صفحۀ‌‌ اول   كتاب  مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها


 

صفحة پنج از پنج صفحه

 

ادامه از صفحۀ 4

Æ

ده سال در آشوب و اغما


5.
مصيبت ِ ‌مداربستگی
 

 

ما همچنان به طرز غم‌انگيزی ايرانی هستيم.

 

سال 1296 نشريۀ  كاوه، كه به زبان فارسی در برلن انتشار می‌يافت، نوشت اگر فهرستی از دولتهايی كه بيشترين شمار اتمام حجت رسمی (اولتيماتوم) از طرف دولتهای ديگر به آنها داده شده است تهيه شود، ”يونان سطر اول آن جدول را خواهد گرفت. . . . ولی شايد اتمام‌حجت‌هايی كه به ايران از طرفين دولتين روس و انگليس داده شده و تقاضاهای توهين‌آميزی كه به تهديد خفه‌كردن آن دولت شده است نه در عدد و نه در شدت كمتر از مال يونان نباشد در صورتی كه نتيجۀ‌ سياسی هزاران مرتبه بدتر از آن است.“

يونان در دهۀ 1950 از فهرست مناطق پرمناقشه بيرون رفت و تا دهۀ 1970موفق شد از عنوانهای درشت صفحۀ اول جرايد جهان هم خارج شود.  اما نود سال پس از مقالۀ  كاوه، دولت ايران صدرنشين دريافت اتمام حجت در تاريخ دپيلماسی و مقيم سرخط خبرهاست. ”صوفيان واستدند از گرو ِ مـِی همه رخت/ دلق ما بود که در خانۀ خـَمـّار بماند“.  بعيد می‌نمايد به اين زوديها ركورد سی‌سالۀ ايران شكسته شود.

در ايران متداول است مغرب‌زمين را يكپارچه بگيرند: ممالك خارجه از آلاسكا تا استراليا تماماً يكدست و تمام خارجيها يك ‌جورند.  در همان حال، هرگاه حرف از اشارات صفحات پيش كه يك‌صدم وقايع دهۀ‌1290 ‌هم نيست به ميان آيد، خيلی‌ راحت خواهند گفت كار عده‌ای‌ ايرانی‌نما بود و ايرانيان اصيل را نبايد سرزنش كرد.

خارجه را چه مانند تخته سنگ يكپارچه بگيريم و چه مانند كاشيكاری‌ پر نقش و نگار و رنگارنگ، فرنگی اگر صد سال پيش همين بود كه امروز می‌بينيم، پس زياد هم بد نبود و پدران ما بی‌خود می‌ناليدند.  اگر پيشتر به واقع به اين خوبی نبود، پس اهالی خارجه خيلی ‌پيشرفت كردهاند.

 

 

 

 

 

 

در واقع امر، طرز فكر مردم، رفتار اجتماعی، طرز اجرای سياست دولتها و رويـّۀ ديپلماتيك مغرب‌زمين در ابتدای‌ قرن گذشته با امروز بسيار تفاوت داشت.  آن مردمان از خطاهايشان آموخته‌اند، از عشق به كلمات، كه از ابتدا هم چندان گرفتار آن نبودند، كاسته‌اند و بيشتر به نتايج واقعی و عينی فكرها و عقايد و امور توجه نشان داده‌اند.  پذيرفته‌اند كه چيزهايی حق و چيزهای ديگری امتياز است، با حل هر مشكل، مشكلی جديد در نتيجۀ آن راه حل ايجاد خواهد شد و رستگاری دسته‌جمعی و يك‌باربرایهميشه در جهان فانی ميسر نيست.

در مقابل، در ايران همچنان مانند صد سال پيش در انتظار طوفان حوادث و نتيجۀ ضرب‌الاجل‌ها نشسته‌ايم و در فكريم خارجه چه نقشه‌ای برای ما دارد.  منتظران سرانگشت دخالت خارجی امروز هم به اندازه هيئت مهاجران حكومت موقت در دهۀ ‌1290 نزد خارجيان از همديگر بدگويی می‌كنند و گروههای ايرانی فعال سياسی در غرب به اختلافات شديد،‌ و بلكه كينۀ متقابل، شهره شده‌‌اند.

مفهوم وطن همچنان معادل هيستری و كف به‌دهان‌آوردن است.  چشم‌انتظار دخالت خارجی و اميدوار به نتيجۀ آنند اما لازم می‌بينند اعلام كنند در صورت حملۀ خارجی از جان و دل مهيـّای كشتهشدن‌اند.

اخباری‌ می‌رسد از روضه‌خوانی و بار گذاشتن ديگهای پلو در سراسر جهان به خرج ملت ايران، و اولتيماتوم‌دهنده‌ها اتهاماتی در زمينۀ توزيع پول و اسلحه و تشويق طوايف به ستيزه‌جويی اقامه می‌كنند.  نقب‌زدن مملكتی خاورميانه‌ای به آمريكای مركزی و جنوبی بيش از آنكه محصول تخيلی فوق‌العاده قوی‌ باشد به شوخی بی‌مزه‌ای می‌ماند.

در جاهايی‌ از آفريقا حتی فوج‌فوج به مذهب شيعه می‌گروند.  احتمال چنين گرويدنی پس از سن پنج‌شش‌سالگی عقلاً و عملاً بسيار كم است زيرا نياز به ايجاد عاداتی فرهنگی و حالاتی عاطفی در فرد دارد كه در سنين بالاتر بينهايت دشوار می‌شود.  مانند طلاهای قيصر آلمان كه چوب را ذوب می‌كرد و به جیب رندان می‌رفت، دلارهای نفتی هم امر بينهايت بعيد را عادی می‌سازد.

بهبود شرايط اجتماعی مردم آفريقا نياز به كند شدن رشد توليد مثل، اين كار نياز به بهبود وضع اقتصادی، و بهبود اقتصاد‌ نياز به كند شدن رشد افزايش جمعيت دارد.  توزيع پول در آفريقا خدمتی به آن مردم نيست؛ فقط به توحّش تداوم می‌بخشد.

خدمت آلمانيها به ايران كمك به ايجاد هنرستانهای صنعتی در دهۀ 1310 بود.  در دهۀ ‌1290 با تبليغ نژادپرستی و شركت ديپلماتها در مجلس روضه و تعزيه و پخش‌ تفنگ و فشنگ و طلا و پول و تشويق به قتل و ترور و راهزنی و آدم‌ربايی زير عنوان نهضت، اوضاع اين مملكت را اگر خراب‌تر نكرده باشند بهتر نكردند.

 

 

نگارنده از وابستۀ فرهنگی سفارت آلمان در تهران شنيد يك ايرانی دنياديده و درس‌خواندۀ آلمان به او گفته است هيتلر اگر بيشتر كشته بود پيروز می‌شد.  ديپلمات آلمانی گفت برای آن شخص توضيح داد كسی برای كشتن و به كشتن‌دادن نمانده بود وگرنه گانگسترهای حزب نازی كوتاهی نكردند.  جای بحث دارد كه آن ايرانی از اطلاق صفت گانگستر به سران حزب نازی بيشتر ناراحت شد يا مرد آلمانی از اينكه عضو مادرزاد حزب فاشيست ِ ملتی ذاتاً فاشيست قلمداد شود.

اخيراً حتی در نامه‌ای رسمی به صدراعظم آلمان پيشنهاد كرده‌اند چنانچه دولتش برای اصلاح امور جهان وارد عمل شود برای آن كمك خواهد رسيد ــــ يعنی پول از ما، قتل عام از شما.  تعجبی ندارد وقتی در استاديوم فوتبال در تهران سرود ملی آلمان پخش می‌شود تماشاچيان ِ ازمكتب‌گريخته به پا خيزند و به شيوۀ اعضای حزب نازی سلام بدهند.

برخلاف مردم هند، مردم ايران در كمتر شأنی ‌از شئون زندگی، در نظام قضايی، در مطبوعات يا دانشگاه، از اينگيليس چيزی آموختند.  وحشی ‌گرمسيری شيفتۀ خصلتهای ‌بهيمی ِ وحشی موبور شد و اسم اين بدآموزی ‌را گذاشت مبارزات ضداستعماری ـــــ آن هم لابد به سبك آريائی‌ــ اسلامی.

 

  

پس از صد سال آزگار، مشكل چيست؟ آيا واقعاً مشكلی وجود دارد يا فقط چون عادت كرده‌ايم بناليم مشكلاتی جور می‌كنيم؟

اهل طراحی ِ ‌سازه‌ها به ما می‌گويند اگر فشار بر ساختمان يا پل چنان يكنواخت تقسيم نشود كه بار وارد بر هر نقطه كمتر از حداكثر تحمل آن ‌باشد، پايداری سازه در گرو بخت و اقبال خواهد بود.

پرچی كه فشاری فوق طاقت بر آن تحميل شده است اگر طی پنج سال وا بدهد، پرچ چهارم طی يك ماه، و پرچ چهلم در يك روز می‌گسلد و بنا فرو می‌ريزد.  در تاريخ سرزمينی‌ آشوب‌زده مانند ايران، زوال ملايم در حكم بازنشستگی‌ با حقوق كامل است.  رُمبيدنْ چنان سريع اتفاق می‌افتد كه به صاعقه می‌ماند.  بعيد است نظام مقدس بتواند استثنايی بر اين قاعده باشد.

دموكراسی فقط تشريفات و صندوق رأی و رنگ‌آميزی نيست، ايجاد پايۀ محكم برای تحمل وزن است.  آنچه حاليا شاهديم، فشاری است نامتوازن از سوی حكومت ‌مداربستۀ اقليت كه ناچار به دنيای بيرون منتقل می‌شود زيرا محاسبات بر پايۀ نظريه و تجربه نيست و به بخت و تقدير اتكا دارد.  انتقال سيخكی فشار به بيرون، و نه گسترش هرچه بيشتر پايه‌ها در داخل، نه تنها به استحكام منجر نمی‌شود بلكه ميلياردها نفر را در خارج با چند ده ميليون معترض داخلی همصدا می‌كند.

چنين شرايطی‌ هم نتيجه و هم مانع درمان بيماری قديمی‌ ايرانی است: ترجيح‌دادن شكست از فاتح خارجی به سازش با رقيبان داخلی.  در ماجراهای دهۀ 1290و هر دورۀ ‌ديگری مدام به اين جهان‌بينی نيهيليستی برمی‌خوريم كه نالندگان و شاكيان و آزادگان و ازجان ‌گذشتگان ايرانی باختن به خارجی را به تساوی با حريف داخلی ترجيح می‌دهند.

بسياری فكرهای ما مداربسته است و ربطی به نظريه و تجربه ندارد.  از رقابت بايد استقبال كرد اما ايرانی بايد فكر امكان استفاده از اختلافات قدرتهای بزرگ را هم از سر به در كند، حتی وقتی مانند دهه‌های 1290 و 1320 قربانی چنين اختلافاتی باشد.  همين طور چسبيدن به اين خرافات سياسی كه مالكيت چاه نفت نه امتياز، بلكه حقی ‌است ازلی و ابدی.

به سياق قانون اساسی مشروطيت، می‌توان گفت نفت موهبتی ‌است الهی‌ـ طبيعی كه بهره‌برداری از آن از سوی جامعۀ جهانی به عرب و عجم و فارس و كرد و لـُر تفويض شده ـــــ مانند حق مردم كرج نسبت به آب درياچه و سد كرج.

در دهۀ 1910/1290 كسانی در مملكت عثمانی به اميد احيای مجد و عظمت خلافت ِ پايان‌يافته وارد جنگی‌ شدند كه،‌ از جمله، به ازدست‌رفتن چاههای‌ نفت ِ نه تنها بصره بلكه حتی كركوك انجاميد.  فاتحان به ميمنت تصاحب چاههای عزيز، كشور جديد ِ عراق را  تراشيدند.

اگر استيك‌بار جهانی تغيير مالكيت چاه نفت و قطع عايدات بادآورده را چارۀ ناچار مجادلات ببيند، سرانجام تغيير خواهد يافت پس تغييريافتنی.  از اين دست‌به‌دست‌شدن‌ها در تاريخ بسيار اتفاق افتاده.

اگر در همان دهۀ كذايی جنگ‌خواهان عثمانی پذيرفته بودند زمانه‌ای ديگر فرا رسيده، كشمكش داخلی با اهل تجدد را به مداخله در دعواهای بيرون نكشانده بودند و لحاف خويش را از دستبرد در امان نگه داشته بودند، آن كشور همچنان صاحب چاه نفت بود.

اميد كه چنين اتفاقاتی نيفتد تا نسلهای‌ بعدی ايران ناچار نباشند ترجيع‌بندهای ملال‌آور را همچنان تكرار كنند ـــــ مثلاً كه 28 مرداد برای نفت بود.  نفت فقط فرض مسئله است، نه برهان يا نتيجۀ ‌بحث.  برتراند راسل متحير بود چرا با وجود امكان اشتباهات جديد، برخی دوست دارند اشتباهات قديمی را تكرار ‌كنند.

داروی شفابخش استقلال بايد به‌اندازه  مصرف شود و در سراسر دهۀ 1290 حسرت ‌يك قطرۀ آن داشتيم.  حالیا چنان هورت كشيده‌ايم و در طريق استقلال افراط كرده‌ايم كه شرق و غرب و شمال و جنوب عالم دنبال كسی‌ می‌گردند زبان ما را بفهمد و به ما حالی كند يواش‌تر وگرنه کلـّه‌پا می شوید.


آيندۀ اين مملكت انگار از گذشته می‌گذرد.  برخی در فكر پنجاه و هفت‌اند، اهل سياست می‌خواهند به هشتاد و چهار بر گردند، اهل اقتصادْ پنجاه و شش را ترجيح می‌دهند و رمانتيك‌ترها دوست دارند به ياد چهل و شش باشند.  با وجود اين همه نوستالژی ِ رقيق و جاری، ‌كسی دوست ندارد به دهۀ ‌1290 فكر كند، به پيش از تأثير تمدن غرب و پول نفت، به قحطی و وبا و يورش عشاير مسلح به شهرها.

يونانيان باستان می‌گفتند منش ِ انسانْ سرنوشت اوست.  با اين حساب، منش ِ يك جامعه هم لابد سرنوشت آن است.  پس يعنی ما همچنان ايرانی خواهيم ماند و تا ابد در گل‌و‌لای چسبندۀ ”خويشتن خويش“ دست‌وپا خواهيم زد؟

 

  

سال 58 مطالبی چاپ می‌شد (يكی دوتا هم به اين قلم) با اين مضمون: سه ماه از استقرار دولت جديد می‌گذرد اما هنوز چشم‌انداز برنامۀ آيندۀ كشور روشن نيست؛ مدتی بعد: شش ماه . . . ايضاً؛‌ و: يك سال گذشته است . . . الی‌ آخر.  فرض بر اين بود كه اصولی مشخص و مسلـّم و عقلانی و مورد توافق همگان وجود دارد كه بايد در اسرع وقت محقق گردد.

سال 1297حسن تقی‌زاده در نامه‌ای‌ از آلمان به شيخ ابراهيم زنجانی نوشت: ”آنچه از جرايد و نشريات ايران می‌فهمم اين است كه هموطنان ما در تجربۀ سياسی هيچ پيش نرفته‌اند و تاريخ ده سال اخير تجربۀ لازمه ياد نداده.“

 

برخی از كسانی كه سال 58 آن مطالب را می‌نوشتند، مانند اين نگارنده، ‌نه سياسی بودند و نه سياسی شدند.  اگر موجود سياسی بالفطره‌ای‌ مانند تقی‌‌زاده با خوشخيالی فكر می‌كرد ده سال تجربه كافی‌ است تا كار اين مملكت انتظام يابد و خطاهای‌ پيشين تكرار نشود، به غيرسياسيونی كه پس از سه ماه و شش ماه و ده سال و صد سال بی‌تابی می‌كنند حـَرَجی نيست.
مرداد 87

 

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X