صفحۀ‌‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 آرشيو لوح 

  

  دانشكدۀ فنى دانشگاه تهران:
مهندسي ِِ خونين ِ اجتماعى  و مهندسى ِ خاموش ِ صنعتى
 

دانشكدۀ فنى دانشگاه تهران در شمار مؤسساتى است كه عميقاً بر جامعه ايران اثر گذاشته‏اند ــــ اما تا حد زيادى به دليلى جدا از فلسفه وجودى‏شان و شايد نامربوط به آن.  ساختمانها، پلها، جاده‏ها و كارخانه‏هايى كه مهندسان پرورش‏يافته در اين دانشكده ساخته‏اند، يا به ساختن آنها كمك كرده‏اند، بخشى چنان زيربنايى از ساختار صنعتى و مادّى اين كشور است كه دشوار بتوان تصور كرد ايران بدون اين تأسيسات چه شكلى مى‏داشت.

اما دستاورد ِ ـــ خلاف انتظار ـــ ديگرى نيز در كارنامه دانشكده فنى ثبت است: شمارى قابل‏توجه از دانشجويان و مدرسّان آن در درگيرى‏هاى خونين در اعتراض به حكومت (در نظام شاهنشاهى) يا در تصفيه‏ها، رقابتها و كشمكشهاى سياسى (در نظام مقدّس) تصفيه شدند، به زندان افتادند يا به كام مرگ رفتند. از اين نظر، مى‏توان گفت اين دانشكده در مهندسىِ اجتماعى نيز به اندازه مهندسىِ فنى دخالت مستقيم داشته است. اما امروز ديگر مشغله ذهنى ما اين نيست كه از خون جوانان وطن لاله مى‏رويد يا نمى‏رويد؛ اين است كه ترقّى يعنى به مردان و زنان جوان فرصت داده شود شخصاً رشد كنند و به رشد جامعه يارى برسانند.

در مرورى كوتاه بر پيشينه اين دانشكده، بيش و پيش از رسيدن به كارنامه فنىِ مهندسان آن، با فهرستى دراز از افراد موقتاً يا دائماً تحت‏تعقيب، به زندان‏افتاده، مقتول يا متوارى روبه‏روييم. دريغا كه تهيه سياهه چنين افرادى از فهرست كارخانه‏ها و پلهايى كه به بركت اين دانشكده ساخته شده آسان‏تر به نظر مى‏رسد.

در تهيه فهرست مشهورترين نامهاى دانشكده فنى دانشگاه تهران، معيار ما تواتر ذكر نام افراد، صرف‏نظر از سبب يا دليل آن، در اخبار و مقالات جرايد يا در كتاب بوده، و پيداست كه نام مهندسانِ كارخانه‏ساز به مراتب كمتر از نام كشتگان و اعدام‏شدگان و زندانيان و افراد تحت تعقيب در متون و در گفتار ذكر مى‏شود، گرچه بسيارى از نامهاى دستۀ اخير نيز در محاق مانده‏اند.

در روايتهاى عينى از ماجراى صبح 16 آذر 1332 در سرسراى دانشكده فنى، مانند بسيارى يادها از وقايع مشابه، ترسيم تصويرى دقيق از آنچه واقعاً اتفاق افتاد دشوار است: شاهدان تفنگها را ديده‏اند و صداى تير شنيده‏اند، اما گواهى پزشكى قانونى از آثار ضربه مهلك سرنيزه در استخوان پاى يكى از قربانيان هم حكايت دارد ـــ ضربه‏اى پرقوّت و كم‏صدا كه از چشم همكلاسها دور ماند اما در تاريخ ثبت شد.

در يادها و خاطرات اهل آن دانشكده، تمايل نويسندگان مقاله‏ها به عناوين و القاب ''آقاى دكتر`` و ''آقاى مهندس‏`` و استفاده از فعل جمع رعايت شده است.  يادها و تجربه‏هاى شخصى افراد را در بخش آنچنان كه بوديم مى‏خوانيد.
از همكارى دكتر مهدى قاليبافيان در تهيه اين گزارش سپاسگزاريم.

 

 

 

 

 

  
امير رعيت‏نظرى

روزبه صف‏شكن

سالها پيش، در شمال غربى تهران، در جنوب تپه‏هاىِ قريه اميرآباد، دشتى وسيع، باغى بزرگ پر از درختهاى ميوه و كاجهاى كهنسال را در بر گرفته بود. اين باغ را حدود صد و پانزده سال پيش، اواخر سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، شاهزاده جلال‏الدوله احداث كرده بود و از همين روى آن را باغ جلاليه مى‏ناميدند. اين باغ وسيع را، با مساحتى حدود بيست و پنج هكتار، نهرى بزرگ از آب رودخانه كرج آبيارى مى‏كرد. آنچه بعدها دانشگاه تهران نام گرفت در قسمتى از همين باغ احداث شد.

فكر ايجاد دانشگاهى در تهران از دهه 1300 ذهن بسيارى از رجال علمى و سياسى ايران را به خود مشغول كرده بود، اما تحقق اين امر، نخست به دليل كمبود امكانات و پس از آن به سبب تغييرات پياپى در ساختار دولت، به تعويق مى‏افتاد.

در سال 1312، براى انجام اين مهم، مطالعه در طرح‏ريزى تأسيس دانشگاه به عهده كميسيونى واگذار شد كه اعضاى آن عبارت بودند از حاج سيد نصراللَّه تقوى، مدرّس مدرسه عالى سپهسالار؛ بديع‏الزمان فروزانفر؛ غلامحسين رهنما، معلم رياضيات دارالفنون؛ على‏اكبر دهخدا، رئيس مدرسه حقوق؛ دكتر عيسى صديق، رئيس دانشسراى عالى؛ دكتر رضازاده شفق؛ دكتر امير علم؛ و دكتر لقمان‏الدوله ادهم. علاوه بر اين افراد، على‏اصغر حكمت وزير معارف‏كه بعدها نخستين رئيس دانشگاه تهران شدو دكتر على‏اكبر سياسى كه مسئول و مباشر مستقيم دانشگاه در وزارت معارف بود، در انجام امور مديريتى دانشگاه دخيل بودند. بعدها محمدعلى گَرَكانى كه رياست سازمان تقاعد (بازنشستگى) را بر عهده داشت و از مديران مطلع و آگاه به مسائل استخدامى بود به اين جمع پيوست.

پس از چند ماه مطالعه، حاصل بررسيهاى كميسيون به صورت لايحه‏اى با عنوان لايحه قانون تأسيس دانشگاه تهران در اسفند 1312 به مجلس شوراى ملى پيشنهاد شد و در هشتم خردادماه 1313 به تصويب رسيد.

براساس مواد اول و دوم اين قانون، مجلس شوراى ملى به وزارت معارف اجازه مى‏داد مؤسسه‏اى به نام دانشگاه براى تعليم درجات عاليه علوم و فنون و ادبيات و فلسفه در تهران تأسيس كند. اين مؤسسه داراى زير مجموعه‏هايى بود كه دانشكده ناميده مى‏شد. عناوين دانشكده‏هاى ششگانه بدين قرار بود: علوم معقول و منقول؛ علوم طبيعى و رياضى؛ ادبيات و فلسفه و علوم تربيتى؛ طب و شعب و فروع آن؛ حقوق و علوم سياسى و اقتصادى؛ فنى. اما بعدها طبق ماده‏اى ديگر از قانون تأسيس دانشگاه، دانشسراى عالى نيز به اين مؤسسه پيوست و به همين سبب، از محل دانشسراى عالى (كاخ نگارستان) تا بهره‏بردارى از ساختمانهاى جديد دانشگاه، براى تشكيل دانشكده‏هاى علوم و ادبيات استفاده شد.

نخستين ساختمانى كه در مكان فعلى دانشگاه تهران ساخته شد و اوائل ارديبهشت 1313 گشايش يافت تالار تشريح دانشكده پزشكى بود. ايجاد بناى دانشكده پزشكى‏اولين دانشكده دانشگاه تهران‏در خردادماه 1314 آغاز شد و در اسفند 1316 ساختمانهاى اين دانشكده، همراه با دانشكده‏هاى داروسازى و دندانسازى، آماده بود.

سپس نوبت به دانشكده‏هاى فنى و حقوق رسيد، اما از آنجا كه ساخت بناهاى عظيم اين دو دانشكده از عهده اداره كوچكِ ساختمان در وزارت معارف خارج بود، كار به شركت سوئدىِ سانتاپ واگذار شد. طرح نقشه داخلى دانشكده حقوق را مهندس فروغى و طرح نقشه عمومى دانشكده فنى را معمار فرانسوى ماكسيم سيرو داد.

ورود دانشكده فنى‏
پس از دارالفنون، مدرسه ايران و آلمان كه بعدها به مدرسه صنعتى هنرسراى عالى تغيير نام داد قديمى‏ترين مدرسه فنى كشور بود كه متخصصانى در رشته‏هاى شيمى و مكانيك تربيت مى‏كرد. در سال 1306، مدرسه مهندسى راه و ساختمان تأسيس شد، اما از آنجا كه استاد و منبع علمى كافى براى ادامه كار اين مدرسه وجود نداشت، پس از يك سال بسته شد.

همزمان با تأسيس دانشگاه تهران در سال 1313، دانشكده فنى، به‏عنوان نخستين واحد دانشگاهى در زمينه علوم مهندسى، كار خود را با پذيرش چهل دانشجو از ميان حدود صد فارغ التحصيل دبيرستان آغاز كرد. كلاسهاى درس اين دانشكده كه رياست آن با دكتر محمود حسابى بود در سالهاى نخست در طبقه دوم ساختمان دارالفنون تشكيل مى‏شد.

دكتر حسابى كه نقشى اساسى در تهيه پيش نويس قانون تأسيس دانشگاه تهران و تصويب آن داشت، پس از تنظيم برنامه‏هاى درسىِ رشته‏هاى چهارگانه دانشكده، خود شخصاً تدريس دروس فيزيك و مقاومت مصالح را بر عهده گرفت. رشته‏هاى اين دانشكده عبارت بود از: برق، راه و ساختمان، مكانيك، معدن. بعدها رشته الكترو مكانيك جايگزين دو رشته برق و مكانيك شد.

رشته‏هاى شيمى، تصفيه نفت، استخراج نفت، زمين‏شناسى، متالورژى، نقشه‏بردارى، كامپيوتر، مهندس پزشكى (در مقطع كارشناسى ارشد) و صنايع نيز از جمله رشته‏هايى بودند كه به مرور زمان در برنامه آموزشى دانشكده قرار داده شدند. اما رشته‏هاى سه‏گانه تصفيه نفت، استخراج نفت و زمين‏شناسى بعدها منحل و از ليست رشته‏هاى دانشكده‏ى فنى حذف شد.

سرآغاز اعتصاب‏
در دى ماه 1314، دانشجويان دانشكده فنى در اعتراض به كمبود استاد و كتب درسى، دست به اولين اعتصاب دانشجويى ايران زدند. از آنجا كه دانشگاه نمى‏توانست به تنهايى از عهده مخارج استخدام و تأمين منابع آموزشى برآيد، موضوع در سطوح بالاتر مطرح شد و در نهايت با وساطت مسئول وقت شهربانى، ركن‏الدين مختارى،
1 و پذيرفتن تعهد رسيدگى به درخواستهاى دانشجويان، جريان تشكيل كلاسهاى اين دانشكده حالتى عادى به خود گرفت.

اين نخستين اعتصاب دانشجويى كشور منجر به استخدام چهار استاد (سه آلمانى و يك فرانسوى) در رشته‏هاى چهارگانه آموزشى و خريدارى تجهيزاتى براى دانشكده شد.   دورۀ تحصيلى دانشكده تا سال 1344-45 چهار سال و ارزش علمى آن برابر فوق‏ليسانس بود. در سال 1345 مدت آموزش آن به پنج سال افزايش يافت. پيشتر، دانشجويان مى‏توانستند پس از گذراندن دوره چهارساله، مدرك ليسانس دريافت كنند. پس از انقلاب، ادامه تحصيل دانشجويانى كه دوره چهارساله را گذرانده بودند منوط به قبولى در آزمون فوق‏ليسانس شد.
 

 

   

رؤساى دانشكد فنى
دكتر محمود حسابى 1313 (كفيل)
غلامحسين رهنما
1324 ـ 1314

مهندس مهدى بازرگان  1330 - 1324   
مهندس عبدالحسين خليلى 1331 - 1333
مهندس عبداللَّه رياضى 1342 ـ  1333
مهندس رضا گنجه‏اى  1344  ـ 1342 
دكتر غلامعلى‏بازرگان‏ديلمقانى1346 ـ 1344
مهندس محمد مظفرزنگنه 1347- 134
دكتر بدخشان  1350-  1348
مهندس ايرج شمس ملك‏آراء 1351-1350
دكتر مصطفى مزيّنى 1352-1351
دكتر اميرمنصور ميرى 1352-1357
دكتر عبداللَّه استادحسينى 1357-1360
دكتر ناصر منيرى 1360-1361
مهندس سجاد هاشمى 1361-1363
دكتر احمد فيض‏ديزجى 1364-1363
دكتر محمد رحيميان 1368-1364
دكتر رسول ميرقادرى 1370-1368
دكتر مجتبى شريعتى‏نياسر 1374-1370
دكتر محمود موسوى‏مشهدى 1377-1374
دكتر رضا فرجى‏دانا  81-1377
دكتر محمود نيلى‏احمدآبادى -1381

 

  

شمارى از مشهورترين دانشجويان، فارغ‏التحصيلان‏
و اعضاى پيشين هيئت علمي دانشكدۀ فنى دانشگاه تهران

1. پروفسور محمود حسابى، اولين رئيس دانشكده فنى (1313)، استاد گروههاى مهندسى راه و ساختمان، برق.

2. مهندس مهدى بازرگان، رئيس دانشكده فنى (1324-1330)، استاد گروه مهندسى مكانيك؛ نخست وزير دولت موقت (بهمن 1357 تا آبان 1358).

3. مهندس عبداللَّه رياضى، رئيس دانشكده فنى (1333-1342)، استاد گروه مهندسى مكانيك؛ رئيس مجلس شوراى ملى (1343-1357).

4. مهندس احمد زيرك‏زاده، استاد علوم پايه مهندسى، 1327-32؛ وزير اقتصاد كابينه دكتر مصدق.

5. دكتر رضا رادمنش، استاد علوم پايه مهندسى، 1323-26؛ عضو كادر مركزى حزب توده ايران.

6. دكتر حسين جودت، استاد علوم پايه مهندسى در دهه 1320؛ عضو كادر مركزى حزب توده ايران.

7. دكتر محمدعلى مجتهدى، استاد گروه علوم پايه مهندسى؛ اولين رئيس دانشگاه صنعتى آريامهر (شريف) از آذر 44 تا بهمن 46.

8. دكتر نورالدين كيانورى، دانشجوى ورودى 1313؛ دبير كل حزب توده ايران.

9. مهندس كاظم حسيبى، استاد گروه مهندسى معدن؛ نماينده مجلس شورا در دهه 20 و مشاور دكتر مصدق در امور نفت.

10. مهندس عبدالحسين خليلى، استاد دانشكده فنى؛ عضو نهضت مقاومت ملى و عضو شوراى جبهه ملى دوم.

11. مهندس كاظم جفرودى، استاد گروه مهندسى راه و ساختمان؛ نماينده مجلس سنا و شوراى ملى از حزب مردم.

12. پروفسور فضل‏اللَّه رضا، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1317)؛ رئيس دانشگاه صنعتى آريامهر (شريف) از بهمن 46 تا مرداد 47.

13. مهندس عباس تاج، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1320)؛ وزير نيرو در دولت موقت.

14. پروفسور لطفعلى عسكرزاده، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1321)؛ بنيانگذار نظريه منطق فازى.

15. فرج‏اللَّه ميزانى (جوانشير)، فارغ‏التحصيل مهندسى الكترومكانيك (1328)؛ عضو كادر مركزى حزب توده ايران.

16. مهندس على‏اكبر معين‏فر، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1330)؛ وزير نفت در دولت موقت.

17. مهندس مصطفى كتيرايى، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1330)؛ وزير مسكن و شهرسازى در دولت موقت.

18. مهندس عزت‏اللَّه سحابى، فارغ‏التحصيل مهندسى الكترومكانيك (1331)؛ نمايندۀ دوره اول مجلس شوراى اسلامى.

19 و 20 و 21 احمد قندچى، آذر (مهدى) شريعت رضوى، مصطفى بزرگ‏نيا، دانشجويان دانشكده فنى كه در حمله سربازان به دانشگاه در 16 آذر 1332 كشته شدند.

22. مهندس عباس اميرانتظام (روافيان)، فارغ التحصيل مهندسى الكترومكانيك (1334)؛ سخنگوى دولت موقت، برنده جايزه جهانى حقوق بشر در سال 1997.

23. دكتر مصطفى چمران، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1335)؛ بنيانگذار سازمان چريكى امل در لبنان؛ سومين وزير دفاع در دولت موقت.

24. مهندس حسينعلى انوارى، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1335)؛ رئيس دانشگاه صنعتى آريامهر (شريف) از مهر 57 تا مرداد 58.

25. مهندس هاشم صباغيان، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1340)؛ وزير كشور دولت موقت.

26. مهندس محمد توسلى، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1340)؛ اولين شهردار تهران پس از انقلاب.

27. مهندس على‏اصغر بديع‏زادگان، فارغ‏التحصيل مهندسى شيمى (1341)، استاديار گروه مهندسى شيمى؛ از بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران؛ اعدام در خرداد 1351 به جرم فعاليت مسلحانه.

28. مهندس سعيد محسن، فارغ‏التحصيل مهندسى تأسيسات (1341)؛ از بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران؛ اعدام در خرداد 1351 به جرم فعاليت مسلحانه.

29. نسترن آل‏آقا، دانشجوى مهندسى برق، 1346؛ در درگيرى مسلحانه كشته شد.

30. مهندس لطف‏اللَّه ميثمى، فارغ‏التحصيل مهندسى استخراج نفت (1342)؛ مدير مسئول نشريه چشم‏انداز ايران.

31. مهندس سيدمحمد غرضى، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1344)؛ وزير پست و تلگراف و تلفن در كابينه هاشمى رفسنجانى.

32. مهندس على باكرى، فارغ‏التحصيل مهندسى شيمى (1345)؛ اعدام در فروردين 1351 به جرم فعاليت مسلحانه.

33. مهندس بهمن بازرگانى، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1345)؛ محكوميت به حبس ابد در سال 1351 به جرم فعاليت مسلحانه؛ نويسنده كتاب ماتريس زيبايى.

34. دكتر محمود قندى، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1345)؛ وزير پست و تلگراف و تلفن در كابينه محمدعلى رجايى؛ در انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى در 7 تير 1360 كشته شد.

35. دكتر حسن عباسپور، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1346)؛ وزير نفت در كابينه محمدعلى رجايى.

36. مهندس ناصر صادق، فارغ‏التحصيل مهندسى مكانيك و تأسيسات (1346)؛ از بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران؛ اعدام در فروردين 1351 به جرم فعاليت مسلحانه.

37. مهندس عباس انوارى، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1346)؛ رئيس دانشگاه صنعتى شريف از فروردين 64 تا دى 68.

38. مهندس على‏محمد رنجبر، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1346)؛ رئيس دانشگاه صنعتى شريف از مرداد 58 تا مهر 59.

39. مهندس عباس مفتاحى، فارغ‏التحصيل مهندسى زمين‏شناسى (1346)؛ اعدام در اسفند 1350 به جرم فعاليت مسلحانه.

40. دكتر محمدهادى نژادحسينيان، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1349)؛ نماينده جمهورى اسلامى ايران در سازمان ملل متحد.

41. مهندس محسن نجات‏حسينى، فارغ‏التحصيل مهندسى شيمى (1349)؛ نويسندۀ كتاب خاطرات بر فراز خليج فارس.

42. مهندس على ميهن‏دوست، فارغ‏التحصيل مهندس مكانيك (1349)؛ اعدام در فروردين 1351 به جرم فعاليت مسلحانه.

43. مهندس كاظم سلاحى، فارغ‏التحصيل مهندسى شيمى (1349)؛ اعدام در تير در 1350 به جرم فعاليت مسلحانه.

44. حميد اشرف، دانشجوى مهندسى مكانيك در دهه 1340؛ رهبر سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران (1350-55)؛ در تير 1355 در درگيرى مسلحانه با نيروهاى امنيتى كشته شد.

45. مهندس سيداحمد قاسم‏سيادتى، فارغ التحصيل مهندسى برق؛ در درگيرى لشكر گارد با همافران در 20 بهمن 1357 كشته شد.

46. مهندس غلامعلى معتمدى، فارغ‏التحصيل مهندسى مكانيك (1352)؛ مسئول بخش كارگرى حزب جمهورى اسلامى؛ در انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى در 7 تير 1360 كشته شد.

47. دكتر محمدرضا عارف، فارغ‏التحصيل مهندسى برق (1354)؛ معاون اول رئيس جمهور در كابينه دوم محمد خاتمى.

48. مهندس طهماسب مظاهرى، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1355)، استاديار گروه مهندسى عمران؛ وزير امور اقتصاد و دارايى در كابينه دوم محمد خاتمى.

49. محمدحسين بابانژادى سرخاب (بابان)، فارغ‏التحصيل مهندسى مكانيك (1355)؛ گوينده اخبار شبكه يك تلويزيون.

50. مهندس بيژن نامدارزنگنه، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1356)؛ وزير نفت در كابينه محمد خاتمى.

51. مهندس سعيد حجاريان، فارغ‏التحصيل مهندسى مكانيك (1356)؛ مشاور رئيس جمهور خاتمى.

52. دكتر رحمان دادمان، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1362)، استاديار گروه مهندسى عمران؛ وزير راه و ترابرى در كابينه محمد خاتمى؛ در سال 1380 در سقوط هواپيما كشته شد.

53. مهندس حبيب‏اللَّه بيطرف، فارغ‏التحصيل مهندسى راه و ساختمان (1365)؛ وزير نيرو در كابينه محمد خاتمى.

54. دكتر رضا فرجى‏دانا، فارغ‏التحصيل مهندسى برق(1365)، رئيس دانشكدۀ فنى (81ـ1377) ، دانشيار گروه مهندسى برق و كامپيوتر؛ رئيس دانشگاه تهران (1384 -1381).
 

 

  

سه روايت‏
از آنچه 16 آذر 1332 در سرسراى دانشكده فنى گذشت‏

شاهد اول‏
مهندس غلامرضا شيخ‏زين‏الدّين

روز16 آذر 1332، دانشگاه تهران را گارد مخصوصى از ارتش كودتا كه گفته مى‏شد از اطراف قوچان به مركز آورده شده‏اند اشغال كرده بود. حضور ارتشيان مسلح در دانشگاه تازگى داشت و كنجكاوى دانشجويان را برانگيخته بود. من سال دوم دانشكده بودم و حادثه از كلاس ما آغاز شد.

زنگ اول به پايان رسيد. دانشجوها پشت شيشه‏ها جمع شدند و ارتشى‏هاى مسلح را نگاه مى‏كردند. زنگ دوم خورد و به كلاس رفتيم. استاد نقشه‏بردارى، آقاى مهندس شمس ملك‏آرا، درس را شروع كرد. چند دقيقه كه گذشت، مستخدم وارد كلاس شد و چيزى در گوش استاد گفت. استاد جواب داد: ''نمى‏شود، برويد پيش معاون دانشكده.`` مستخدم از كلاس خارج شد. پس از چند دقيقه درِ كلاس به شدت باز شد و گروهبانى مستخدم را به داخل هل داد و در حالى كه مسلسل را به سينه او هدف رفته بود پرسيد: ''كى بود؟`` مستخدم با دست به سمتى اشاره كرد و گروهبان پشت يقه دانشجويى را گرفت، او را از رديف نيمكتها بيرون كشيد و با خود برد. كلاس به هم خورد. بعضى از دانشجويان به گريه افتادند. استاد با رنگ پريده و با خشم گفت: ''به معاون دانشكده خبر بدهيد.`` چند دقيقه بعد زنگ به صدا درآمد و دانشكده تعطيل شد. بعداً معلوم شد كه گروهبان مزبور به بهانه اينكه دانشجو يا دانشجوهايى در زنگ تفريح از پشت پنجره به نظاميان خنديده‏اند از مستخدم خواسته بود دانشجويانى را كه زنگ تفريح در كلاس مانده بودند معرفى كند و مستخدم به استاد گفته بود و با نپذيرفتن استاد، گروهبان خود با ورود به كلاس و بردن يك دانشجو مشكلش را حل كرده بود.

من كه دانشجوى دانشكده افسرى بودم همراه ساير همكلاسهاى ارتشى‏ام، طبق معمول روزهاى بحرانى، به سراغ پالتوهايمان رفتيم تا از دانشكده خارج شويم. در اين ميان، استاد رياضى كلاس اول، آقاى دكتر افشار، به گمان اينكه زنگ دانشكده اشتباهاً به صدا درآمده است كلاس را تعطيل نكرد و به درس ادامه داد. دانشجويان ديگر به درِ كلاس رفتند و به استاد اطلاع دادند كه موضوع از چه قرار بوده است. كلاس اول هم تعطيل شد.

آن اولين سالى بود كه دانشكده فنى تهران صد و پنجاه دانشجو پذيرفته بود و اين كلاس به تنهايى نيمى از دانشجويان دانشكده را در خود جاى مى‏داد. لذا با تعطيل‏شدن كلاس، جمعيت انبوهى به سرسرا ريخت. كسى شعار ''دست دژخيم از دانشكده كوتاه‏`` را سر داد. فرمانده سربازها فرمان آتش داد. تيرها به قصد كشتن دانشجو شليك مى‏شد. چند سربازى كه كنار ما بودند به حرمت لباسِ ارتشىِ ما سر مسلسلها را به طرف بالا گرفتند. ستونهاى سرسراى دانشكده هم جان‏پناه خوبى براى دانشجويان شد. صداى ناله تيرخوردگان بلند شد. در يك لحظه سرسراى دانشكده خلوت شد. تنها صداى شرشر آب رادياتورهاى شوفاژ كه با تير سوراخ شده بودند، با ناله و درخواست كمكِ تيرخوردگان به گوش مى‏رسيد. من و همكلاسهاى ارتشى‏ام هاج‏وواج در جا خشكمان زده بود. هنوز منظره آب شوفاژ و بخار سفيدى كه از آن برمى‏خواست و رنگ قرمز خون و صداى ناله مجروحان در خاطرم مانده است. كمى به خود آمديم. سه نفر تير خورده بودند: بزرگ‏نيا را كه پارسال با ما همكلاس بود و رد شده بود مى‏شناختم. صدايى نمى‏كرد. تير مستقيماً به قلبش خورده بود و جابه‏جا جان باخته بود. دو نفر ديگر را نه من و نه همكلاسهاى ديگر نمى‏شناختيم. يك كتاب و دفتر نزديك يكى از مجروحان در ميان آب و خون افتاده بود. روى دفتر نام شريعت رضوى نوشته شده بود و نام نفر سوم را بعد دانستيم كه قندچى است.

حدود نيم ساعت در اين وضع گذشت. صداى ناله‏ها خاموش شده بود. پليسها رسيدند. آمبولانس آمد و سه مجروح را به داخل آمبولانس منتقل كردند. آثار حياتى در صورتشان ديده نمى‏شد. روى پيراهن بزرگ‏نيا، درست روى قلب، لكه سرخ جاى اصابت گلوله هنوز پيش چشمم است. آن زمان فكر مى‏كرديم اگر بلافاصله پس از تيراندازى به مجروحان مى‏رسيدند، دو نفرشان قطعاً نجات مى‏يافتند.
 

فردى آن روز سپهبد باتمانقليچ، رئيس ستاد ارتش، دانشجويان پزشكى و فنىِ دانشكده افسرى را در آمفى‏تئاتر جمع كرد و اشك تمساح ريخت و اظهار تأسف كرد و تسليت گفت. دو سه روز بعد، اعلاميه‏اى در دانشگاه تشويقنامه و پاداش فرمانده و افراد اين كشتار را منتشر كرد.
 

 

 

شاهد دوم‏
مهندس عبداللَّه سرشار


شانزدهم آذر 1332 زنگ دوم، ساعت 11 در كلاس اول دانشكده فنى دانشگاه تهران آقاى دكتر افشار آناليز درس مى‏دادند. يكى دو نفر از دانشجويان سالهاى بالاتر درِ كلاس را باز كردند و گفتند نظاميان به دانشكده ريخته‏اند، كلاس را تعطيل كنيد. آقاى دكتر افشار به‏تندى گفتند درِ كلاس را ببندند و خارج شوند، و به درس ادامه دادند. ده دقيقه بعد دوباره درِ كلاس را باز كردند. باز آقاى دكتر افشار زير بار نرفتند و همان عكس‏العمل را نشان دادند.

بعد از چند دقيقه، زنگ دانشكده به صدا درآمد و با پيش درآمد اوليه و هيجانى كه دانشجويان و استاد را فراگرفته بود، كلاس تعطيل شد. دانشجويان به سرسراى دانشكده آمدند كه سربازان گارد جاويدان، مسلح به مسلسل، در سراسر آن پخش بودند. يكى از همكلاسها، به نام خانوادگى امير، شعار داد كه ''دست پليس از دانشگاه كوتاه‏``. بعد از اين شعار، تيراندازى با مسلسل در صحن ورودى دانشكده به تمام جهات شروع شد و سربازان سقف، ستونها و ديوارها را به مسلسل بستند. من سمت جنوبى درِ ورودى بزرگ دانشكده بودم كه ديدم چند نفر از دانشجويان به زمين افتادند. در ضلع جنوبى سرسراى ورودى دانشكده، رادياتور شوفاژ در اثر تيراندازى سوراخ شده و آب در صحن سرسرا جارى بود.

ما دانشجويانى كه در سرسرا بوديم درازكش كرديم. قرنيز سنگى در اثر رگبار مسلسل خرد شد و تكّه‏هايش روى سرمان ريخت. پس از ده دقيقه كه تيراندازى ادامه داشت، سكوت برقرار شد و سربازها تمام كسانى را كه درازكش كرده بودند، از جمله مرا، بيرون بردند. سه نفر در سرسراى ورودى غرق در خون بر جا ماندند كه بعداً فهميديم مصطفى بزرگ‏نيا، احمد قندچى و آذر (مهدى) شريعت‏رضوى همكلاسهايمان بوده‏اند.

ما را ده‏تا بيست‏تا روى هم در كامانكارهاى ارتشى
2 ريختند، به طرف دانشكده هنرهاى زيبا بردند و داخل يك اطاق به صف كردند. جوانكى با لباس شخصى، كه مطمئناً عضو ركن دوم ارتش بود، ما را بازرسى بدنى كرد، كيف‏ها را گشت و هتّاكى كرد. عده‏اى از بازداشت‏شدگان را با فحاشى و سيلى و لگد بيرون انداختند و اسم و مشخصات كسانى ديگر را گرفتند كه از جمله آنها من بودم. جالب است كسى كه شعار شروع را داده بود همان اول فرار كرد.

وقتى از دانشگاه بيرون آمديم، در پياده‏رو جنوبى خيابان، صدها نفر از دانشجويان در حال گفتگو بودند. افرادى را كه در اتاق بازرسى نگه داشتند داراى گرايشهاى سياسى مختلف و حتى از خانواده‏هاى وابسته به حاكميت بودند.

تا شب اطراف دانشگاه بوديم. دانشگاه در محاصره بود و كسى به آن رفت‏وآمد نمى‏كرد. شب فهميديم كه دستگيرشدگان را به فرماندارى نظامى و شهدا را به سردخانه برده‏اند. اعتصاب از فرداى آن شب شروع شد.

شب به منزل قندچى در انتهاى بازارچه قوام الدوله رفتيم و تا دير وقت نزد مادر و خانواده‏اش بوديم. بزرگ‏نيا خويشاوند نزديكى در كلاس چهارم دانشكده داشت. او هم اطلاع داد كه از مصطفى خبرى نيست. عده‏اى نيز به منزل شريعت رضوى در خيابان سى مترى رفتند و متوجه شدند كه او هم به خانه نيامده است.

با جوّى كه در داخل و خارج كشور در مورد اين كشتار ايجاد شد، دانشجويانى را كه گرفته بودند بعد از چند روز آزاد كردند.

رئيس دانشكده، مرحوم مهندس خليلى، كه قبلاً از طرفداران رژيم بود، به جبهه مبارزه عليه رژيم پيوست. او هرگز حاضر نشد سرسراى دانشكده را دوباره ببيند و تا زمانى كه جايش را به مهندس رياضى سپرد، از در پشتى (آزمايشگاه مصالح) رفت‏وآمد مى‏كرد.

 

 

  

شاهد سوم‏
مهندس احمد جهانشاهى


صبح شانزدهم آذر بعد از زنگ تفريح اول، در كلاس دوم عمومى دانشكده فنى بوديم. آقاى مهندس شمس، استاد نقشه‏بردارى، طبق عادت با حرارت راجع به پپمايش و مثلث‏بندى بحث مى‏كرد. ده دقيقه‏اى كه از شروع كلاس گذشت، ناگهان درِ كلاس به‏شدت باز شد و چند سرباز مسلح مستخدم دانشكده را به داخل كلاس راندند. سرگروهبانشان پشت هم مى‏پرسيد: ''كيا بودن؟ كيا بودن؟`` مهندس شمس هم مثل همه ما با دهان باز هاج و واج مانده بود كه موضوع چيست. بيچاره مستخدم از ترس مثل جوجه‏هاى سرمازده در وسط كلاس كز كرده بود و داشت از ترس فجعه مى‏كرد.

بعدها روشن شد كه مطلب چه بوده است. گويا در زنگ تفريح، دانشجويانى از پشت پنجره كلاس دوم عمومى براى سربازهايى كه در خيابان دانشگاه راه مى‏رفته‏اند شكلك درآورده‏اند؛ مى‏گويم ''گويا``، چون ممكن است اين بهانه را تراشيده باشند. روز شانزدهم آذر قرار بود جناب نيكسون به پشتيبانى از رژيم شاه و پاسداشت دسته گلهايى كه آن جناب ديگر، كرميت روزولت، به آب داده بود، فاتحانه وارد تهران شود. از چند روز پيش، قواى مسلح وارد دانشگاه تهران شده بودند و در تمام خيابانهاى اصلى و فرعى افراد مسلحِ دژبانى و گارد گشت‏زنى و پاسدارى مى‏كردند.

با توپ و تشر سرگروهبان، مستخدم به سه نفر از مكانهاى مختلف كلاس اشاره كرد. آقاى مهندس شمس در ميان بهت و حيرت كلاس به سرگروهبان نسبت به ورود او و دستگيرى دانشجويان اعتراض كرد، اما او بدون اعتنا به استاد، همراه سربازها و سه اسير خود از كلاس خارج شد.

بعد از چند لحظه از بهت بيرون آمديم. مهندس شمس كلاس را با عجله ترك كرد و ما هم به دنبال او بيرون آمديم. اين جمع هفتاد، هشتاد نفره در سرسراى دانشكده فنى در گروههاى سه چهار نفره راجع به اين دستگيرى مشغول حدس و گمان شدند. طفلك مستخدم هم در اين ميان متهم به خبرچينى و جاسوسى شده بود.
 

يكى از دانشجويان به كلاس اول عمومى كه دكتر جمال افشار مشغول تدريس در آن بود رفت و پس از كسب اجازه از استاد، جريان دستگيرى را به اطلاع كلاس رساند. دكتر از اينكه كلاس درسش دچار وقفه شده است به‏شدت ناراحت شد. با اين همه، دانشجويان كلاس ايشان هم به جمع سرسراى دانشكده پيوستند. گفتنش خالى از لطف نيست كه همان كلاس دوم عمومى به نام جمال افشار نامگذارى شده است.
 

مهندس شمس رئيس و معاون دانشكده را از ماجرا خبردار كرد. دكتر عابدى كه در آن زمان معاون دانشكده بود زنگ را به صدا درآورد. دانشجوها در سرسراى ورودى و راهروها تجمع كردند.

من كنار ستونى جلو در ورودى با چند دوست مشغول بحث بودم. نزديك در ورودى، بزرگ‏نيا معركه گرفته بود. بزرگ‏نيا جوانى خوش‏سيما و خوش‏صحبت بود و در همان سال يا سال پيش از آن، در فيلمى هم بازى كرده بود به نام اشتباه. از نظر عقيدتى چپ‏گرا بود. به همين دلايل، در اطرافش هميشه عده‏اى مشتاق حضور داشتند.

پس از چند دقيقه، يك استوار و عده‏اى سرباز وارد سرسرا شدند. تفنگ و مسلسل به دست، پشت به در ورودى و رو به دانشجويان، با حالتى تهديدآميز گارد گرفتند و گلنگدن كشيدند.

در همين لحظات تعليق و سكوت پر از نگرانى كه گويى زمان از حركت ايستاده بود، يكى از دانشجويان در كريدور جنوبى با صداى بلند شعارى به مضمون ''دست نظاميان از دانشگاه كوتاه‏`` يا چيزى نظير آن سرداد. هنوز شعار به انتها نرسيده بود كه صداى رگبار بلند شد.  گويا دستور تيراندازى هوايى بوده چون اكثر گلوله‏ها به بالاى ديوارها اصابت كرده بود، اما متأسفانه يكى از سربازها دستور را بالا و پائين كرده بود. شايد او درست شنيده و ديگران عوضى فهميده بودند اما وجدانشان اجازه كشتار دانشجويان را نداد و سر لوله تفنگ را به سمت بالا گرفتند.
 

شايد در كمتر از ده ثانيه، سرسرا تخليه شد و هركس از اولين مفّرى كه در دسترس بود از مهلكه در رفت يا در گوشه‏اى پنهان شد. مرحوم مصطفى چمران بعداً برايم تعريف كرد كه به داخل كتابخانه گريخت و خود را بين كتابها مخفى كرد. من پشت ستون پناه گرفتم، گرچه تيراندازى ادامه نيافت.

حدود بيست نفر ديگر هم پشت ستونها مانده بودند. سربازها به دستور سرگروهبان در سالن پخش شدند ما را با دست بالا از پشت ستونها بيرون كشيدند. از پشت ستون كه بيرون آمدم متوجه شدم دو دانشجو نزديك در ورودى افتاده‏اند؛ نفر جلوتر بزرگ‏نيا بود كه بى‏حركت روى زمين افتاده و احتمالاً در جا شهيد شده بود. اما آن يكى ديگر كه دورتر بود و نمى‏توانستم تشخيص بدهم كيست از درد به خود مى‏پيچيد و تنها هنگامى كه سربازى حين عبور از كنار او دستش را كه براى تقاضاى كمك بلند كرده بود گرفت و كشيد، صورتش را ديدم: شريعت رضوى بود. هيچ‏گاه صورت رنگ‏پريده و منقبض و خط پهن خون را كه از كشيدن او روى كف سنگىِ سالن به جا ماند فراموش نمى‏كنم. سرباز هم يك مترى كه او را كشيد متوجه وضع او شد، او را به حال خود رها كرد و ما را به جلو راند.
 

كامانكارى جلو در منتظرمان بود. ما را گوسفندوار در آن چپاندند و به دفتر حفاظت ركن دو ارتش، كنار دانشكده هنرهاى زيبا، حمل كردند. از سال پيش، به دنبال حركتهاى سياسى دانشجويان در داخل دانشگاه، ركن دو ارتش دفتر حفاظتى ايجاد كرده بود كه تحركات دانشجويان را زير نظر داشت. شخص مرئىِ اين دفتر فردى معروف به بيژن خان بود. بسيارى از دانشجويان سروكارشان با اين شخص كه اغلب در اطاقك نگهبانى جلوى در دانشگاه كارتهاى دانشجويى را كنترل مى‏كرد افتاده بود.

بعد از اينكه ما را در اطاق حفاظت به خط كردند و يك ربعى گذشت، بيژن خان وارد شد و در حين سان ديدن از حاضران، مشغول عتاب شد. همچنان كه مشغول فحاشى و اهانت بود، چشمش به يكى از دانشجويان كه گويا در قديم همسايه‏اش بوده افتاد. مشغول ملامت او بود كه يكباره به سمت نفر بغل دست او پيچيد و سيلى محكمى بيخ گوش او خواباند. طرف كه غافلگير شده بود شروع به اعتراض كرد. بيژن خان هم براى نفس‏گيرى سنگ تمام گذاشت و تمام عقده‏هاى خود را سر او خالى كرد.

تا غروب آن‏جا بوديم و به نوبت سين‏جيم مى‏شديم. شب ما را به پادگان جى بردند و جمع بيست‏ويك‏نفره ما را در اطاقكى حدود يك و نيم در سه متر، كه نيمى از طول آن سكويى تقريباً به بلندى ميز تحرير بود، فرستادند و به هر كداممان يك پتوى سربازى دادند. در سرماى آخر آذرماه و رطوبت طويله، مجبور بوديم تنگ هم و نشسته بخوابيم. بعد از دو روز رفته‏رفته بستگان مطلع شدند ما در كجا هستيم و با پارتى‏بازى و آشنا تراشيدن سبب تعويض طويله و رساندن پتو و ساير مايحتاج شدند.

در روزهاى اول، شايعات درباره كشته‏شدگان زياد بود، اما سرانجام در همان زندان، خبر قطعى رسيد كه حاصل كار دژخيمان به شهادت رساندن سه دانشجوى سال اول دانشكده به نامهاى بزرگ‏نيا، شريعت‏رضوى و قندچى بوده كه پيش پاى آقاى نيكسون قربانى شده‏اند.
 

 

  

 دانشكده فنى در سرخط خبرها . . .

صورت مجلس استادان‏
دانشكده فنى‏
جريان روز دوشنبه 32/9/16
ساعت 10 صبح‏
در حدود پانزده دقيقه از جلسه دوم صبح گذشته بود (10 و پانزده دقيقه) كه اطلاع رسيد عده‏اى سرباز مسلح قصد ورود به‏كلاس دوم الكترومكانيك را داشتند و استاد كلاس درس آقاى مهندس شمس ملك‏آراء خواهش نمودند كه كسى حق ندارد وارد كلاس درس بشود مگر با كسب اجازه قبلى از رئيس دانشكده. سربازان بدون توجه به اين مطلب به جبر و عنف در كلاس را باز كرده و دو نفر از دانشجويان كلاس را مورد ضرب قرارداده و آنها را از كلاس بيرون بردند. در برابر اين عمل بى‏سابقه و با توجه به اين اصل كه احترام كلاس درس و حفظ شئون فرهنگى و دانشگاهى بر همه واجب است و به اين ترتيب شديداً هتك احترام شده براى احتراز از پيش آمدهاى ناگوارترى بناچار زنگ تعطيل كلاسها نواخته شد و استادان بتدريج از كلاس درس بيرون آمده در اطاق معاونت دانشكده جمع شدند. ناگهان صداى شليك مسلسل دستى شنيده شد و وضع بحرانى عجيبى پيش آمد و بعد خبر رسيد كه چند نفر از دانشجويان هدف گلوله قرار گرفته و در سرسراى دانشكده افتاده و خون از آنها جارى است. شنيدن اين خبر و تجسم وضعيت براى كليه استادان حاضر كه اين صورت جلسه را امضاء مى‏نمايند موجب نهايت تأسف و تأثر گرديد. و در اين لحظه كه صورت جلسه امضاء ميشود ساعت‏1134 صبح است و هنوز وضع خاصى در دانشكده حكمفرماست.
[امضاها] مهندس اصفياء، مهندس گوهريان، دكتر افشار، مهندس مشايخى، زاهدى، مهندس رخشانى، عصار، دكتر احمد يلدا، ژرژ، سيد احمديان، سنجابى، فتح‏اللَّه فتاحى، دكتر رحمتى، مهندس خليلى، دكتر عابدى.

گواهى پزشكى قانونى‏
علت فوت سه نفر دانشجويان دانشگاه از طرف اداره پزشكى قانونى چنين تشخيص داده شده است:
1. مصطفى بزرگ‏نيا دانشجوى دانشكده فنى بر اثر يك گلوله كه از طرف راست سينه وارد شده و از زير بغل چپ او خارج گرديده فوت كرده است. براثر اين گلوله استخوان بازوى وى بكلى خرد شده و خونريزى زياد باعث مرگ وى گرديده است. بر پشت شانه راست مقتول نيز اثر زخم سرنيزه ديده مى‏شود كه تا 15 سانتيمتر زير پوست فرو رفته بود.


2. شريعت رضوى دانشجوى مقتول ديگر فقط به‏علت زخم سرنيزه فوت كرده است. سرنيزه استخوان ران راست وى را به‏كلى خرد كرده و شريانها را پاره نموده و در نتيجه خونريزى زياد مجروح درگذشته است. يك گلوله نيز به‏دست راست وى اصابت كرده كه جلدى بوده و نمى‏توانسته باعث مرگ باشد.


3. مقتول ديگر احمد قندچى نام دارد و به‏علت اصابت گلوله‏اى كه وارد شكم وى گرديده و احشاء داخلى را پاره نموده درگذشته است.
ديروز و امروز اداره پزشكى قانونى با حضور نماينده دادسراى نظامى اجساد را معاينه كرد ولى هنوز گزارش رسمى در اين زمينه تهيه نگرديده است.
                                                        
روزنامه اطلاعات، سه‏شنبه 17 آذر 1332

گزارش هيئت بررسى مأمور از سوى رئيس دانشگاه‏
در گزارشى كه امروز از طرف هيئت مامور تحقيقات به رئيس دانشگاه تهران داده شد
وقوع حادثه چنين ذكر شده است:
"مقارن ساعت نه‏ونيم روز 16 آذرماه عده‏اى از دانشجويان دانشكده فنى در كريدور دانشكده ايستاده و مشغول گفت‏وشنود بودند. در اين ضمن دو نفر از دانشجويان از پشت پنجره دو نفر از ماموران انتظامى را كه در بيرون دانشكده فنى مشغول گشت بودند تمسخر نمودند. مامورين از اين جريان عصبانى شده و به‏وسيله سرگروهبان خود در صدد تعقيب دانشجويان برآمده و دانشجويان نيز از موقعيت تشكيل كلاسها استفاده كرده و در كلاس مى‏روند. مامورين هم بدنبال آنان وارد كلاس شده و خواستار تحويل آنان مى‏شوند.

در اين موقع وضع كلاس و دانشكده متشنج شده از طرف اولياى دانشكده زنگ زده مى‏شود و مامورين دو نفر دانشجوى مورد نظر را دستگير و مضروب مى‏نمايند.
در اين موقع كه كليه دانشجويان در كريدور طبقه اول دانشكده اجتماع نموده بودند از مامورين انتظامى وارد مى‏شوند. يكى از دانشجويان شعار مى‏دهد، چون مامورين درصدد متفرق‏كردن دانشجويان برمى‏آيند، دانشجويان به‏طرف ديگر كريدور فرار مى‏كنند.

در اين موقع از آن سمت چند سرباز مسلح به مسلسل دستى با دانشجويان برخورد مى‏كنند و سربازان كه دچار وحشت شده بودند شروع به تيراندازى مى‏نمايند كه در نتيجه آن سه نفر مقتول و عده‏اى مجروح مى‏شوند.
"
                                                                   روزنامه اطلاعات، چهارشنبه 18 آذر 1332

اعلاميه دولت‏
"دولت از واقعه غيرمنتظره‏اى كه روز دوشنبه در دانشگاه تهران پيش آمد متأسف و متأثر مى‏باشد و دستور داده است مرتكبين و محركين حقيقى اين واقعه را معلوم و تحت تعقيب قرار دهند.

دانشجويان كه فرزندان گرامى ما هستند به‏خوبى مى‏دانند كه دانشگاه محيطى منزّه براى ملت ايران مى‏باشد مخصوصاً براى دولت كه مسئول تربيت نسل آينده است. ولى متاسفانه عده معدودى بى‏وطن كه همه چيز ما را مى‏خواهند بر باد دهند و براى ما نه دانشگاه باقى بگذارند نه دانشجو، در اين مكان رخنه كرده و آنجا را سنگر تظاهرات خيانت‏آميز قرار داده و سربازان يعنى برادران شما كه شب و روز همه چيز را بر خود حرام نموده تا آسايش شما را به قيمت جان خود تامين و در نتيجه براى مملكت استقلال و براى شما آزادى تحصيل و پيشرفت فرهنگ را فراهم سازند مى‏نمايند. دولت موظف است با نهايت جديت وسائل تحصيل و پيشرفت فرهنگ را فراهم سازد و مخصوصاً نسبت به دانشگاه و دانش‏جويان كمال علاقه را دارد.

بدينوسيله باطلاع آن عده معدود ميرساند كه با كمال قدرت از اقدامات مضره آنها جلوگيرى و دانشگاه را محيطى آرام و آماده براى تحصيل و تربيت مردان آينده ايران خواهد نمود.
"
                                                                          روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 19 آذر 1332

اعلاميه دانشگاه‏
عصر ديروز شوراى رؤساى دانشكده‏ها مجدداً تشكيل يافت. در تعقيب مذاكرات جلسه صبح درباره حادثه صبح دانشگاه صحبت به‏عمل آمد و پس از چند ساعت شور و مذاكره اعلاميه‏اى به شرح زير صادر كردند:


''دانشگاه تهران در عين بى‏طرفى كامل در امور سياسى و با نهايت علاقه‏مندى به‏حفظ نظم و آرامش در محيط دانشگاه، از واقعه روز 16 آذر كه برخلاف انتظار در دانشكده فنى روى داده متاسف مى‏باشد و اميدوار است با اطمينانى كه از طرف مقامات مربوطه داده شده است موضوع دقيقاً رسيدگى شود.
از همه دانشجويان و كاركنان دانشگاه انتظار دارد كه براى حفظ استقلال و احترام دانشگاه دقت نمايند تا نظاير اين واقعه تكرار نگردد.
دانشگاه به بازماندگان سه نفر دانشجويى كه در اين قضيه از ميان رفته‏اند تسليت مى‏گويد.
"
                                                           
روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 19 آذر 1332
 

 

  

 در كتابها . . .

وضع غيرعادى‏ به‏هيچ‏وجه جنبه سياسى نداشته است‏
"پنج سال بعد از حادثه 15 بهمن [1327، كه به شاه در دانشگاه تهران تيراندازى شد]، حادثه تأسف‏آور دانشكده فنى روى داد كه در آن سه تن از دانشجويان آن دانشكده، مصطفى بزرگ‏نيا، احمد قندچى مازندرانى و شريعت رضوى به شهادت رسيدند.

رئيس دانشگاه در خطابه روز 15 بهمن 32 به عرض همايونى رسانيد كه ''در خلال همين احوال يعنى در دو ماه پيش در روز 16 آذر حادثه تأسف‏انگيزى در دانشكده فنى روى داد كه منجر به قتل سه تن از دانشجويان شد. تأثر شديدى كه اين واقعه در عموم دانشگاهيان ايجاد كرد سبب شد كه چندين روز وضع تعليم و تعلم در دانشكده‏ها مختل گردد.``

اين واقعه چنانكه در خبرهاى دانشگاه ذكر شده است در اثر تيراندازى مأمورين انتظامى در دانشكده فنى و سهل‏انگارى در بردن مجروحين به بيمارستان روى داده بود.

شوراى دانشگاه نيز در چهارصد و هشتاد و سومين جلسه خود مورخ 25 آذر 32 مراتب زير را تأييد و تصويب نمود:
"حادثه تأسف‏انگيز 16 آذر ماه كه در دانشكده فنّى منجر به قتل سه تن دانشجويان گرديد عموم دانشگاهيان را بسيار متأثر و جريان عادى تعليم و تعلم در دانشگاه چندين روز مختل ساخت و اين وضع غيرعادى بهيچوجه جنبه سياسى نداشته است."

       از كتاب  تاريخ تحول دانشگاه تهران و مؤسسات عالى آموزش ايران در عصر خجسته پهلوى

ساده‏لوح‏ها

و وجود مباركِ مجرّب و بااطلاع‏
پنجشنبه 8/9/52
صبح در ساعت مقرر براى شرفيابى در كاخ نياوران حاضر شدم. شرفيابى زياد طول

 نكشيد.... گزارش دانشگاه و پيش‏آمد ديروز دانشكده كشاورزى را عرض كردم. فرمودند با آن كه تو و علياحضرت معتقد هستيد كه بر سر بدرفتارى گارد دانشگاه اين پيش‏آمد شده است (اشاره به مذاكرات سر شام ديشب)، ولى من گزارش دارم كه حداقل بيست نفر عناصر نامطلوب و افراد مخرّب در آن‏جا داخل دانشجويان هستند كه دستور داده‏ايم آنها را بگيرند. فرمودند اصولاً بايد انسان خيلى naïf باشد3 كه قبول بكند يك انحراف كوچك گارد ممكن است كار را به اين‏جاها بكشاند.
واقعاً شاه مجرّب است و بااطلاع.
 خدا وجود مباركش را براى ما حفظ كند.  فرمودند نمى‏دانم چه طور در دانشكده كشاورزى و پلى‏تكنيك و دانشكده فنى دانشگاه تهران از همه جا بيشتر عناصر مخرّب يافت مى‏شوند.
                                         
از يادداشتهاى روزانه اميراسداللَّه علم، وزير دربار؛ جلد سوم‏
 

 

  

 در گزارشهاى خُفيه‏نويسان . . .

از اسناد دفتر نخست وزير

1.
تلفنگرام از ساواك‏
1349/9/14
از ساعت 8 روز جارى دانشجويان دانشكده‏هاى مختلف دانشگاه تهران به تدريج با ارائه كارت تحصيلى وارد دانشگاه شده و به دانشكده‏هاى مربوطه مراجعه نموده و اكثر كلاسها تشكيل شده بود. لكن از ساعت 9:50 دانشجويان دانشكده فنى كلاس‏ها را تعطيل و حدود 60 نفر از آنان با دادن شعار ''اتحاد، مبارزه، پيروزى - تو اگر بنشينى من اگر بنشينم چه كسى برخيزد`` به طرف دانشكده علوم رفته و با تعطيل‏كردن كلاسهاى آن به دانشكده ادبيات مراجعه نموده‏اند.
[در حاشيه سند با دست نوشته شده‏] براى ملاحظه جناب آقاى نخست وزير تقديم شود. [امضا] هادى هدايتى‏

2.
تلفنگرام از ساواك‏
49/9/23
در ساعت 10:30 حدود 150 نفر از دانشجويان دانشگاه تهران از سمت دانشكده فنى با دادن شعارهايى از قبيل ''ويران شود آنجا كه پليس را گذر افتد؛ شرط تشكيل كلاس، آزادى ياران ماست؛ اتحاد، مبارزه، پيروزى؛ زندانيان ما را اگر آزاد نسازيد تا آخرين دقايق از پا نمى‏نشينيم؛ تا آخرين نفس تا آخرين نفر، كوشيم و بشكنيم ديوار اين قفس؛ ياران به ما ملحق شويد`` به سمت دانشكده ادبيات آمدند و عده جمعيت آنها در حدود 400 نفر است و تصميم دارند به دانشكده علوم حركت كنند.

3.
تلفنگرام از ساواك‏
بعد از ظهر روز 51/3/7 يك برگ آگهى مبنى بر دعوت دانشجويان به عدم حضور در كلاس درس به‏عنوان اعتراض به اعدام بديع‏زادگان، مربى دانشكده فنى، در دانشكده مذكور نصب شده بود. متعاقب آن از ساعت 8:30 روز جارى 100 نفر از دانشجويان دانشكده فنى در كلاس حاضر نشده و تا ساعت 9:30 از چهارده كلاس دانشكده مذكور هفت كلاس با تعداد كمى دانشجو تشكيل شده است و حدود 120 نفر در جلوى دانشكده فنى اجتماع و شعارهاى زير را مى‏دهند: ''جلاد ويت‏كنگ، جلاد فلسطين، نيكسون كثيف برو گم شو؛ ايران مال ايرانى است؛ استاد خوب ما را زير شكنجه كشتند، بر پا اى هموطن.``
[در حاشيه:] خيلى فورى به عرض جناب آقاى نخست وزير برسانيد. هادى هدايتى‏
[مهر:] به استحضار جناب آقاى نخست وزير رسيد.

4.
1351/11/14
خبر رسيده از دانشگاه تهران‏
صبح روز جارى چند نفر از دانشجويان دانشكده فنى توانسته‏اند با رئيس دانشكده ملاقات و درباره از سرگرفتن برنامه‏هاى درسى و بازشدن دانشكده صحبت نمايند. رئيس دانشكده به عنوان نصيحت به آنها گفته است كه دست از شلوغ‏بازى و بى‏نظمى برداشته و بگذارند امور درسى پيشرفت كند و تذكر داده است كه تلاش شما بيهوده است و دولت و دستگاههاى انتظامى هرگونه بى‏نظمى را سركوب خواهند نمود و ما نيز ناچار خواهيم شد براى يك سال دانشكده را تعطيل نماييم و در نتيجه از هر لحاظ به زيان شما خواهد شد. دانشجويان تقاضا كرده‏اند دانشجويان زندانى را آزاد كنيد تا ما با آنها امتحان بدهيم و در غير اين صورت حاضر به دادن امتحانات نخواهيم شد.
منبع دانشگاهى استنباط خود را به عرض مى‏رساند: ''بزرگترين بهانه دانشجويان براى نرفتن سر كلاس و ندادن امتحان همين مسئله آزاد شدن دانشجويان زندانى است و امكان دارد بعد از روز 51/11/15 كه دانشكده فنى و دانشكده حقوق شروع به كار خواهند كرد باز هم دانشجويان بهانه آزادشدن زندانيان را پيش بكشند و تظاهرات به راه اندازند.``
[در حاشيه پائين‏] جناب نهاوندى.

5.
1352/3/27
خبر رسيده از دانشكده فنى دانشگاه تهران‏
ساعت 10 صبح در كتابخانه دانشكده فنى تعدادى از دانشجويان كه براى مطالعه كتاب آمده بودند به خاطر كشته‏شدن رضا رضائى خرابكار معروف يك دقيقه سكوت برقرار نمودند.
بعد از ظهر نيز اعلاميه‏اى به اين شرح روى يكى از ديوارهاى ساختمان قديم دانشكده چسبانيده‏اند: ''ساعت 10 امروز در كتابخانه دانشكده فنى به خاطر شهادت رضا رضائى كه در برخورد مسلحانه شهيد شده يك دقيقه سكوت اعلام گرديد.``

6.
خيلى محرمانه‏
وزارت علوم و آموزش عالى‏دفتر وزير
گزارش وضع دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالى‏
امروز صبح 53/3/4 طى چهار برگ اعلاميه دستنويس كه در دانشكده فنى دانشگاه تهران نصب شده بود از دانشجويان دعوت شده بود كه ساعت 9/10 در سرسراى دانشكده جمع شوند و به خاطر بزرگداشت شهيدان يك دقيقه سكوت كنند. در رأس ساعت، حدود 20 نفر جمع شده و يك دقيقه سكوت كردند چند شعار درود به پرويز پويان و رحمت پيرو نظرى
4 داده شد و متفرق شدند.

اقدامات انجام شده: دستور داده شد در شناسايى نويسندگان و شعاردهندگان همكارى كنند.
ساير دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالى جريان عادى خود را طى مى‏كنند.

7.
از: گارد دانشگاه‏ها و مؤسسات آموزش عالى‏
به: اداره اطلاعات‏
ساعت 8:30 روز 2536/3/15 يك برگه اعلاميه مضرّه دست‏نويسى با ماژيك مشكى به قطع كوچك به متن زير ''درود بر شهداى عاشوراى 42، 15 خرداد اعتصاب عمومى، ساعت 11 در كتابخانه سكوت مى‏كنيم، بپاخيزيم تا عاشورايى ديگر بيافرينيم. انماالحيوۀ عقيدۀ و جهاد؛ مرگ بر يزيد زمانه و مزدوران دورش‏`` به ديوار آمفى‏تئاتر دانشكده فنى دانشگاه تهران واقع در طبقه دوم آن دانشكده الصاق شده بود به دست آمده كه عيناً به پيوست ايفاد مى‏گردد (''ياد شهيدان را گرامى بداريم. 25 خرداد سالروز شهادت رضا رضائى، ساعت 11 در كتابخانه سكوت مى‏كنيم.``)
ضمناً در مورد شناسايى مرتكب يا مرتكبين به عوامل نفوذى و جهت مراقبت و پيش‏بينى لازم به فرمانده گارد مربوطه آموزش داده شده است.

8.
در ساعت 9 روز 2536/3/29 شعار مضره زير در توالت طبقه اول و دوم ساختمان دانشكده فنى دانشگاه تهران مشاهده شد كه محو گرديد: ''وحدت تشكّل ما ضامن پيروزى ما در كسب منافع حقه آموزشى‏مان مى‏باشد. اتحاد، مبارزه، در پيشبرد منافع آموزشى بكوشيم. با اتحاد و همبستگى خود برنامه‏هاى خائنانه آموزشى را عقيم سازيم. درود بر دانشجويان مبارز، مرگ بر ...
5 جلاد و مزدوران ساواك.``
 

9.
ساعت 19 روز 2536/4/6 تعداد 7 برگ اعلاميه مضرّه پلى‏كپى شده به قطع متوسط كه صفحاتى از يك‏ جزوه مى‏باشد تحت عنوان ''فاجعه مرگبار شهادت دكتر على شريعتى‏`` از دانشكدۀ فنى دانشگاه تهران به دست آمده كه عيناً به پيوست ايفاد مى‏گردد. ضمناً در مورد مرتكب يا مرتكبين به عوامل نفوذى آموزش داده شده است.

10.
برابر آگاهى رسيده، در ساعت 11:27 روز 2536/4/8 در حدود 150 نفر از دانشجويان دانشكده فنى دانشگاه تهران در طبقه همكف آن دانشكده اجتماع مدت سه دقيقه سكوت نموده و چند بار شعار ''درود بر حميد اشرف، درود، درود`` داده و سپس متفرق گرديدند لذا در مورد شناسايى محركين، به عوامل نفوذى آموزش داده شده است.

اسنادى از جنبش دانشجويى در ايران، از انتشارات معاونت خدمات مديريت و اطلاع‏رسانى دفتر رئيس جمهور، چاپ اول، بهار 1380، سازمان چاپ و انتشار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى‏
 

 

  

. . .  و در سخنرانى‏

"شهادت قندچى، شريعت رضوى و بزرگ‏نيا و 16 آذر از اين جهت اهميت دارد كه با دانشگاه نسبت دارد و اين حادثه چون به دانشگاه منتسب است، اهميت ويژه پيدا مى‏كند، و اهميت 16 آذر به اين سبب است كه نماد جنبش دانشجويى است.


در واقع با خونى كه 16 آذر در اين دانشگاه و در ايران ريخته شد، آخرين صداى اعتراض مسالمت جويى كه هيچ قصد تخريب و فعاليت چريكى نداشت در گلو خفه شد. در 16 آذر، اين صداى انتقادى
ِ مسالمت‏آميز، در خون نشست و البته بدنبال آن سركوبها و سختگيريها فراوان شد. حذف تحقيرآميز اپوزيسيون مسالمت جو به چه نتيجه‏اى انجاميد؟ به اين نتيجه انجاميد كه از دل همين نيروهاى مسالمت‏جوىِ ملى و مذهبى، چريكهايى بيرون آمدند كه براى سخن‏گفتن دست به اسلحه بردند و اين سنت تاريخ است كه اگر دهنها بسته شود دستها به سوى اسلحه مى‏رود. و مگر چريكهاى مذهبى و غيرمذهبى كه از اواخر دهه 40 وارد صحنه شدند، فرزندان همان نيروهاى مسالمت‏جويى كه هيچ قصد براندازى نداشتند و فقط مى‏خواستند انتقاد كنند نبودند؟ اين عبرت تاريخ است كه ما بايد از آن پند بگيريم."
                 محمد خاتمى در مراسم بزرگداشت روز دانشجو در دانشكده فنى دانشگاه تهران، آذر 1380

 

 

  


1 رئيس شهربانى رضاشاه، 1320 - 1314.   در سال 1321 به اتهام شكنجه و قتل زندانيان سياسى محاكمه و به هشت سال زندان محكوم شد.

2  نام رايج در ايران براى جيپهاى بزرگ جنگ جهانى دوم، غالباً ساخت كارخانه دوج و تقريباً در اندازه وانتهاى بزرگ امروزى.  در اصل: command car.

3  در زبان فرانسه به‏معنى ساده‏لوح.

4  در سندهاى ديگر، اين نام ''پيرو نذيرى‏`` آمده است. [ويراستار كتاب اسناد].

5  در اصل گزارش، يك كلمه حذف شده است.

 

يادهايى از دانشكدۀ فنى دانشگاه تهران

 

*  شمارۀ چهاردهم، اسفند 1381

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X