دو موضوع پيوستهٔ دانشگاه و زنان زمينهٔ
تعبيرهاى كلا يا تا حدى نادرست دربارهٔ شكل بهاصطلاح طبيعى تحولات آن دوره
و نقش حكمران است. از نيمهٔ دى 57 (پيش از رفتن شاه) با پايان
اعتصاب مطبوعات،
غريوهاى پاكسازى دانشگاه هم برخاست و در كمتر فهرست خواستهاى سياسى لزوم
تصفيه از قلم مىافتاد.
به
روايتى، بازرگان هم در مهر 58 موافق بازشدن دانشگاه نبود.
و پرخاشگرترین دانشجوهایی
که به نیابت از سوی فاتحانْ كميتهٔ پاكسازى تشكيل دادند و به
قلعوقمع استادان و اخراج همکلاسهای نامطلوب پرداختند
میتوانستند ادعا کنند خواستى همگانى را اجرا میكنند.
”خطر دانشگاه“ را از
خطر بمب خوشهاى
بيشتر مىدانست اما دستور اين كار را او نداد. لازم نبود کسی دستور
بدهد. جریان سیل راهش را پیدا میکرد.
اصطلاح ”خودسر“
در مواردی اطلاق میشود که ابتکار عمل دستجاتی افتضاح
به پا کند و باید فرد یا افرادی قربانی شوند. در غیر این صورت، کسی از
حرکت خودجوش نمیپرسد از کجا
دستور و مجوز گرفته است.
در مورد زنان، فرداى درگذشت شاه در مرداد
59 گفته شد از كارمندان زن در وزارت دفاع كسانى لباس سياه پوشيدهاند.
عاشقان ولایت که یک سال و نیم در کمین بودند موقعیت را برای هجمه مناسب
دیدند. متجاسران ِ موهوم يا واقعى را درجا اخراج كردند و به بقيهٔ
زنان كارمند وزارتخانه (كه رفتهرفته همه را بيرون ريختند) دستور داده شد
چادر به سر كنند.
او هم که در آن يك سال و نيم
دربارهٔ پوشش زنها تشر زده بود اما دستورى نداده بود موافق بود؟ حتماً. جز اين قرار نبود باشد. آيا
به فشارهاى بازار و حوزه براى صدور حكم جداسازى جنسيتى در دانشگاه تن داد؟
نه.
حتى اگر قلباً
موافق تیغهکشیدن در کلاس درس بود هيچ
ميل نداشت تسليم فشار خيل رقيبانى شود كه در زمان شاه كنار ايستادند اما
اينك مىخواستند تعيين كنند حكومت اسلامى يعنى چه. حرفش به مدعیان
فقاهت این بود: شما که یک عمر تقیه کردهاید و با قدرت مسلط کنار آمدهاید
حالا چرا ناگهان روی دست طراح و معمار و مجری این سیستم اسلامی بلند
میشوید؟
درعين حال، فراموش نكنيم اگر گواهينامهٔ
رانندگى تمام شهروندان مؤنث را در يك ضرب باطل نكردند تا حدى به بركت وجود
زنانى از خانوادههاى عصمت و طهارت بود كه اتومبيل شخصى داشتند، و البته
مرهون اين واقعيت كه برای سیستمی برآمده از اقلیتی در بازار و حوزه، درازى
ِ صف رأىدهندهها اهميت حیاتی دارد.
|