|
استاد
واقعاً تسليم است. مىگويد من را اگر از دانشگاه بيرون كنند چكار
كنم؟ استاد در سر كلاس جرئت نمىكند در مورد مسائلى كه مىداند و
تحقيق كرده حرف بزند.
|
|
|
|
|
|
شما منتخب شوراى دانشگاه بوديد
و شوراى دانشگاه هم از داخل دانشگاه شكل گرفته بود، يعنى شما يك نهاد و
قدرت مردمى بوديد، اما با يك مشكل بلافاصله استعفا كرديد.
بهتر نبود رجوع
مىكرديد به آن بدنهاى كه شما را انتخاب كرده بودند و آن نهاد را حفظ
مىكرديد؟ حتى اگر آنها كارشان را مىكردند، شما نهاد شوراى دانشگاه را حفظ
مىكرديد.
ــــ قبل از اينكه ما استعفا بدهيم، شوراى
دانشگاه كه مركب از سرپرستان دانشكدهها بود استعفا داده بود.
ديگر شوراى
دانشگاهى وجود نداشت.
حتى بعدها وقتى اصرار كردند، گفتيم بهشرطى حاضريم به
كار ادامه دهيم كه شوراى سرپرستان تشكيل شود و بهاتفاق آرا از ما بخواهد
به كارمان ادامه بدهيم.
چون شوراى سرپرستانى اصلا وجود نداشت، ما مجبور
بوديم استعفا را به دولت تقديم كنيم.
به اين ترتيب در
دانشگاه بسته شد.
بعدها معلوم شد كه اين جريان توطئهاى سياسى و از پيش
طراحى شده بود.
برنامهاى بود كه قبل از اين جريانات، گروهى به سركردگى
آقاى حسن آيت براى بستن دانشگاهها برنامهريزى كرده بودند و جريان طورى پيش
رفت كه رئيس جمهور هم موافق بستن دانشگاه شد.
بعدها نوارى در آمد كه در آن
معلوم شد توى اين جريان آقاى بنىصدر هم رو دست خورد.
آن نوار معروف آيت در
اين كتاب («غائلهٔ
چهاردهم اسفند
١۳۵٩: ظهور و سقوط ضد انقلاب»)
بهطور كامل آمده است.
آقاى آيت در حزب جمهورى اسلامى نقش بسيار مهمى داشت
و دبير سياسى حزب بود، يعنى كسى كه براى حزب برنامههاى سياسى مىريزد.
آيت
پيشترها يكى از اعضاى حزب زحمتكشان بود كه با دكتر بقائی
ارتباط داشت.
ثابت
شده كه دكتر بقائی
همكار ساواك و وابسته به سيا بود و توطئه مىكرد.
آيت
گفته بود كه دانشگاه بسته شود.
در اين نوار حملات شديدى به بنىصدر شده بود
و بنىصدر به همين دليل نوار را منتشر كرد، چون توطئه عليه خودش بود.
در
دانشگاه را بستند و او را از رياست جمهورى عزل كردند و آقاى آيت هم آمد با
افتخار گفت اين كار را او كرده.
اين توطئه بود، نقشه بود كه در دانشگاه را
ببندند.
ارزيابى شما از جريان انقلاب فرهنگى چيست؟
ــــ بستن دانشگاه يك جريان سياسى بود.
بارها اعلام كردند دانشگاه بايد
اصلاح بشود، اما هنوز هم اصلاح نشده و همانطور كه آقاى سروش و ديگران
توضيح دادهاند، نه كسى مىدانست اسلامىشدن يعنى چه و نه تعريف خاصى
داشتند. توطئه از طرف كسانى بود كه اين احساس را داشتند كه دانشگاه در
اختيارشان نيست و مىدانستند كه دانشگاه در آيندهٔ
مملكت و تحولات مملكت نقش
اساسى دارد. در همين انتخاب آقاى خاتمى ديديد كه دانشگاه چه نقشى اساسى
بازى كرد. در جريان انتخابات شوراى شهر ديديد كه دانشجويان چه نقشى داشتند.
حدود دو ميليون دانشجو باعث تحولات زيادى مىشوند. الان هم باز مىبينيم انتخابات دورهٔ ششم مطرح است و هر روز بهنحوى دانشگاه را مىكوبند.
قضيهٔ نشريه داخلى
موج كه
١٠٠ يا
١۵٠ نفر آن را مىخوانند و بزرگكردن آن در
سطح ملى بهانه است.
احساس مىكنند دانشگاه با آن جناح نيست، بهانه
مىتراشند، همانطور كه
۲٠ سال پيش كردند. دانشجويان توجه داشته باشند آلت
دست بعضى از جناحهاى سياسى نشوند.
دانشجو بايد هدفش اين باشد كه دانشگاه را
مستقل كند.
تا زمانى كه دانشگاه مستقل نشده هميشه تحت تأثير حكومتها و
قدرتهاست.
وقتى قرار باشد رؤساى دانشگاه را وزير علوم تعيين كند،
خواهناخواه رياستى كه تعيين شدهٔ وزير علوم است بايد سياست وزير را اجرا كند و وزير سياست حكومت را اجرا مىكند و اين مشكلات پيش مىآيد.
در همه
جاى دنيا دانشگاه مستقل است و دولتها نمىتوانند در آنها دخالت داشته
باشند. دانشگاه وقتى مستقل باشد هر روز يك گروه دانشجويان را به سويى
نمىكشند و سوءاستفاده نمىكنند.
وقتى ستاد انقلاب فرهنگى تشكيل شد ما سعى كرديم همكارى
خودمان را ادامه بدهيم. جلسهاى با حضور حدود
۳٠ نفر از اساتيد سرشناس
دانشگاه تهران در وزارت علوم كه مركز ستاد انقلاب فرهنگى بود تشكيل شد.
آقاى سروش هم تشريف داشتند. با ايشان صحبت كرديم و گفتيم ما در اختيار شما
هستيم، اگر برنامههايى مىخواهيد اجرا كنيد، ما حاضريم تجربياتمان را در
اختيار بگذاريم.
به ياد مىآورم كه ايشان ما را تحويل نگرفتند.
بعدها
مسائلى كه خودشان اعتراف كردند نتيجهٔ حاصل از ستاد انقلاب فرهنگى بود. در
سه مصاحبهاى كه شما با آقايان كرديد، حرفهايى زده شده كه خيلى جالب است.
عنوان مصاحبه با
دكتر توسلى اين بود: «چراغى كه فروغى اندك داشت».٢
چه فروغى
داشت؟ انقلاب فرهنگى لطماتى به دانشگاه زد كه شايد ده سال ديگر هم نتوانيم
جبران كنيم.
تعداد زيادى از بهترين استادان دانشگاه را از دست داديم.
در
اين جريان تعداد بسيارى از دانشجويان از دست رفتند يا دوباره نتوانستند به
دانشگاه برگردند، كسانى كه مىتوانستند هر كدامشان مغزهايى باشند و بهترين
دكترها و مهندسها باشند.
شرايطى به وجود آورديم كه سالها دانشگاه دچار
خموشى و خمودگى و افتادگى شد.
اين چراغ نه تنها فروغى اندك نداشت، بلكه
تاريكى بسيارى براى ملت به وجود آورد.
|
در سالهاى نزديك به انقلاب
اكثريت قريب بهاتفاق دختران دانشجو، حتى چپها، با روسرى به دانشگاه
مىآمدند.
|
|
|
|
|
|
اين را بعد از بيست
سال مىتوانيم بگوييم. آقاى
زيباكلام در مصاحبه با شما گفته بودند «حلاليّت
مىطلبم» و آن موضوعهايى كه تعريف كردند و شما چاپ كرديد.
وقتى ستاد انقلاب
فرهنگى دست يك نفر باشد، آن هم فردى مانند جلالالدين فارسى،
كسى كه
كانديداى رياست جمهورى شد و شخص امام مخالفت كردند،
آن يك فرد چه مىكند؟
آقاى فارسى يكى از مدافعان سرسخت اخراج و خشونت بود. آقاى
سروش
هم با آن سبك اديبانه و عالمانهٔ خودشان مىگويند
”آخرش هم
ندانستند كه
منزلگه مقصود كجاست“.
عنوان مصاحبه از ما بود.
ــــ درهرحال، بعد از
٢٠ سال هنوز تعريفى
براى دانشگاه اسلامى ندارند.
واژۀ انقلاب فرهنگى، برخلاف آنچه
مىگويند، واژهاى وارداتى است.
انقلاب فرهنگى را اولين بار در چين عَلَم
كردند با اهداف كاملاً سياسى براى در قدرت نگهداشتنِ جناحى كه خودش را
صاحب انقلاب مىدانست اما اكثريت آرا پشت سرش نبود.
به عقيدهٔ شما اصولاً در
فرهنگ مىشود انقلاب كرد، مثل سياست و حكومت، يا با يك حركت تند، طرح
فرهنگى نوينى ابداع كرد؟
ــــ آقاى سروش در همان
مصاحبه مىگويد:
”بعدها سعى كردم بهجاى انقلاب فرهنگى،
انقلاب آموزشى را به كار ببرم.“
باز هم ببينيم مىشود در آموزش انقلاب كرد يا بهمرور زمان خيلى چيزها
تغيير مىكند.
بعد از اين جريان مقالهاى نوشتم (كه اجازه ندادند در كتاب
ديروز و امروز چاپ شود) با عنوان «انقلاب فرهنگى يا كودتاى فرهنگى».
بنده
معتقدم اسم صحيحش بايد باشد كودتاى فرهنگى.
درهرحال، بههيچ وجه موفق نبوده
است. بعد از
٢٠ سال نه تنها مشكلات دانشگاه حتى از نظر اخلاقى و اسلامى كم
نشده، بلكه زيادتر هم شده. در يك سال قبل از انقلاب دانشجويان دختر واقعاً
اعتقاد به روسرى و چادر داشتند؛ يعنى فرهنگشان تغيير كرده بود. در همين
دانشگاهى كه در سال
۴۵ و
۴٦ يك دختر با روسرى نبود، در سالهاى نزديك به
انقلاب اكثريت قريب بهاتفاق دانشجويان دختر، حتى چپها، با روسرى به
دانشگاه مىآمدند.
در فرهنگ جامعه تغيير ايجاد شده بود.
اين را هم
فرهنگ مىگويند.
تغيير فرهنگ يكروزه و با بخشنامه ايجاد نمىشود؛ با تحميل
نمىشود فرهنگ را تغيير داد و با زور نمىشود كسى را مسلمان كرد. اعتقادات
مذهبى چيزى است كه انسانها بايد به آن برسند.
با تهديد هم نمىشود اعتقادات مذهبى را از كسى گرفت.
ــــ بله. عكسش هم درست است. اين يك اصل مهم در
اسلام است كه اصول دينْ تحقيقى است. وقتى ما داراى چنين مكتبى هستيم نبايد
به زور كارى را انجام دهند كه دانشجويان مجبور به دورويى و دروغ گفتن شوند
و نفاق به آنها ياد داده شود.
بايد با آگاهى و خودآگاهى خودشان راهشان را
انتخاب كنند و مملكت خودشان را بسازند.
در دانشگاه آزادى آكادميك بايد وجود داشته باشد، يعنى دانشجو
و استاد در مورد هر چيز دلشان مىخواهد چونوچرا كنند و صحبت كنند. اين
فضايى كه الآن وجود دارد تا چه حد ما را به ديسپلين علمى نزديك مىكند؟
ــــ من اعتقاد دارم از اين ديسپلين خيلى دوريم و
با آن فاصله داريم.
آقاى سروش اشاره داشتند كه دانشگاه هنوز از استبداد رنج
مىبرد.
در شرايط فعلى اگر دانشجو روى قانون اساسى كار علمى بكند آيا
مىتواند نتايج يافتههايش را با آزادى بيان كند، آيا مىتواند يافتههاى
خودش راجع به تضاد بين قانون اساسى و جامعه مدنى را بيان كند؟ مسلماً
نمىتواند، چون بين قانون اساسى و مسئله مردمسالارى تضاد داريم.
سود
پولهايى كه در بانك گذاشته مىشود همان رباست؛ كلاه شرعى سر خودمان
مىگذاريم.
اگر استادى به اين مطالب برسد مىتواند بيان كند؟ براى نزديكشدن به اين هدف، دانشگاه بايد مستقل باشد.
در داخل يك سيستم اجتماعى اجزا با هم متناسبند.
در جامعهٔ ما
هنوز مسئله اوليهٔ آزادى بيان حل نشده، هنوز نمىدانيم تحقيق يعنى چه، هنوز
رابطهٔ حكومت با مردم درست مشخص نيست.
در چنين جامعهاى شعار استقلال
دانشگاه، گرچه شعار درستى است، يك جور آرمانگرايى نيست؟ نمىشود شعار
حداقلى كه اينقدر دور از دسترس نباشد مطرح كرد؟
ــــ نمىگويم دانشگاه جزيرهاى وسط درياست. اينكه
بگوييم زير سلطه نباشد، يعنى بتواند صحبت از استقلال خودش بكند، خارج از
توان ايران نيست.
در سال
١۳١۳ قانون استقلال دانشگاه نوشته شد كه از نظر
فكرى و فرهنگى، ادارى مستقل عمل كند.
درست است كه بودجه را دولت تأمين
مىكند، ولى زير سلطه نيست.
منظورم نقشى است كه دانشگاه مىتواند در محيط
بيرون داشته باشد.
دانشگاه بايد روى جامعه اثر بگذارد، چون دانشگاهىها
متفكرترين قشر جامعهاند، چه استاد و چه دانشجو.
اگر متفكران نتوانند حرف
خودشان را بزنند، نتوانند انديشهٔ خودشان را به جامعه منتقل كنند، همينطور
مىشود كه الآن هست.
وقتى مىگوييم دانشگاه مستقل بشود، نه اينكه هر كارى
دلشان خواست بكنند.
يعنى از نظر فكرى و آكادميك بتوانند يافتههاى خودشان
را بيان كنند.
به آنچه مىخواهند بينديشند و به آنچه رسيدهاند دربارهاش
بحث كنند.