
قضیهٔ
پدر ملت
در
شعری که عشقی نسرود
طی سالیان در پاسخ
به برخی خوانندگان
کتاب سیمای
نجیب یک آنارشیست اظهار تردید کردهام
هجویهای با مطلع "بعد از
این بر وطن و بوم و برش..." سرودهٔ میرزاده عشقی باشد.
اکنون با افزایش ناگهانی شمار پرسندگان (یحتمل با انگیزهٔ سر در
آوردن از زمینهٔ تاریخی مومیایی شهر ری و ظهور شبح رضا شاه)
بد نیست همگانی مطرح شود.
در کل بیستوچند
شمارهٔ روزنامهٔ خود
عشقی، قرن بیستم،
آن قطعه را ندیدهام. از سال
۱۳۰۰ تا
اواخر
۱۳۰۲ که ظاهراً شدیدتر از همیشه در افسردگی فرو رفت به نشریات
دیگر هم مطلب میداد. تمام جراید مطرح آن سه سال تهران را صفحهبهصفحه
مرور نکردهام و نمیتوانم بگویم چنان شعری منتشر نکرد، تا چه رسد که معتقد
باشیم روی کاغذ ننوشت و به دوستان نزدیکش نداد. با احتیاط و تردید
صحبت از انتساب کردهام (پینوشت در ادامهٔ این یادداشت).
چنانچه کسی چاپ اول چنان قطعهای پیش از مرگ عشقی را به دست بیاورد و تصویر
آن را مرحمت کند، پیش از افزودنش به چاپ بعدی کتاب، در همین سایت به نام
یابنده هوا خواهد شد.
اما حتی اگر هجویه
را عشقی گفته باشد "پدر
ملت ایران اگر این بیپدر
است" به قطع و یقین از او نیست.
به نظر من از جعلیات دههٔ پرآشوب
٢۰
بود و به نام او جا زدند.
عشقی را تیر
۱۳۰۳
کشتند
(توضیح دادهام که بیشتر شهید راه سوءتفاهم شد تا مشروطیت یا دیکتاتوری یا هر چیز دیگر). سردار سپه
که آبان
۱۳۰۲با فرمان احمد
شاه رئیسالوزرا شده
بود (با حفظ مقام وزارت جنگ) با پایان سلسلهٔ قاجار
در آبان
۱۳۰۴، ماه بعد به سلطنت رسید و
چهارم اردیبهشت
۱۳۰۵
تاجگذاری کرد.
گذشته از
تاریخها که تردیدی در
توالی وقایع باقی نمیگذارد، مضمون آن بیت مطلقاً بیپایه است. در
ایران "پدر ملت" نداشتهایم.
آن لقب مربوط به
مصطفی کمال آتاتورک است.
لقب آتاتورک
(= پدر ملت
ترک)
را پارلمان ترکیه در
١٩٣٤/۱۳۱۳
ــــ ده سال پس از مرگ عشقی
ـــ به مصطفی کمال رئیس جمهور آن کشور
داد.
آبان
۱۳۲۸ که مجلس شورای ملی به
رضا شاه لقب "کبیر" داد
پنج سال از مرگ او و بیستوپنج سال از قتل عشقی میگذشت و منطقاً
نمیتوان تصور کرد شاعر شوریده دو پرسوناژ را یککاسه کرده باشد تا یکجا بزند.
تصویر مطلب تجدید چاپ شدهٔ روزنامهٔ اطلاعات
یا تشکر از سعید سیادت

پیشتر هم سال
١٣١٣ موضوع اعطای لقب در
مجلس شورای ملی مطرح شده بود. ویپرت بلوشر سفیر آلمان در خاطراتش
مینویسد وقتی شنید
حسین دادگر عدلالملک رئیس مجلس برای
کبیر نامیدن شاه رأی جمع
میکند گفت چنان
لقبی را تاریخ به اشخاص میدهد نه تصویبنامهٔ چند نفر.
رضا شاه و مشاورانش
هم یقیناً
توجه داشتند عَطیهٔ وکلای فرمایشی ِ مجلسی کماعتبار به درد همشیرهٔ
ابویشان میخورَد.
اما
سفیر آلمان در
ادامهٔ مطلب میافزاید
هنگامی
که شاه سنگ بنای دانشگاه تهران را میگذاشت حسب یک سنت کهن ایرانی لوحی
زرین در گودال قرار داد که به اعصار آینده اعلام میدارد افتتاح دانشگاه
تهران در روزگار اعلیحضرت رضا شاه کبیر پایهگذار سلسلهٔ پهلوی انجام
پذیرفته است.
(سفرنامهٔ بلوشر، چاپ دوم،
۲۷۴ و
۲۷۵).
(اگر
منظور از لوح
زرین
کتیبهای از طلا باشد، ترجمهٔ فارسی خاطرات
ایلچی ژرمانی هنوز منتشر نشده
بود و خلخالی و حاج ماشاءالله قصاب کلا اهل کتاب نبودند وگرنه
با بیلهای مکانیکی مصادرهشده و نیروی کار مجانی رجـّاله چند گودال
در صحن دانشگاه تهران میکندند تا لوح طلا را بیابند لوطیخور کنند.)
در حاشیهٔ موضوع
میتوان افزود عشقی
ِ رمانتیکْ دوستدار نظام پادشاهی و
ایران باستان بود
و فکر جمهوریت را که
پائیز ۱۳۰۲ مدتی برای خرابکردن احمد شاه
پس از رفتن او از ایران سر زبان انداختند نمیپسندید
(آخرین شاه قاجار با امضای فرمان صدارت سردار سپه
از ایران رفت و هرگز بازنگشت).
ابتداى دو مقالهٔ
پيوسته در روزنامهٔ سیاست با
عنوان «جمهورى قلابى» و در مقالهٔ
مكمّل سومى، «جمهورى نابالغ»،
با روحیهٔ شدیداً حقبهجانب و نوع سفسطهٔ آدمی سطحینگر
نوشت چيزى
كه خيلى مضحک بهنظر مىرسد اين است كه گوسپندچرانهاى
سقـّز جمهورىطلب شدهاند و اين گوينده با يک من فكل
و كراوات ضدجمهورى هستم.
حمایتی که
گفته میشد میرزا محمدحسن خان، برادر
احمد شاه و ولیعهد، از تشییع جنازهٔ عشقی کرد با توجه به
گرایش عشقی قابل
توضیح است. ایرج
میرزا
عارف قزوینی طرفدار
پر سر و صدای
انقراض قاجاریه را هجو میکرد (نمیدانستم
ای نامرد...؛ تو
شاعر نیستی تصنیفسازی)
و عشقی از این نظر در کنار
اولی قرار میگرفت.
در عین حال، هوادار سلیمانمیرزا اسکندری رهبر حزب اجتماعیون عامیون
(و بعدها از بنیانگذاران حزب توده) بود که به رئیس
جمهوری شدن سردار سپه نظر مساعد داشت.
عشقی هم
در سرایش جمهورینامه
(انتشار با پلیکپی، نوروز ۱۳۰۳) مشارکت داشت اما هجو آن نمایندهٔ سوسیالیست
مجلس و مخالفت با فکر تغییر رژیم
نظر ملکالشعرای بهار است که بخش بزرگ ترجیعبند و اشاره به
فراکسیون چهاردهنفره (شامل حسن مدرس که عشقی از او نفرت داشت)
سرودهٔ او بود:
ولیکن
چارده مرد مسلّم/
نترسیدند از توپ
دمادم/به آزادی ببستند عهد محکم/ اقلیت از ایشان شد فراهم/ وطنخواهی از
ایشان گشت پادار/ رضا خان را زبون کردند از این کار/ دریغ از راه دور و رنج
بسیار.
راه هر اندازه دور
و رنج گرچه بسیار، چه بهتر که آدم نتایج حرفها
و پیامد کارهایش
را نبیند و با دل آسوده
و وجدان آرام از انجام تکلیف، ریق رحمت را سر
بکشد.
١٤ اردیبهشت
۹٧
دنبالچه
از سیمای نجیب یک آنارشیست (چاپ سوم، نشر
ماهی، ١٣۹٤)
بسيارى از شعرهاى عشقى به
مرور ويراستارى و پيراسته شدهاند، بهگونهاى كه در مواردى دشوار بتوان
دريافت اصل شعر كدام است. محتمل است پارهاى از اين تغييرها، بهبودها و
اصلاحات را عشقى پس از چاپ اثرى شخصآ انجام داده باشد. اما دامنهٔ تغييرها
چنان گسترده است و چنان مواردى از تغييرهاى اساسى سالها پس از مرگ او در
چاپهاى بعدى آثارش ديده مىشود كه ناچار بايد نتيجه گرفت از سوى دوستان،
دوستداران، همكاران و حتى خوانندگانش تا سالها بعد نوعى ويراستارى ِ گروهى و
پيگير در آثار او ادامه يافته است.
پيشتر اشاره كرديم بندى بسيار تند در شعرش عليه قرارداد
١۹١۹ (''اى
وثوقالدوله! ايران ملک بابايت نبود/ اجرتالمثل متاع بچگىهايت نبود/ مزد
كار دختر هرروزه يكجايت نبود/ تا كه بفروشى به هر كو زرفشانى مىكند") نه
در چاپ اول آن در روزنامهاش ديده مىشود و نه در چاپهاى
١٣١١ و ١٣٢١
شعرهايش.
همين طور بيت ''پدر ملت ايران اگر اين بىپدر است" (در قطعهٔ ''بعد از اين
بر وطن و بوم و برش..."). حتى اگر اصل قطعه سرودهٔ خود عشقى باشد به نظر
مىرسد ذوقآزمايان ابياتى به آن افزودهاند، مثلا ذمّ مشيرالدوله كه بعيد
است نظر عشقى باشد. درهرحال، سردار سپه سال
١٣۰٣، زمان مرگ عشقى، هنوز شاه
نشده بود و حتى پس از مرگش لقب رسمى او ''كبير" بود نه ''پدر ملت" (كه
ترجمهٔ آتاتورك است). آن قطعه نه در روزنامهٔ او هست و نه در چاپهاى
١٣١١ و ١٣٢١
آثارش.
در ميان سرودههاى قدما و مفاخر ملى هم افزودههاى نسخهبرداران و كاتبان و
حتى علاقهمندان آنها در روزگار صنعت چاپ بسيار ديده مىشود. بحث غزلهاى
منتسب به حافظ در حد يك كتاب است، و اينجا تنها اشاره كنيم ''چو ايران
مباشد تن من مباد" را دههٔ
٢۰ هنگام حضور نيروهاى خارجى
در ايران به شاهنامه افزودند.
ص ١٣١
در كتابخانهٔ موزهٔ بريتانيا، بهقرار اطلاع، دورهٔ
قرن بيستم وجود ندارد. در
كتابخانهٔ مجلس هم نشانى از روزنامهٔ عشقى
نيست. حملهٔ عشقى به سنوسال وكلاى
مجلس، هجوهاى متعدد (''اين مجلس چارم به خدا ننگ بشر بود") و قـَدْح ِ
زنندهاى منتسب به او
(''بعد از اين بر وطن و بوم و برش...") شايد سبب شده باشد مجلسيان از همان
روزگار تحريمش كنند.
ص ٢۰٣
فهرست مشاهدات
|