گذشته
از بگیروببند و سانسور، وارد آوردن شوك فرهنگی داستان دیگری است. حافظ
وقتی میسراید ”ز كوی میكده دوشش به دوش میبردند/ امام شهر كه سجـّاده
میكشید به دوش»، تصویری سوررئال
ترسیم میكند از امام جمعۀ پاتیلی كه افقی
حمل میشود، تا به خواننده شوك وارد كند، گرچه در بیت بعد رأی به
اعتدال میدهد: ”مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش“.
شوك فرهنگی ممكن است نه برای هجمه به سنت
بلكه به نیت حفظ آن باشد. در سالهای 1360و 61 یك رشته سخنرانی از تلویزیون
پخش میشد و در روزنامه به چاپ میرسید كه اصطلاح كنایهآمیز ”بحث
شیرین“ از یادگارهای آن است. حاكم شرع در توضیح احكامی فقهی مثالهایی
میآورد، از جمله: شخصی برای هلاككردن دیگری نقشه كشیده كه وقتی در خواب
است سوزنی زهرآلود را با خیزَران به درون انتهای لولۀ گوارشیاش بدمد.
درست در لحظۀ شلیك، بادی از فرد خفته رها میشود و سوزن را به گلوی سوءقصد
كننده میراند و او را در جا میكشد. پیدا كنید مسئول مرگ را.
و یك مثلث عشقی
كه تركیبی است از داستانی شرلوك هولمزی و قدری پورنوگرافی در اندرونی: زنی
دوجنسگرا پس از مجامعت با مردی، بیدرنگ به اتاقی دیگر میرود و با دختری
باكره معاشقه میكند و دختر در نتیجۀ ورود مایعاتی كه زن هنوز با خود دارد
باردار میشود. پیدا كنید مسئول بارداری ِ ناخواسته را كه در این جا نه
پدر جنین است و نه مادر آن، مقدار وجهی كه باید دست به دست شود، تعداد تازیانههایی كه باید
زده شود
و غیره.
بینندگانی ابتدا قهقهه میزدند اما بعد
وحشت میكردند و مبهوت میماندند. فضای حكایت اول، با پرتابۀ بادی ِ
مرگبارش، بیش از آنكه به این دور و برها یا حتی به زندگی عربها شبیه
باشد، به فرهنگ بومیان استرالیا، آمریكای مركزی زمان قدیم یا قبایل جنوب
آفریقا میماند. و داستان دوم، كه هزار و یك شب در برابر آن لـُنگ
میانداخت، بیش از آنكه به پرسشی پاسخ دهد سؤالهایی مطرح میكرد. اگر حاكم
شرع قرار است بتواند گره از چنین معماهایی بگشاید، پس این قضایا تحت حكومت
اسلامی ما هم اتفاق خواهد افتاد؟ این نوع بارداری ِ انتقالی چطور امكان
وقوع و چقدر احتمال دارد؟
در توصیف نیمی از علایق زنی همهفنحریف كه از
این اتاق به آن اتاق میدود و ترتیب همه را میدهد، كلمۀ مساحقه به كار رفت
كه به اندازۀ
واژههای
نوظهور مضاربه و مزارعه و جعاله حتی برای بزرگسالان
مدرسهرفته تازگی داشت.
در فرهنگهای
معین و عمید واژۀ
مساحقه دیده نمیشود
اما
نشریۀ
مركز تحقیقات واحد خواهران دانشگاه امام صادق
در سالهای
اخیر مطلبی
مفصل
پيرامون احكام
لقاح مصنوعی، رابطۀ
جنسی بین زنان و
عمل تفخیذ (”ران
به ران مالیدن اعم از اینكه مرد و زن این عمل را انجام
میدهند
یا دو زن“)
منتشر كرده
است.
نه تنها سواد
عربی كه حتی قوۀ تخیـّـل بسیاری از
مردم به این رده از پورنوگرافی قد نمیداد. در آن فضای غمبار ِ
بـُكشبـُكش، به كمدی سیاه هراسانگیزی میماند. مطرح شدن تابوی
همجنسخواهی در محیط خانه و در برابر نوجوانها اسباب شرمساری والدینی بود
كه خودشان هم نسبت به همجنسخواهی ِ زنانه كنجكاو میشدند اما نمیدانستند
اطلاعات بیشتری در این باره كجا پیدا میشود. پخش چنین
مباحثی از تلویزیون دولتی،
به بیان فقهی، بكارت روحی ِ مردم را ازاله می كرد.
سالیانی پیش از آن، سوسن،
ملقب به ”خوانندۀ خاكی
ِ
كوچه و بازار“، در مصاحبهای به یك هفتهنامه گفت برای مردم
ِ عادی و صمیمی
آواز میخواند و از ”آناتومی و سوسیولوژی“ چیزی نمیداند. یحتمل منظور از
سوسیولوژی (جامعهشناسی)، تداعی كلمۀ سوسول بود. اما علت
فاصله گرفتنش از آناتومی (علم تشریح) را نمیتوان به آسانی حدس زد و شاید
تا ابد بر مورّخان مجهول بماند.
شايد هم از آدمهای ناتــُو اعلام برائت
میكرد. منظور آوازخوان فقید از آن بیانات هرچه
باشد، برای درك فضایی عشرتـناك، شامل همجنسخواهی ِ زنان كه حاكم شرع
تجسم میكرد، نه تنها به آناتومی و سوسیولوژی بلكه به
قدری آشنایی با فیزیولوژی
(وظایفالاعضا) هم نیاز است تا بتوان
مكانیسم و نتايج باردارشدن دختر باكره را توضیح داد.
خیالبافی، چه مؤمنانه و چه فاجرانه، البته
لزوماً به معنی امكان یا میل وارد شدن در ماجرا نیست. در عالم واقع گاه
خبرها بسیار بدتر از آن است
كه كسی را تشويق كند ”عاشق
شو ار نه روزی كار جهان سر آید.“ در نیمۀ دهۀ 50 در شهر
لاهيجان دختری
كارد در قلب دختری دیگر
فرو كرد و او را كشت زیرا مقتول میخواست ازدواج كند و همدم حرمانزده
طاقت هجران نداشت. در خبرها
آمد كه رفتار قاتلْ
پسرانه بود.
درهرحال، تخیل هم برای خودش كالایی است كه
بشر همواره به آن نیاز داشته زیرا زندگی عادی معمولاً بیمزه است و باید
ادویهای خیالی به آن افزود تا كمی اشتهاآور شود. حتی كتابهای دینی به
چاشنی تخیـّـل نیازمندند تا مؤمنان به چـُرت نیفتند. پس تعجبی ندارد
غیرمؤمنانی چنان معتاد به تخیل شوند كه دست به جعل بزنند.
چندین سال پیش در آمریكا كتابی منتشر شد در
این باره كه در
امپراتوری روم زنانی همجنسخواه بودهاند، و پیشینۀ این گرایش
را به عهد باستان میرساند. منتقدی مذكر در نشریۀ معتبر نیویورك ریویو
آو بوكس با قدری ملامت به مؤلف مؤنث كتاب تذكر داد حالا چون مردانی،
گاه با سر و صدا، مدعیاند همجنسخواه آفریده شدهاند دلیل نمیشود حتماً
باید چنین زنان مفتخری هم وجود داشته باشند تا تساوی برقرار گردد. منتقد
نتیجهگیری مؤلف از نقاشیهای دیوار خانههای اعیان رم را دلبخواهی دانست و
نوشت حضور كنیزان و ندیمهها در آن تصاویر را نمیتوان به ارتباطی از نوع
مورد نظر با بانوان مخدوم تعبیر كرد.
اما در جاهایی چنین كتابهایی با واكنشی بیش
از نقد ملامتگرانه روبهرو میشوند. چند سال پیش، كتابی در ایران
انتشار یافت پیرامون شاهدبازی در ادبیات فارسی. مؤلف با بررسی تاریخ ایران
نشان میدهد مذكـّرمحوری اساس این فرهنگ بوده و در ادبیات فارسی
تقریباً تمام اشارهها به محبوب و یار و رخ جانان و غیره به همجنسان شاعر
شیرینسخن است، نه به زنان. و در
بعضی دربارهای قدیم
ایران شغلی وجود
داشت به نام لعابچی، كه افرادی سـُرین نمودهشوندگان مذكـّر
كم سن و سال را به جهت حظّ
هرچه بیشتر نمایندگان لعاب میزدند و جلا میدادند.
گرچه بحثی علنی و گسترده پیرامون كتاب در
نگرفت، آن را توقیف كردند و مؤلف، سیروس شمیسا، را به دادگاه
كشاندند. دامنۀ این تحقیق ادبی به مردمان عهد قدیم برمیگردد و دفاع نظام
حاضر از حیثیت رفتگانی كه در زمان حیات به كردار خویش مفتخر بودهاند
پدیدهای است ایرانیـاسلامی: شما بهتر است ندانید زیرا اگر
بدانید به حرفهای ما هم پوزخند میزنید و عنعنات به خطر میافتد.
نقش ادبا و فضلا در پاپوشدوختن برای آن
كتاب معلوم نیست، اما حتی در رژیم سابق نیز همین آدمها دست به كار میشدند
تا اسرار هویدا نشود. كتاب به بركت تمركز بر حكمرانان عیـّاش و سستایمان
اجازۀ انتشار گرفت. در رژیم شاهنشاهی تقریباً محال بود پاسداران مفاخر ملی
بگذارند از سد سانسور بگذرد؛ یا به احتمال زیاد پس از یك چاپ، زیرزمینی
میشد و همان جا میماند.
به مؤلف كتاب، كه ادیبی
محترم و مدرّسی غیرمعارض
است، وصلهای نچسباندند. ظاهراً پولی هم از او نگرفتند. به جرم
فاشگویی فقط محكوم شد نسخههای آن را جمعآوری و معدوم كند. حتی اگر ناشر
كتاب با تهیۀ وانتبار به گردآوری باقیماندۀ آن از كتابفروشیها پرداخته
باشد، بعید است كسی نسخهای از كتابی توقیفی حاوی ”بحث شیرین“ را تحویل
دهد. درهرحال، این اثر همواره قاچاقی و جلدسفید تكثیر خواهد شد و
دستبهدست خواهد گشت. مردم یواشكی آن را میخوانند و میخندند و یك بار
دیگر نتیجه میگیرند آنچه بهعنوان واقعیات مسلـّم به آنها گفتهاند و
میگویند كشك است. مانند هر كتابی، جای بحث دارد اما كتاب وقتی
زیرزمینی شد فكر متواری را نمیتوان عالمانه نقد كرد و نقد بر كتاب ممنوع
را به حملۀ فرمایشی از طرف دستگاه و خودگویی و خودخندی تعبیر میكنند.
پرونده كه شدیداً زنانه شود به سازكنندگان
ِ
نغمۀ ناساز بیشتر سخت میگیرند. وقتی كتاب زنان موسیقی ایران:
از اسطوره تا امروز كه پایاننامۀ تحصیلی مؤلف آن، توكا ملكی، بود در
سال 1381 در روزنامۀ ایران معرفی شد، هم مؤلف و هم نویسندۀ معرفی
را دادگاهی كردند و گفتند عنوان زن موسیقیدان و خواننده لقبی عاریتی بود
برای روسپیانی كه به منظور بازارگرمی عرّی هم میزدند (برخی اهل خردهفرهنگ
بازارـ حوزه زمانی نام بانو
دلكش را به ضمّ كاف تلفظ میكردند).
نه تنها هر دو متهم مؤنث بودند، بلكه متن
كتاب به احادیثی اشاره میكند در این مایه كه برخی قدّیسههای صدر اسلام هم
مخالفتی با سرود و غِنا نشان ندادهاند. گرچه این احادیث گاه بهعنوان تمهید
روابط عمومی برای جذب كمترمؤمنها از دهن اهل وعظ هم شنیده میشود، به مؤلف
گفتند پایش را از گلیمش درازتر كرده و این قضایا ربطی به دخترمدرسههایی از
قماش او كه مادرشان هم خواننده است ندارد. از مؤلف
كتاب یك میلیون تومان، دو برابر حقالتألیف آن، جریمۀ نقدی گرفتند و
دستور دادند ”كتاب جمعآوری و تخمیر گردد.“ واژۀ ”تخمیر“ كمی مزۀ رازیانه
و بوی كارخانۀ آبجوسازی میدهد اما منظور این است كه نسخههای كتب ضالـّه
را در آسیابی چرخ میكنند و با مواد حاصله، شانۀ تخممرغ و مقوای بستهبندی
میسازند. |