داستانسراها، چه بخواهند و چه نخواهند، دربارۀ نژاد صحبت
میكنند، ايمان را با نژاد يكی میگيرند، تلويحاً میگويند فكر در ژن آدم
است و قابل تغيير نيست، و نژادها و اقوام را درگير نبردی ابدی میدانند.
نقش اجتماعی فرد را، در برابر زوايای پنهان روحی و عقايد يواشكیاش،
بیاهميت جلوه میدهند و میكوشند انكار كنند كه تقيه پادزهر ِ عقيدۀ زوری
است.
يهودیمعرفیكردن ِ حاجی ِ جيبچونبانك و بانفوذ ِ بازار چيزی نيست جز
تكثير رسوبات مسموم تزاريسم و نازيسم در لفاف نازك انتقاد از وضع موجود.
پيش از مخالفت با نهاندينان ِ فرضی يا واقعی بهتر
است مواظب باشیم رندان در سلوفان تحقيق تاريخی،
گرايشهای فاشيستی به
خوردمان ندهند. برای رهايی از پنهانكاری و دودوزهبازی و تقيه بايد
به جبر و عنف در حيطۀ عقيده پايان داد و آزادی وجدان را اصل گرفت.
معركهگيرهای شبهمحقق انگار میگويند قربانيان قسر در رفتهاند چون فشار
محتسب و بازجو كم بوده، نه اينكه چرا اصلاً جبر و عنفی در كار بوده.
خوب كه نگاه كنيم مفهوم افشاگريهای تاريخیشان اين است كه توّابهای روزگار
قديم هم به آنچه مجبور میشدند بگويند اعتقاد نداشتند. اين نشانۀ
خباثت زجركشيدگان است يا گواه ثابتقدمیشان؟
|