانت وجود داشته به اضافه قطب فرعى و باطلى شامل بقيه خطها.

براى نوشتن كتابى به متن رسمى مذاكرات مجالس چهارم و پنجم مشروطه مراجعه كردم و ديدم كه مثلاً در ارزيابى حسن مدرس به آنچه او واقعاً گفته و كرده توجه نمى‏كنند و دنبال كليشه‏هايى تخيلى مى‏روند. عين متن تندنويسى شده صحبت مدرس با آنچه در تلويزيون و سمينارها از قول او تكرار مى‏شود بسيار فاصله دارد. البته قابل پيش‏بينى است كه كسانى بگويند اين نسخه‏بردارى دقيق از سند رسمى كتابخانه مجلس تحريف است، و آن تخيلات خودشان روايت اصيل. والحق لمن غلب.

گويا در واقع امر، تئورى آدمها به احساشان شكل مى‏دهد. يعنى با عقلشان شروع مى‏كنند اما احساسشان را هم دخالت مى‏دهند.
ـــ‌ البته يك واقعيت اين است كه ما روايتى استاندارد از تاريخ سراغ نداريم. كافى است شما بگوييد آن شخص گرچه آن حرف را زد، اما نيت واقعى‏اش، به استناد اين حرف ديگر و اين عمل، اين بود.  كسانى گاهى اصطلاح «اوراق تازه‏ياب» را به كار مى‏برند، يعنى مداركى جديد كه درك ما از يك شخص يا واقعه تاريخى را عوض خواهد كرد. برخى ديگر چنين كشفياتى را رد مى‏كنند و در زمرۀ كتاب‏سازى مى‏دانند. درهرحال، سؤال اين است: يك كتاب تاريخ بنويسيم و نسل پشت نسل درس بدهيم و بگوييم حقيقت همين است و لاغير، يا كتابهاى درسى را، چه در باب تاريخ و چه غير آن، بهتر كنيم. چه بخواهيم و چه نخواهيم، بهتر شدن يعنى مطابق درك و سليقه امروز. درك و سليقه رسمى هم در اين ميان جاى خودش را حفظ مى‏كند.

در كشورهاى ديگر با كتابهاى درس تاريخ در مدارس چگونه روبه‏رو شده‏اند؟
ــــ‌ در بسيارى جاها دائماً دعوا دارند و در سر و كله همديگر مى‏زنند. حتى در موردى مثل شرح لشكركشى ژاپن در نيمه اول قرن گذشته به جنوبى شرقى آسيا، ملتها در امور داخلى همديگر دخالت مى‏كنند. كره‏اى‏ها و چينى‏ها مى‏گويند در كتابهاى درسى ژاپن نبايد بنويسند كه ارتش آن كشور مردمان كشورهاى مغلوب را متمدن كرد. در آمريكا كه چاپ كتاب درسى در اختيار دولت نيست و مثل كتابهاى ديگر در رقابت در بازار نشر است، افرادى اگر با كتاب درس تاريخ در مدرسه‏اى مخالف باشند، بچه‏شان را به آن مدرسه نمى‏فرستند، و در نشريات تخصصى مقاله‏هايى چاپ مى‏شود عليه برخى كتابهاى درس تاريخ كه به نظر كسانى قلابى مى‏رسد.

نظارتى هم بر محتواى اين كتابها هست؟
ــــ نظارت آكادميك هست. انجمن‏هاى خانه و مدرسه و مجالس مقننه محلى هم نظارت دارند.

وزارت آموزش و پرورش آمريكا رأساً كتاب چاپ نمى‏كند؟
ــــ خير، اما بايد توجه داشت كه مؤلفان اين كتابها افرادى بى‏حامى و فاقد پشتوانه فكرى نيستند. كسانى در دانشگاههاى آن كشور اعتراض دارند كه همه تحولات مثبت جامعه آمريكا به حساب پروتستان‏هاى سفيدپوست انگلوساكسون‏تبار گذاشته مى‏شود، و مى‏گويند بايد به زحمات و كمكهاى ديگرانى هم كه زير مهميز اين اربابان بودند توجه كرد. اين معترضان كتابهايى مى‏نويسد حاوى توجه به خرده‏فرهنگ‏هاى سرخ‏پوستان و سياه‏پوستان و ديگران، و آنها را در مدرسه تدريس مىكنند. در مجموع مي توان گفت نظام مستقر هر جامعه‏اى تعيين‏كننده خط فرهنگى اصلى و عمدۀ آن جامعه است.


*
روزنامه ايران، 16 خرداد 1381

 

رويكرد عمده در كتاب تاريخ مدارس ايران

 

سياست روز و مناقشه بر سر كتاب درسى

 

 

editor@lawhmag.com

 mGhaed@lawhmag.com  

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

X