در تعلیق
چندین سال پیش، نیروی انتظامی
ویدئوکلیپهایی پراکنده را سرهم کرد و در جلسهای غیرعلنی به نمایندگان
مجلس پنجم نشان داد. فیلمها را از سرنشینان اتومبیلها گرفته بودند (یعنی
توقیف کرده بودند، نه اینکه از آنها فیلمبرداری کرده باشند) و گویا
صحنههایی از سرور و سرمستی و ترقص خلایق را در مهمانی و جشن عروسی نشان
میداد. پرسش پلیس این بود: با هـَجمۀ این همه آدم بی بندوبار چه باید
کرد؟
نمیدانیم
عصارههای فضیلت ملت پس از آن جلسه (که یحتمل استـثـنائاً کسی از آن غایب
نبود) دربارۀ وفور رذیلت چه تصمیمی گرفتند. درهرحال، با توجه به طرز فکر
رندانۀ انسان آریاییـ اسلامی، میتوان حدس زد کسانی از آن میان در دل
نالیده باشند پس کجاست مجالسی که در آنها زنانی مردان را به ترقــّص
دعوت میکنند، و شاید نتیجه گرفته باشند که در این مملکت حتی معصیت هم
عادلانه توزیع نمیشود.
در داستان سفر به کرۀ ماه
که ژول ورن فرانسوی آن را در قرن نوزدهم نوشت، موشک حامل سرنشینان را با
شلیک توپ به کرۀ ماه پرتاب میکنند. در عالم واقع، چنین شتابی بند از بند
هر موجود زنده ای میگسلد و او را در آنی میکـُشد. اما اگر سرعت بهتدریج
افزایش یابد و با کاهش جاذبۀ زمین همراه باشد، حرکت با سرعت گلوله هم برای
انسان قابل تحمل است. در زمینۀ فکر بشر، پرتابشدن به درون موقعیتی پرفشار
را، در حالی که جاذبۀ نیرومند عادات همچنان وجود دارد، شوک فرهنگی میگویند، شبیه حالتی که از تماشای رفتار یک خردهفرهنگ جامعه به پلیس و به
نمایندگان مجلس شورای اسلامی دست داد.
تازهترین شوک فرهنگی واردآمده
به اخلاقیات جامعۀ ایران لرزهای است شدید و عمقی که آثار آن فعلاً به چند
سبب مجال بروز نمییابد: تضاد آنچه باید باشد، یا ادعا میشود هست، و آنچه
واقعاً وجود دارد به سبب عامل شهـرت بازیگر فیلم، گیجکننده است؛ بسیاری
مشتاقند دربارۀ
پس و پشتِ سیدی ِ جنجالی بیشتر بدانند، در عین حال که میدانند
معصومیت در بی اطلاعی است و وقتی بیشتر دانستند در چشمبههمزدنی دیگر آدم
سابق نخواهند بود؛ و مطبوعات زرد گرچه برای شیرجهرفتن در این داستان لهله
می زنند، از ترس سانسور سنگینی که در تاریخ مطبوعات ایران کمسابقه است
جرئت نزدیکشدن به آن ندارند.
خوب که نگاه کنیم، داستان مهمی
وجود ندارد، یا اصلاً داستانی وجود ندارد. اما اینجا نباید دنبال
اسکناسهای مسروقه یا جسد گشت. اهمیت واقعه در ذهن آدمهاست، مثل طوفان در
فنجان چای. همین قدر که ادعا شده فیلمی که در برابر دارند مربوط به بازیگر
تلویزیون است برای اهمیتبخشیدن به واقعه کفایت می کند. خود فیلم در حیطۀ
الفیهشلفیه ارزشی ندارد. حتی از اندک زیبایی ِ تصویری بی بهره است. در
پورنوگرافی معمولاً سعی بر زیباتر جلوهدادن افراد، بخصوص زنان، متمرکز میشود.
این کلیپ تیره و تار و بدنور و بد رنگ بر پرسوناژ مذکر متمرکز است.
یونانیانْ زیبایی را خصیصۀ بدن مرد میدانستند و بدن زنان را اگر هم تصویر
یا تجسم میکردند معمولاً نیمهپوشیده بود. در دنیای معاصر، برهنه نشاندادن بدن زنان امری عادی است، اما اندامهای خصوصی مردان نه. تعبیر و تفسیر
در باب این (شاید) حسادت مردانه بسیار است.
وقتی صحبت از شوک فرهنگی است،
فکرها متوجه حال نزار مسلمانان در اروپا میشود. اما خود مغربزمینیان هم
از شوك فرهنگی در امان نبودهاند. در سالهای اخیر، ماجرای تلاش برای خرابکردن بیل کلینتون، به نیت مبارزه با لیبرالیسم در عرصۀ سیاست و فرهنگ
آمریکا، در حیطۀ اخلاقیات تبدیل به ضد مقصود شد و صدای بزرگترها در آمریکا
و کانادا در آمد که نوجوانها به تقلید از رفتار رئیس جمهور و
دوشیزۀ اغواگر رو آوردهاند. در ستون نامههای خوانندگان اعتراض میشد
چرا رقیبان سیاسی دعواهای جناحی را تبدیل به بدآموزی میکنند و در ساعات
پربینندۀ تلویزیون با طول و تفصیل نشان میدهند.
جنجال ناموسی، چه از نوع جنایی
و چه موجد لطیفهپراکنی، در ایران هم سابقه دارد. سال 46 در تهران
واقعهای اتفاق افتاد که چند و چونش روشن نشد اما مضمونهای بسیار دربارۀ آن
کوک کردند. میگفتند فعلهای در چهارراه شیخ هادی
(یا به روایتی، سیدعلی سرچشمه) چنان از هیئت و کسوت زنی
مینیژوپ پوش به هیجان آمد که از خودبیخود شد و مبادرت به
هجمهٔ فیزیکی
کرد. ظاهراً در دادگاهی که به حکم ناموسیبودن پرونده پشت درهای بسته به
آن رسیدگی کرد مرد مهاجم با اقامۀ عذر جنون آنی تبرئه شد. اما مهمتر از
این، واکنش طبقۀ متوسط شهری بود. حتی مردان اقشاری که زنانشان در ملاء عام
لباسهای تنگ و کوتاه میپوشیدند رفتار مرد مهاجم را نتیجۀ وسوسۀ اندام
بلورین زنی میدیدند که پوشش مختصرش برای مردی روستایی جنونزاست.
روزنامۀ
فكاهی توفیق فرد
مهاجم را قوچعلی نامید،
”مرد سال“ لقب داد و سمبل افتخارآفرین ِ
ضدضربهبودن در برابر تأثیرهای کرختکنندۀ روغن نباتی معرفی کرد.
صدای اعتراضی برنخاست که این جرمی است مشهود از نوع کیفری، و پیگرد قانونی
ِ آن
با سکوت یا رضایت قربانی متوقف نمیشود. افکار عمومی قضیۀ
”عمله و مینیژوپ“
را تقابل اخلاقیات خلقالله با فرهنگ تحمیلگر
ِ پهلوی میدید و فرصت را برای
محکومکردن رژیم از دست نمیداد.
حتی بسیاری مردان متجدد که کلاً
مخالف وضع موجود نبودند میگفتند مینیژوپیان افراط را از حد گذراندهاند
هرچند شخصاً یارای بازداشتن زنان خانوادۀ خویش از پوشیدن لباس آخرین مـُد
نداشتند. شاید به سبب همین نارضایی و عجز، قوچعلی را شیرمردی بیباک
میدیدند که زهر چشم میگیرد و وسط خیابان حق
”اینها“ را کف دستشان
میگذارد.
در روزگار ما انگار اوضاع برعکس
شده است. در یکی از سایتهای دوزبانۀ مد و سکس و شایعه، وجه غالب ِ چند
دوجین اظهارنظر دربارۀ ماجرای ویدئوی منتسب به بازیگر تلویزیون دعوت به
مداراست. شاید تحت تأثیر کلاس انشانویسی مدرسۀ ما که درس فکرنکردن و مخفیکردن احساسات میدهد، بعضی پیامها انگار رمزیاند. یک نفر مینویسد:
”بناهای
آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب.“ و یکی دیگر:
”چنین است سوگند
چرخ بلند/ که بر بیگناهان نیاید گزند.“ از شعارـ کلیشههای مربوط به
مسئولیت کانون مقدس خانواده خبری نیست اما چند نفر خطاب به مشتاقان دیدن
سیدی ِ
مورد بحث، با ملامت تذکر دادهاند که اگر چنین اتفاقی برای
خواهر و مادر خودشان میافتاد چه حالی داشتند.
به یکی دو پیام دشنامآلود هم
کسی پاسخی نداده است. تنها پاسخ تندوتیز خطاب به شخصی است با نام و نشانی
”علی از پاکستان“ که میگوید دختر مورد بحث را باید طبق قانون اسلام به دار
آویخت. این نظر چنان یکی دو نفر (ظاهراً ایرانی) را عصبانی کرده است که
باران فحش بر سر این شخص و همشیره و والدهاش باراندهاند و او را
”پاکی“
خواندهاند (مخفـف اهانتآمیز پاکستانی در زبان انگلیسی). در این حیصوبیص، فردی هندی هم فرصت را برای تحقیر پاکستانیها مناسب میبیند و خدا را
شکر میکند که
مسلمان نیست.
با گذشت زمان، اخلاق هم مانند
بسیاری چیزهای دیگر دگرگون میشود. در واکنش به هر دو ماجرای 46 و 85، که چند و چون هیچ کدام دستکم برای عامّۀ خلایق روشن نیست، میتوان عنصر
مخالفت با فرهنگ مسلط و وضع موجود را تشخیص داد. در اولی، نظام شاهنشاهی
متهم است فرهنگ مینیژوپ ترویج میکند و باید تخطئه شود. در دومی، نظام
مقدس را تجسم شعر حافظ میبینند که
”ناموس عشق و رونق عشـّاق میبرند/ عیب
جوان و سرزنش پیر میکنند.“ قاطبۀ مردم ایران چون از هر نوع حکومتی
منزجرند، احساسشان دربارۀ مینیژوپ و غیره تابعی از این مخالفتِ اتوماتیک
است: نه گفتن به هر دستوری از بالا. اهانت غلیظ به
”علی از پاکستان“ را
هم میتوان نمونۀ بروز غیرت ملی
ِ آدمهای مفتخر
ديد در پاسخ به اظهار وجود گداگشنههایی که
مزدور عربهای تروریستاند اما خودشان را قاطی دعوای خانوادگی ِ ملتهای
محترم میکنند.
روزنامههای گاردین (در
دو شماره) و دیلی میل (و یکشنبهنامۀ آن؛ هر سه نشریه چاپ لندن) به
این داستان پرداختند. گزارشگر دیلی میل به ترقی ِ خانم پاریس
هیلتون، موطلایی آمریکایی و یکی از وارثان هتلهای هیلتون، اشاره میکند
که پس از انتشار فیلم معاشقۀ او از سوی دوست پسرش، یکشبه به قلـّههای شهرت
و موفـقیت هنری صعود کرد، و نظر میدهد مشابه ایرانی او اگر به زندان نیفتد
و 99 ضربه شلاق نخورَد قِسـِر در رفته است.
در همین روزنامه پنج شش خواننده
دربارۀ این خبر نظر دادهاند، اما هیچ یک ایرانی نیست. قاطبۀ ایرانیان
سنوسالدار حتی وقتی در خارج زندگی میکنند زیاد اهل روزنامه نیستند، تا
چه رسد که به آن نامه بنويسند. جوانان ایرانی هم جایی را که مراجعانش
غیرانگلیسیزبان باشند پاتوق میکنند. آدم اگر در ستون نامههای روزنامۀ
فرنگی احساس حقارت میکند، در سایتی که بروبچهها جمعند میتواند دق دلش را
سر حزباللهی ِ پاکستانی خالی کند.
در سایتی داخلی هم که گمان
میرود پاتوق اهل اطلاعات و امنیت باشد همین اندازه بارقۀ ناموسخواهی به
عنوان حریمی ملی دیده میشود. نشریهای در بوسنی تصویری از نوار کذایی را
با عکسی از بنیانگذار فـقید جمهوری اسلامی ایران همراه کرده است. خبر
مربوط به مطلب سکسیـ عبادی، رقم بینندگان را بالای 75000 نشان می داد که
رکوردی اعجابآور برای آن سایت است: هم سرککشیدن در اسرار مگو و هم
خبردارشدن از اوضاع جهان. چند بازدیدکنندۀ خشمگین اظهارنظر کردهاند حیف
از کمکهایی که به ملت نمکنشناس بوسنی کردیم. مانند همۀ موارد مشابه در
ایران، مطالب نشریات را عین نظر دولتها میگیرند زیرا باور نمیکنند در
جایی از دنیا کسی بتواند بدون رضایت مقامها مطلبی منتشر کند. سفیر بوسنی
در تهران کوشید روشن کند دولت متبوعش در این شلوغکاری بی تقصیر است. |