بنبست
باز
ریختند کندند
بردند. مَجوز رسمی این بار هم به درد نخورد.
اما جای
دیگری به درد خورد. همراه درخواست افزایش سرعت ارتباط به اینترنت، کاغذهای
ارشاد در اجازه (یا حق یا امتیاز؟) استفاده از گیرندهٔ ماهواره را نشان
دادم و پرسیدم با توجه به اینکه تأییدکنندهٔ درخواست (عیسی سحرخیز، انسان
شریف ِ دوستداشتنی) در زندان است چنین کاغذی با امضای ایشان میتواند
اعتبار داشته باشد؟
رندانه
پوزخند زدند و موافقت کردند. بورس بگیربگیر ادارهجاتیها داغتر از هر
زمان دیگری از سال 57 است. هر مقامی ممکن است فردا پشت میله باشد.
سرعت
اینترنت با افزایشی اسمی از 128 به 256 یکیدو روز بهتر شد اما گویا با نصب
فیلترهای جدید برای محکم بستن
موتورهای جستجوی گوگل و یاهو و برنامههای جیمیل در سراسر مملکت، از پریشب
تقریباً همان شد که بود.
دیروز، بهاصطلاح رایج این روزها، ورود کردند و گیرندههای ماهوارهٔ
ساختمانهای این نواحی را برداشتند. مالکان را خبر نکردند و فرصتی پیدا نشد
کاغذی نشان کسی بدهم.
گرفتاری حلشدنی نیست:
بهاصطلاح
روزنامههایی بیرون میدهند بیخواننده و
تلویزیون وطنی
برنامههایی پخش میکند کمبیننده. حـُقنهکنندگان خردهفرهنگ
اقلیتی کوچک نمیتوانند غیر از این باشند. مولوی سرود:
دردی است غیر مُردنْ آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
ظاهراً نظر مولانا این است که فکر اصلاحات را بگذارید در ِ کوزه آبش
را بخورید.
شهروندان بسیاری
دیدن این روزنامهها و تماشای این برنامهها را دون شأن خویش
میدانند. اما حرف اولیای امور روشن است: اگر دوست ندارید میتوانید
بروید.
روزی روزگاری یقهٔ هرکدام را بگیرند که این چه کارهایی بود کردی و آن
چه حرفهایی بود زدی، ترجیعبند همیشگی را مثل طوطی کوکی تکرار خواهد کرد:
والله بالله من مخالف بودم ولی از بالا به موضوع ورود کردند و ما هم ناچار
به خانهٔ مردم دخول کردیم.
23 تیر 90
يادداشتهای 87
يادداشتهای
88
يادداشتهای
89
يادداشتهای
90
|