حركت فرهنگ معاصر سياسى جهان در جهت
كمرنگشدنِ حق حاكميت دولتها در برابر نيروى فزايندۀ مردم و
خردهفرهنگهاست. مىگوييم مردم، نه ملّت، از اين رو كه مفهومِ ملّت در
گذشته مصائب بسيارى براى خلايق جهان آفريده است و جهان جديد در به
كارگرفتنِ اين واژه احتياط مىكند. كسانى اين احتياط را به حساب تأثيرِ
مخربِ ايلغار سرمايههاى جهانگير مىگذارند كه مرزها را درمىنوردد. حتى
اگر تا حدى چنين باشد، ملت مفهومى است شبهمقدس كه متولّى ِ مشخصى ندارد.
در مقام قدرت غالب، به نام آن هر كارى مىتوان كرد و هر بلايى مىتوان بر
سر ديگران آورد: ملتِ شريف، ملّتِ باستانى، ملّتِ يگانه، ملّتِ نجيب، ملّتِ
برتر، ملّت ناميرا و از اين قبيل تعارفاتِ مسمومكننده. اما خردهفرهنگْ
واحدى كوچكتر و سادهتر از آن است كه بتوان پشت آن سنگر گرفت. حتى وقتى
خردهفرهنگها بهعنوان فرهنگِ بهاصطلاح اصلى به
قدرت مىرسند و استقرار مىيابند، همدردىِ جهانى بار
ديگر متوجه خردهفرهنگهاى لگدمالشده است. آنتىتزِ جهانى كه در نتيجه
گسترش ارتباطات بين مردم گويى آب مىرود و كوچك مىشود، پررنگ شدنِ حضور
خردهفرهنگهاست، حتى در حالى كه به واقع چيزى جز كپى تكثيرشدۀ الگوهاى
كارخانههاى فرهنگسازى نباشند.
گاه نيز فرهنگ غالب با خردهفرهنگ مغلوب
با شفقت و دلجويى، و حتى با احساس دلتنگى براى دعواهاى قديمى، رفتار
مىكند. سرخپوستان آمريكاى شمالى ساليان دراز با مهاجمان اروپايى جنگيدند
و در نبرد بر سرِ كشيدن راهآهن از ميان زمينهايشان، پيش از آنكه به دست
سفيدها قلعوقمع شوند، به معنى واقعى كلمه، پوست از سر آنها كندند. پوست
جمجمۀ سفيدها را همراه با كاكـُل بور، و بعدها پوست اندام ديگر آنها را جدا
مىكردند و براى نصب به ديوار يا درستكردنِ كيسۀ توتون به خودشان
مىفروختند. امروز كه سرخپوستها، بهعنوان اقوامى مغلوب، مسئلهساز
نيستند، نبيرههاى سفيدپوستانى كه پوست از سر و تنشان كنده مىشد به
استفاده از اسمهاى سرخپوستى علاقه نشان مىدهند. اين اسامى را فاتحان براى
ابزارى مشخصاً «مردانه» به كار مىبرند و اتومبيلى را كه از كوه بالا
مىرود و از رودخانه مىگذرد، و نيز جنگافزارها و هليكوپترهاى جنگىشان را
با اسمهاى سرخپوستى، بخصوص جنگجويان مشهور و رؤساى قبايل آنها، مىنامند.
فاتحان غربِ «وحشى»، خردهفرهنگ منقرض سرخپوستها را مانند پلنگِ خشككرده
بهعنوان نماد ستيزهجويى و سرسختى حفظ مىكنند، گرچه از صاحبان آن
خردهفرهنگ مغلوب جز تعدادى آدمِ بهحاشيهراندهشده يا دائمالخمر به جا
نمانده است تا از اين عزّتِ ديرهنگام لذت ببرد.
گاه گويى خردهفرهنگها (مانند آدمهاى
داستان مولوى) فقط بر سر كلمات دعوا مىكنند و چون همدل نيستند، زبان مشترك
هم ندارند. در تقابل خردهفرهنگهاى ايران، يك قشر جامعه ازدواج موقت را
مىپذيرد. در آن سر طيف، خردهفرهنگِ تجددخواه مخالفِ مطلقِ چنين مفهومى
است. برخى مدافعانِ سنّت پيشنهاد مىكنند كه، براى كاستن از شدت برخوردهاى
فرهنگى، هركس موافق طبع خويش رفتار كند اما آنچه را انجام مىدهد با
واژگانِ فقهى بنامد ــــ سازشى ميان حرف و عمل به نام مصلحت: 'من اجازه
مىدهم شما زندگىِ خودتان را بكنيد اگر برترىِ زبانِ ما را به رسميت
بشناسيد؛ با اين كار، هم جنبه گناهآلودِ رفتارهاى شرمآور شما پاك مىشود
و هم من در موقعيتى آمر قرار مىگيرم.` سؤال ناگزير اين است كه در اين
بهاصطلاح سازش فرهنگى، در واقع چه كسى سود مىبرد، يا در نهايت بيشترين
سود را چه قشرى مىبرد: قشر پايبند به
سنتها يا قشرى كه براى خروج از شمول آن سنتها تلاش
مىكند؟
Collins Dictionary of Sociology,
David Jary and Julian Jary, Harper-Collins,
New York,
1991.
Student
Encyclopaedia of Socialogy, ed. , Michael Mann, London, Macmillan, 1994.
Ong,
Walter J., The Technologizing of the Word :Orality and
Literacy, Routledge, 1997 , p. 7.
ادامه در
صفحۀ
4
Å
|
|