یکی دو سال پس از احداث آرامگاه اولیهٔ
آیتالله خمینی، از آن دیدن کردم و در مطلبی نوشتم بهتر بود به جای ساختن
بنایی بدوی، طرح را به مسابقهٔ بینالمللی میگذاشتند و آرشیتکتهای سراسر جهان
را دعوت به شرکت میکردند. خصوصاً بر استفاده از
شاهلولهٔ نفت و گاز به جای ستون و نصب چند بیم آهن از نوعی که برای پل
به کار میرود بر فراز آنها انگشت گذاشتم. حرفم این بود که اینگونه سازهٔ
زمخت، علاوه بر زشتی بصری، گستردن فرشهای بزرگ یکپارچه را ناممکن میکند.
بسیاری کشورهای عربی برای مکانهای بزرگشان به شرکت فرش ایران قالیهای نفیس
ِ تا چند هزار متر سفارش میدهند.
گستردن چنان فرشهایی لابهلای
لولههای عمودی نفت و گاز ناممکن است.
در روزگار پیش از ایمیل، چند خواننده در نامه و با تلفن سخت از من انتقاد
کردند. مضمون اعتراضشان این بود که هرچه هم ”اینا“ بلد نیستند ماشاءالله
هزار ماشاءالله روشنفکرهای ما یادشان میدهند؛ مسابقهٔ بینالمللی چیست،
فرش نفیس هزارمتری برای چه؛ و
سرزنشهای دیگری از این قبیل که چنین بحثی
اعتقاد به استقلال این قلم را دشوار میکند.
نمیدانم توضیحم در این باره که زیبایی ساختمان الهامبخش نسلهاست و ارزش
هنری آن به سازندگانش ارتباطی ندارد تا چه حد در منتقدان مؤثر افتاد. و
نمیدانم کسانی که آن بنا را ساختند اگر هم اصلاً آن مطلب را دیدند به آن
اعتنا کردند یا نه. همین قدر میدانم
که گویا دو یا سه بار آن را تخریب کردند و از نو ساختند.
سال پیش در دیداری از همان مکان آنچه دیدم
با اظهارنظرهایی که
تازگی خواندهام بسیار تفاوت دارد. شاهلولههای نفت
و گاز ناپدید شده اما آنچه ساختهاند نه مجلل است، نه زیبا و نه
باشکوه.
از نامأنوسترین بناهای عمومی مملکت.
داخل آن نه نشان از هنر شرق دارد و نه غرب،
نه چین، نه روسیه،
نه فرنگ و نه حتی جنوب خلیج فارس. چیزی نازل و مندرآوردی شاید الهامگرفته از دکورهایی که در
سریالهای ارزان برای بارگاه حکمران سیاّرهای در کهکشانی دیگر میسازند و تیر و
تخته و مقواها را پس از پایان فیلمبرداری میکـَنند دور میریزند.
طراحان و مجریانش
یا اهل بخیه
در دانشکدهٔ معماری بد نیست عناصر و اجزای آن را تشریح کنند، گرچه
اعضای گروه
دوم شاید نتوانند بدون
استقبال از دردسر و خطر اتهام اهانت به مقدسات
نظرشان را بگویند.
نمای بیرونی بنا
کلیشهای و تکراری است اما
داخل آن به دلیلی نامعلوم حتی سنت دکور و تزئینات امامزادهها را رعایت
نکردهاند. ذوقورزی آماتوری و ابتکار هدایتنشده. نمونهٔ
بارز محصول باسمهای
و در عین حال
بیگانه
با هنر و صنعت شیراز و مشهد
و تبریز و اصفهان.
با ملیانبلیان خرج، بنا را دو بار تخریب کردهاند و باز ساختهاند اما آخر
سر لامپهای مهتابی کممصرف ارزان با نور سفید نصب کردهاند
لابد تا مبلغ قبض برق
زیاد نشود.
با این همه،
ممکن است نازلترین سطح فرهنگی جامعه
چنان مکانی و آن
نور و رنگ و فضا
و دکور را بپسندد و حتی به نظرش باشکوه و روحانی برسد.
و شاید حجمها و عناصر عجیب و غریب جانیفتادهٔ
خام و بیگانه را به ضرب سوبسید هم که شده در جاهای دیگر تکرار کنند تا عادی
شود. سازندگانش و کلاً طبقهٔ جدید
برخاسته از بازارـحوزهـ روستا
در خانهشان به همین سبک و با همین نوع زیباییشناسی زندگی میکنند.
|