۳.
بد نبود در
روایت ناشر آلمانی با
تجربیاتش از
زندگی و کسبوکار در تورم میلیون درصدی آشنا
میشدیم.
اما این کتاب بیشتر دفترچهٔ خاطرات و
ورقزدن نامههای کاری و شخصی
است تا مرور تحولات اجتماعی و وقایع سیاسی.
در آن از نوع حرفهای ایرونیبازی
هم البته خبری نیست.
هیچ جا نمینالد که باید مردم را کتابخوان کرد. در جامعهٔ
آسیبدیده و متشنج
سالهای پس از جنگ البته معتقد به امکان بهترشدن جامعه
بود. اما نشانهای نمیبینیم که اعتقاد داشته باشد مردم وظیفه
دارند هرچه بیشتر کتاب
بخرند و بخوانند.
در ایران ترغیب
جماعت و بل تعیین تکلیف در
زمینهٔ خریدن و خواندن کتاب عارضهای
است همهگیر.
قلم یا میکرفن به
دست تقریباً هرکس بدهی بیتأمل خواهد گفت مردم باید کتاب
بخوانند، بیشتر بخوانند، خیلی بخوانند.
میتوان از فرد ناصح پرسید اساساً چند
کتابفروشی و بنگاه نشر در ایران هست، سالانه چند عنوان کتاب منتشر میشود و
فروش کتاب اگر چقدر بیشتر شود
ایشان را راضی میکند.
و کمی شخصیتر: خودتان سال گذشته چند کتاب
خواندید و آخرین کتابی که امسال خواندهاید کدام بود؟
جوابها بیپایه و هوایی است، همین طور
آمارهای رسمی. بیش از ده هزار ناشر
در برابر سه هزار
بهاصطلاح کتابفروشی که لابد نوشتافزارفروشی و
همهچیزفروشیهایی را که چند کتاب
تفننی هم برای جورشدن جنس پشت ویترین
میگذارند در بر میگیرد.
اندرز ’زود
باشید بیشتر کتاب بخوانید‘ ناشی از این تلقی است که گویا در کتابها
راههایی برای بهبود سریع اوضاع جامعه وجود دارد. وقتی از فرد ناصح
بپرسیم تا چه حد به بهبود دهندگان دستبهقلم اعتماد دارد، خواهد گفت هیچ:
کتابها یا ترجمههاییاند که ربطی به شرایط ما ندارد، یا نوشتهٔ روشنفکرانی برجعاجنشین که اوضاع
کف جامعه و دردهای مردم را درک نمیکنند.
پاسخ سؤال ِ کمی شخصی پیشین را هم باید تا
حالا گرفته باشیم: باور کنید خیلی دلم میخواهد بنشینم شب و روز کتاب
بخوانم، اما گرفتاری زندگی یکیدوتا نیست.
منظور بازیگر و خواننده و
فیلمساز و روزنامهنگار و وزیروکیل از ’زود
باشید بیشتر کتاب بخوانید‘
باید خواندن کتابی باشد که برای نهصد و نود و نـُه هزارمین بار ثابت کند روشنفکرها
در گرفتاریهای جامعه مقصر اصلیاند. مقصر ردیف دوم: دستهای پلید استعمار.
حتی نشریاتی که این اندرزها را منتشر
میکنند، گرچه لزوماً نه تکتک قلمزنان آنها، برنامه و دستور کاری
در همان جهت دارند: نپرسید این اوضاع چیست و مملکت به چه سمت و سویی
میرود؛ بپرسید روشنفکرهای ما
چرا از اول نتوانستند مملکت را در مسیر صحیح بیندازند.
درهرحال، متن مکتوب حاصل فکر آدمهاست در
باب حرکت جامعه، و آدمها نتیجهٔ تجربیات پیشین جامعهٔ خویش و جهانند.
طرز فکر آدمهایی در گذر زمان با گسترش صنعت چاپ دگرگون میشود اما هیچ کتابی در هیچ دورهای سیر تحولات
جامعهای را فوراً تغییر نداده است.
از نظرهای رایج
یکی این است که روشنفکرها
طبق معمول کوتاهی کردند و محتوای
جزوهٔ آیتالله خمینی
را به موقع به مردم نشان ندادند.
از خردهگیرها بپرسی آیا خبر دارند آذر ۵۷
نقد
شد، و آیا خودشان
اصل متن مورد بحث را خواندهاند یا میل دارند بخوانند،
پاسخها منفی است: روشنفکرهای قلمبهدست وظیفه
دارند برای عوام توضیح بدهند،
من جزو عوام
نیستم.
آیتالله خمینی متولد
۱۹۰۲ بود و پروردهٔ فرهنگ عهد ناصری. هفت دهه بعد که راه و رسم
سیاسی قرن نوزدهم ایران بیشازپیش زیر ضرب میرفت نه آن
جزوه (تنها متنی که ایشان نوشت، عمدتاً در تأیید سلطنت و علیه اهل تسنن) جهت آینده را
تعیین میکرد و نه نقد و بررسیاش میتوانست کوچکترین تأثیری در تحولات
سیاسی داشته باشد. با فرو ریختن ناگهانی و شدید رژیم مستقر، قدرتهای
خیابانی بهطور طبیعی جای خالی آن را پر میکردند
و اسم این را گذاشتند
پیروزی انقلاب اسلامی.
نقد کتاب کجا و قدرتهای خیابانی کجا.
در آن روزهای
پرالتهاب نه کتاب اثر
چندانی داشت و نه نقد آنچه پیشتر نوشته شده بود.
کتاب میخریدند چون شرایط عوض شده بود، نه چون کتاب میخواندند اوضاع عوض
شد. کتاب خواندن طی دههها تأثیرش
را گذاشته بود
اما جزوهٔ دههٔ
۲۰ آیتالله را
که هیچ گاه تجدید چاپ نشد کمتر کسی دیده
یا حتی اسمش را شنیده بود.
ارتباطی هم به مسائل
این جامعه در قرن بیستم نداشت.
|