يادهاى دانشگاه شيراز-1
زهرا امان پور
حسام الدين عارف كشفي
مجيد محمدي
ثمينا يزدان دوست
محمد قائد
درسهاى همۀ آن سالها
زهرا امان پور
دانشجوى اقتصاد (52 ــ
1348)
تصميمم
براى شركت در كنكور دانشگاه شيراز قدمى براى ريختن ترس و
دلهرهام از خود حادثه كنكور بود، نه واقعاً براى رفتن به آن دانشگاه. اما
وقتى خبر قبولشدنم را گرفتم، موضوع جدى شد و وضع فرق كرد. يك بزرگتر
دلسوزِ تحصيلكرده كه مبناى انتخاب و استدلالش درجهبندى دانشگاهها بود،
پيشتر قاطعانه توصيه كرده بود كه اگر امكان انتخاب بين دانشگاه شيراز و
دانشگاههاى ديگر پيش آيد، بىترديد شيراز را انتخاب كنم.
اين توصيه چنان جا افتاد كه حتى وقتى خبر
قبولىام در دانشگاه تهران را هم گرفتم، باز راهى شهر شيراز شدم، بىآنكه
تصورى از زندگىِ دانشجويى در شهرى ديگر داشته باشم.
از تنهابودن در شهرى ديگر پكر و غمناك بودم
و تصور گذراندن چهار سال در آنجا برايم غيرممكن مىنمود. اما در شهرى بودم
كه حضور دانشگاهيان و دانشجويان به رشد مدنىِ چشمگيرش كمك كرده بود. خود
شهر هم با آن آب و هواى مخصوص، ارديبهشتهاى بىنظير، بوى ياس و بهار
نارنج، نور استثنايى، آسمان فيروزهاى، مجموعهاى
استثنايى بود. شهر و دانشگاه
در تأثيرپذيرى مداومى از يكديگر بودند. جذابيتهاى شهر همراه با فراهمبودن
تسهيلات دانشگاهى، مشكل دورى از خانواده را به لذتِ زندگىكردن تبديل
مىكرد: آغاز زندگى دانشجويى و هيجانِ شناختن چيزهاى جديد، پيداكردن
راهحلها و آشنايى با شهر، صرفِ نيرو براى تطبيق سريع با محيط. تعيين
خوابگاه، انتخاب واحدها و استقرار و سامان يافتن از آنچنان نظم و ترتيب و
مقرراتى برخوردار بود و بهحدى متمدنّانه و در عين حال ساده بود كه ايجاد
دغدغه نمىكرد و كسى سردرگم نمىماند. به ياد دارم در وقت ورود و آغاز ثبت
نام براى ترم تابستانى تقويتى زبان انگليسى، بهنظر مىآمد كه مدتهاست
عدهاى چشمبهراه تو بودهاند، و چه دلگرمكننده بود.
همه سازمانها و مؤسسات دولتى در جاى خود و
در وقت ضرورت به دانشگاه سرويس مخصوص مىدادند. تأثير دانشگاه شيراز روى
نوجوانانى هم كه در دبيرستانهاى شهر تحصيل مىكردند، چه خود دبيرستان
دانشگاه و چه ساير دبيرستانها، چشمگير بود، كه سبب مىشد موقعيت اين شهر از
ساير شهرها متمايز باشد و، صرفنظر از پايتخت كه در آن همه چيز در سطح
ديگرى مطرح بود، نوجوانان شيرازى الگويى داشتند كه با شهرستانهاى ديگر
بسيار فاصله داشت.
اما درسخواندن به زبانى غيرمادرى و با
استادهاى سختگير ايرانى و غيرايرانى اصلاً شوخى نبود. عوضشدن محيط و
هيجانهاى دستهجمعى و زندگى گروهى سبب مىشد در اولين ترم نمرههاى بسيارى
از دانشجوها پائينتر از حد انتظار باشد. اما همه چيز راه حل داشت و تا حدى
قابل جبران بود.
در آنجا به يك دانشجو فقط بهعنوان كسى كه
بايد درس بخواند نگاه نمىكردند؛ مجموعه كردار او اهميت داشت: هم خوب
درسخواندن و هم زندگى و روحيهاش. براى زندگى گروهىِ عدهاى جوان فكر شده
بود، حتى بهتر از آنچه خود آنها و خانوادههايشان مىتوانستند فكر كنند؛ به
برنامههاى اوقات فراغتشان، به روحيه و بهداشت و فرهنگ و البته كارنامه
تحصيلىشان، به نحوه بزرگشدنشان. دلهرهها، ترسها، شاديها همه دستهجمعى
بود و تقسيم مىشد و به اين دليل سرخوشىها بيشتر و غمها سبكتر و قابل
تحملتر بود.
از همه جاى كشور دانشجويانى حضور داشتند،
هم از تهران و شهرهاى بزرگ و هم از شهرهاى كوچك و بسيار دور. پدران و
مادران نسلى كه براى تحصيل دور هم جمع شده بودند براى كيفيت تحصيل فرزندان
خود اهميت قائل بودند، بىآنكه همه آنها متمول باشند. شايد سليقه و
استاندارد بعضى از آنها در دانشگاههاى خارج از كشور بهتر جواب مىگرفت، اما
چنين كارى از توان مالىشان خارج بود و دانشگاه شيراز را بهترين يافته
بودند؛ دورى دختر يا پسر جوان از وطن هم پيش نمىآمد.
خوابگاههاى اصلىبراى پسران و دختران جدا
از هم اما در يك محوطهبسيار راحت، مدرن، با طراحىِ دقيق و بسيار كارآ و در
عين حال ساده، در فضايى مفرّح و دلباز ساخته شده بود (و بسيار تميز، بدون
بوى پياز داغ و غذا كه بعدها بخشى از زندگىِ ادارىِ همه ما شد). در
خوابگاهبودن يعنى همراهى با گروهى همسنوسال با پيشينههاى فرهنگىِ اغلب
نزديك بههم. پشتوانه فرهنگِ مشترك به دوستيها و صميميتها ميدان و شتاب
مىداد و تقويتشان مىكرد؛ و برخورد به فرهنگهايى متفاوت، و گاه بسيار
متفاوت، به شخص فرصت مىداد با دنياهايى ديگر و آدمهايى ديگر آشنا شود، كه
خيلى زود جنبههاى لطيفتر زندگى را نشان مىداد.
براى عادتِ درسخواندن هركسدر تنهايى يا
در جمعامكان وجود داشت. علاوه بر آرامش و استقلال اتاق جمعوجور و يكنفره
خوابگاه با بالكنى مشرف به چمن و تپهها و چشمانداز شهر، كتابخانههايى
وجود داشت ساكت، تميز و مجهز كه دانشجو را به مطالعه تشويق مىكرد. شبهاى
امتحان صندلى خالى در كتابخانه سرقفلى پيدا مىكرد و در آنجا تا
ديرگاهماندن و غرق درس شدن عالمى داشت و بازگشت به خوابگاه با هيچ
مسئلهاى همراه نبود.
موقعيت هر دانشجو پس از ورود به دانشگاه
قابل ارتقا يا تنزّل بود. در صورت نشاندادن پشتكار، مىتوانستى بالاتر
بروى (امكان رفتن به رشتههاى بالاتر در صورت داشتن معدل بالا در دو ترم
متوالى) و برعكس. اما در مجموع اعتبار و اهميت فرد وابسته به رشته
تحصيلىاش نبود. در استفاده از مجموعهاى كه در اختيار بود همه سهم برابر
داشتند. هركس مىتوانست براى استعداد و علاقه خود در همان محيط محدود به
شكلهايى گسترده و متنوع عمل كند.
در كنار درسخواندن، راهانداختن
برنامههاى فرهنگى و هنرى با مشاركتِ فعال دانشجوها بسيار متداول و پرلطف
بود. برنامههايى فرهنگى و قابل رقابت با پايتخت، و تقريباً رايگان چه در
دانشگاه و چه در شهر، اجرا مىشد كه استفاده از آنها يكى از بهترين راههاى
پرشدن وقت آزاد و ايجاد مايه فكرى بود. دانشگاه همهجا پشتيبان دانشجو بود.
خيابانهاى شهر و راهروهاى خوابگاهها به يك اندازه امن بودند. و هرگاه
احساسِ اجتنابناپذير دلتنگى گريبانت را مىگرفت، سريع، ارزان و راحت امكان
رفت و برگشت به
شهر خودت را داشتى كه وقتى با انرژى جوانى توأم مىشد اجراى سفرها را آسان
و خوشايند مىكرد و، با ديدار خانواده و رفع دلتنگىها، دوباره پرشور و
قبراق به شهرى برمىگشتى كه با آن پيوند برقرار كرده بودى. دلتنگى براى
خانواده همراه با شيرينىِ زندگى شخصى و آزادى و استقلال و مسئوليت
درسخواندن. در همه جاى شهرى كه متعلق به تو بود احساس امنيّت و آسايش
مىكردى.
شرايط پيشرفت و زمينه مدرنشدن فراهم بود؛
فرصت براى طفرهرفتن، شيطنتهاى افراطىِ فردى و گروهى، چموشى و درسنخواندن
و ميل به آزار و بر هم زدن آرامش ديگران هم وجود داشت، اما خوشبختانه غلبه
با اين جنبهها نبود. جوان دانشجو نمونههاى رفتار را مىديد و انتخاب
مىكرد: آدمهاى مشتاق يادگيرى و پيشرفت، افراد جدى و موفق و داراى حس
مسئوليت كه بعدها در حيطه خودشان كسى و چيزى شدند، و پرفسورهاى آينده
دانشگاههاى درجه يك دنيا از همان موقع در برابر چشم ديگران بودند؛ و آنها
هم كه به ابتذالكشاندن هرچيزى و دستانداختن هركسى را وظيفه خود
مىدانستند از انظار مخفى نبودند. كميته انضباطى دانشگاه ندرتاً و بىهياهو
به موارد نقض مقررات رسيدگى مىكرد، اما تنبيه و سركوبى مداومى در كار
نبود. اين خود بچهها بودند كه، با انتخاب الگوهاى بهتر، تعيين مىكردند چه
كارى صحيح است و چه روشى صحيحتر است. در نهايت، جوانان آن دوره به سنتها
وفادارتر ماندند و پس از گذراندن چند سال زندگىِ مستقل در محيطى با
آزاديهاى فراوان، دستاوردهايشان اشتياق بهيادگيرى و مسئوليت پذيرى بود و
براى دوباره در خانوادهبودنْ تربيت كافى پيدا كرده بودند.
با همه اين جذّابيّتها، سكه روى ديگرى هم
داشت: گهگاه احساس آسايش كردن چندان آسان نبود. نمىتوانستى منظماً چند
ساعت، يك روز، دو روز از محيط فاصله بگيرى، به خانه خودت بروى، تا
روز ديگر دوباره به جمع برگردى. همه از صبح تا شب
با هم بودند و مدام از حال همديگر خبر داشتند. كلاس درس و كتابخانه و
سلفسرويس و اتوبوس و محوطه خوابگاه مشترك بود و اين همه مدام باهمبودن در
محيطى نسبتاً كوچك به هر وضعيتى ميدان مىداد و چنين شرايطى البته بر
روحيههاى مختلف تأثيرهايى متفاوت داشت. نقشها تقسيم مىشد: گروهى نقش
مزاحم را بازى مىكردند و عدهاى ديگر براى رويارويى با اين جريان دچار
خلقيات دفاعى مىشدند كه رهايى از آن دشوار بود.
با همۀ خوبيها و امتيازهاى آن محيط، بعد
از فارغالتحصيل شدنم وقتى آخرين
بار از شيراز سوار اتوبوس شدم و با
آنهمه خاطره و زندگى خداحافظى كردم، احساس رهايى مىكردم. اين بار جاده و
بيابان خشك برايم آرامشبخش بود. هرچه فاصلهام با شهر دوستداشتنى شيراز
بيشتر مىشد، راحتتر بودم. دوستش داشتم و از انتخابم پشيمان نبودم، اما از
تمامشدنش خوشحال بودم. يك بار ديگر در آغاز زندگى جديدى كه نمىدانستم چه
خواهد بود قرار داشتم. در آن زمان فكر مىكردم يك عمر وقت دارم. هنوز
نفهميده بودم كه چقدر ياد گرفتهام. همه نعمتهاى زندگى بهنظرم بديهى
مىآمد. سالها گذشت تا توانستم جاى واقعى آن دوره را در كليّت عمرم دريابم.
ربع قرن از آن زمان گذشته، اما روزهاى روشن
و زنده دانشجويى در انبوه خاطراتِ پردوام آن سالها همچنان در نظرم است.
خوبيهاى آن روزها را امروز بهتر مىفهمم، و اينكه در چه محيط
غيرقابلتكرارى زندگى كردم و درس خواندم، محيطى بديع در دورهاى خاص كه در
آن مجموعهاى از عوامل استثنايى كنار هم قرار گرفته بود، عواملى كه نه
بهتنهايى و نه در دورانى ديگر مىتوانستند چنان پديدهاى به وجود آورند.
پس از مدتى كوتاه، سر كار رفتم كه چه آسان
به دست آمد: هم شرايط جور ديگرى بود و هم امتياز فارغالتحصيلى از چنان
دانشگاهى تأثير خود را كرد. در زنان همدانشكدهاى هم، كه با وجود كارنامه
درخشان تحصيلات خود به خانهدارى پرداختند يا در كارهايى فعال شدند كه
ظاهراً نيازى به مدرك تحصيلى نداشت، انعطافپذيرى و شور و شعور زندگى ديده
مىشود. همه آنها راهى را كه انتخاب كردهاند با كيفيت بالا مىپيمايند و
كم پيش مىآيد دچار احساس افت و احساس عقبماندن از كسانى شوند كه در
فعاليتهاى اجتماعى از تحصيلات خويش بهره مىبرند.
پس از گذشت ساليان، با وجود افزودهشدن
دوستيهاى تازه، دوستيهاى ديرين آن دانشگاه پايدار ماند، چه با آنها كه
ماندند و چه با آنان كه رفتند. اين پيوندها تا بدان حد نيرومند ماندهاند
كه ديگر پيشينه دوستبودن در شيراز ملاك رفاقت نيست. در ديدارهاى پس از اين
همه سال، سلام گرم دو نفر كه مىفهمند از همان جا و همان سالها آمدهاند به
آنها مجوز و اطمينان كافى براى ايجاد ارتباط صميمانه شخصى يا كارى مىدهد.
و بعدها در محيطهاى حرفهاى و در روابط اجتماعى ديده شد كه تقريباً همه آن
دانشجويان موفق از آب در آمدند.
امسال كه بار ديگر به شيراز رفتم، انگار كه
شيراز منجمد شده باشد. ديگر پيوندى بين شهر و دانشگاه وجود نداشت. شيراز،
با آن همه
استعداد در جذب اهل دانشگاه و دانشجو و دانشگاهرفته، همان شهر نبود، چون
دانشگاهش ديگر آن دانشگاه نبود؛ سايهاى بود كمرنگ از گذشتهاى كه من
مىشناختم.
بهياد دارم بعضى بچههاى آن روزگار درباره
يكى از استادان ايرانى، كه بسيار جدّى و سختگير و در كارش موفق بود،
مىگفتند: "بداخلاق است چون مىداند خيلى وقت است كه ديگر جوان نيست."
آن خانم فقط 34 سال داشت. اما بسيارى از سىسالههاى امروز جوانانىاند
همچنان نيازمند حمايت مالى و معنوى اطرافيان و خانواده؛ و پنجاه سالههاى
امروزى و فارغالتحصيلان دانشگاههاى درجه يك آن زمان، بهرغم تواناييها و
تجربههايشان، هنوز تقلا مىكنند در جايى قرار بگيرند كه دلشان مىخواهد
باشند. رومن رولان اين درك دوگانه از زمان گذشته و روزگارِ در راه را چه
خوب بيان كرد وقتى كه گفت مسنترها با جوانترها راحتتر رابطه برقرار
مىكنند چون خوب مىدانند كه سالهاى فاصله سنىشان با چه سرعتى گذشت و
مىگذرد؛ اما جوانها با پيرترها مشكلتر اُخت مىشوند چون خيال مىكنند
هرگز به چنان سنى نخواهند رسيد. سه دهه با سرعت برق و باد گذشت و مىتوان
حدس زد كه دهههاى آينده هم چه تند سپرى خواهد شد.
و حالا همان دانشجويان گردهمايىهاى
ماهانهاى دارند كه احتمالاً تنها انجمن دانشجويى ''جوانان قديم" در ايران
است كه اعضاى آن اداريهاى بازنشسته نيستند. در آنجا آدمهايى جمع مىشوند
كه تربيت گذشته در آنها چنان تأثير عميقى گذاشته است كه، گرچه فرزندانشان
در آستانه ازدواجاند و زمزمه ورود نوهها شنيده مىشود، همچنان مىتوانند
در معاشرت با يكديگر همان شاديهاى دستهجمعى گذشته را تجربه كنند. كسانى كه
جمع مىشوند بيستسالههايىاند كه رفتهرفته پدربزرگ و مادربزرگ مىشوند،
اما خوشحال بودن همراه با احساس مسئوليت و بهفكر ديگران بودن در آنها باقى
مانده است. زود و خوب ياد گرفتن اين احساسها را، تا حد بسيار زيادى، مديون
دانشگاهىاند كه در آن درس خواندند.
é
شرايطى مطلوب براى شدن
مهندس
حسامالّدين عارف كشفى
دانشجوى برق و
الكترونيك (52 ــ 1346)
تا
ابتداى دهه پنجاه كنكور ورودى دانشگاه شيراز اختصاصى بود. بهاين ترتيب،
دانشگاه شيراز از آن زمان براى خود شاخص انتخاب مستقل داشت. همين امر سبب
شده بود كه هم دانشگاه در تنظيم شرايط و ضرايب پذيرش دانشجو استقلال عمل و
در اجراى شاخصهاى خود آزادى داشته باشد، و هم رو آوردن داوطلبان به تحصيل
در دانشگاه شيراز تا حدى محدودتر باشد.
در سالهاى قبل از پيوستن دانشگاه شيراز به
كنكور سراسرى، تأكيد بسيارى بر دانستن زبان انگليسى مىشد. اين نكته از اين
جهت مهم بود كه سطح كلاسهاكه بخصوص در رشتههاى علوم، مهندسى و پزشكى تا
حدى بينالمللى بود و دانشجوى غيرايرانى هم داشتندحفظ شود. اين هم از جهت
استفاده از كتابها، نشريات و مواد درسى دستاول بهزبان انگليسى بود (كه
اين مواد درسى از آن منابع تهيه مىشد) و هم از جهت استفاده از استادان و
مدرسان بعضاً خارجى يا ايرانى تحصيلكرده در خارج (كه قاعدتاً به منابع
دانشگاهى و آموزشى خود به صورت دستاول به زبان اصلى دسترسى داشتند). وجود
دانشجويان غيرايرانى در بعضى رشتهها هم ضرورت توجه و تأكيد بر يك زبان
بينالمللى را توجيه مىكرد. درهرحال، يكى از دلايل توسعه و تحول و تغيير
زيرساختهاى آموزشى در دانشگاه شيراز در دهه چهل تأسيس يك دانشگاه نسبتاً
بينالمللى بود كه در منطقه بخصوص بتواند از اعتبار قابل توجهى برخوردار
باشد. از يكى از فارغالتحصيلان دانشگاه آمريكايى بيروت كه در دانشگاه
شيراز تدريس مىكرد در اوائل سالهاى پنجاه شنيده شد كه بهعلت درگيرى بيروت
در جنگ فلسطين، در نظر بوده است كه دانشگاه ديگرى با امتياز
بينالمللىبودن در منطقه شكل بگيرد.
دو جنبۀ اساسى دانشگاه شيراز: اول،
استعدادها و قابليتها.
بدون ترديد دانشگاه شيراز از جهات مختلف
داراى شاخصهاى انتخاب ويژهاى بود. غير از تأكيد بر دانستن زبان انگليسى،
كه براى دانشجويان به معنى يك قابليت و توانايى بالقوه براى تحقق شخصيت
حرفهاى در طولانىمدت بود و اين امر را جهت مىداد، از نظر سابقه تحصيلى و
معدل نيز ملاحظات خاصى مطرح بود. تا زمان پيوستن به كنكور سراسرى
دانشگاهها، كنكور دانشگاه شيراز در ايام نوروز برگزار مىشد. يعنى سابقه
تحصيل فرد در سالهاى قبل از سال آخر دبيرستان در پذيرفته شدن وى به دانشگاه
دخالت داشت. بهعبارت ديگر، عامل استعداد در طول زمانى بيشتر مورد توجه
قرار مىگرفت. طبعاً در نظر داشتن طول زمانى بيشتر موجب افزايش صحت و
اعتبار انتخاب مىشد. در آزمون هوش، تركيب حساب شدهاى از قدرت استدلال
منطقى، درك و هوش مورد ارزيابى قرار مىگرفت.
يكى ديگر از نكات قابل ذكر اين است كه
امكان تغيير رشته براى دانشجو وجود داشت بهشرط آنكه ثابت مىكرد براى رشته
دلخواه خود داراى قابليت و استعدادهاى لازم است. نمىتوان ادعا كرد نحوه
انتخاب از هر خطايى برى بود يا هركس در هر رشتهاى تحصيل مىكرد در بهترين
و مناسبترين جايى بود كه مىتوانست باشد. بلكه تا اين حد مطرح است كه
مجموعاً انتخاب اوليه و فرآيندهاى بعدى طورى بود كه در مجموع و با ميانگين
بالايى هر شخص در رشته مورد علاقه خود كه با استعدادها و توانايىهايش
مطابقت داشت قرار مىگرفت. نه تنها نسبت به ساير دانشگاههاى ايران در آن
زمان، بلكه بخصوص در مقايسه با وضع فعلى، موضوع رشته تحصيلى نه تنها حالت
شانسى، تقديرى و اتفاقى نداشت، بلكه تا حد زيادى انتخاب رشته تحت اختيار
يا، بهاصطلاح، تحت كنترل بود. اين موضوع در بهرهورى تحصيلى شخص يك
عامل اساسى و بسيار مهم بود. هر چند تحصيلات هميشه تا حدى توأم با تهرنگى
از تحميل بوده است، امروزه دانشجويان درجه و شدت اين تحميل را بيشتر حس
مىكنند و قطعاً اين احساس، به هر ميزان كه باشد، بر فراگيرى شخص تأثير
مستقيم دارد. سيستم انتخاب و ادامه تحصيل در دانشگاه شيراز بسيار بيشتر و
بهتر از دانشگاههاى امروزى ايران به استعدادها و علايق شخص توجه داشت و
ميدان نسبتاً بازى در اختيار او مىگذاشت.
دوم: محيط پربار، متنوع و پر از امكانات
دانشگاه شيراز.
در دانشگاه شيراز آخرين كتابهاى درسى و
منابع و مَراجع از مهمترين بنگاههاى انتشاراتى علمى و دانشگاهى مشهور خارجى
از سوى استادان هر بخش انتخاب مىشد. اين كتابها به مقدار لازم سفارش داده
مىشد و در مركز كتاب دانشگاه با قيمت مناسب به دانشجويان فروخته مىشد،
بهنحوى كه تا 80% از دانشجويان مىتوانستند كتاب مرجع درسى خود را (بهجاى
كتاب مشترك خريدن يا كپىگرفتن) شخصاً تهيه كنند. حتى تهيه كتابهاى نسبتاً
گرانتر رشتههاى پزشكى براى اغلب دانشجويان پزشكى ميسر بود. كتابخانههاى
متعدد دانشگاه براى اشتراك طيف وسيعى از نشريات تخصصى بودجه در اختيار
داشتند. كتابخانه از 7 صبح تا حوالى نيمه شب (و در ايام امتحانات ترم تا
ساعت 12 شب) بر قرار بود و سرويس اتوبوس (بليت يك ريال بود و بعدها رايگان
شد) به تمام خوابگاهها تا آن ساعت دائر بود. بوفه دانشكدهها و خوابگاهها
امكاناتى وسيع براى استفاده همه فراهم مىكرد.
در مورد خوابگاه، بهعنوان يك امكان رفاهى،
شرايط هم از نظر كمّى و هم از نظر كيفى، از همه دانشگاههاى ايران بهتر بود
تا حدى كه بعضى از دانشجويان شيرازى هم از اين خوابگاهها استفاده مىكردند.
اين امكانات شرايطى مطلوب براى، بهاصطلاح،
''شدن`` فراهم مىساخت. البته ادعا اين نيست كه
هيچ محدوديت و نقصى وجود نداشت. بعضى مواقع غذاى سلف سرويس و رستوران
دانشگاه نيز مورد طبع نبود و بسيارى خوراك نيمروى بوفه خوابگاه را ترجيح
مىدادند. اما در هر حال، وجود امكانات وسيع و شرايط فراهم و ميسر اجازه
مىداد كه همان استعدادهاى مورد اشاره در نكته اول بتوانند به منصه ظهور
برسند و شكوفا شوند.
امروزه دانشگاههاى ايران فاقد حتى يكدهم
شرايط آن زمان دانشگاه شيراز چه از جهت تحصيلى و چه رفاهىاند. نسبت استاد
(حداقل با درجه دكترا) به دانشجو در دانشكده مهندسى
دانشگاه شيراز در سال 1347 يك به هفت بود. اوقات استاد واقعاً متعلق به
دانشجويان بود زيرا احتياجى نداشت كه براى تأمين زندگىاش شغلىهاى متعدد،
غيرمتمركز و حتى نامتجانس داشته باشد.
در
نگاهى كلى به موقعيت اجتماعى و شغلى دانشآموختگان شيراز، مىتوان با
اطمينان گفت كه موفقيت آنها، تا جائىكه به تحصيل و آموزش در دانشگاه شيراز
مربوط مىشود، مرهون وجود يك سيستم انتخاب مؤثر با درجه انتخاب بالا و تا
حد زيادى حسابشده روى استعدادها و توانايىهاى بالقوه از يك سو، و وجود
امكانات وسيع از هر جهت (كه جاى تشريح مبسوط آنها
نيست) از سوى ديگر بوده است. آموزش و پرورش
دانشجويان چند بُعدى بود و اين در تكوين شخصيت آنها بهعنوان انسان بالقوه
كامل بسيار تأثير داشت. مقايسه اين جوانب با موفقيت فعلى دانشگاههاى ايران،
بخصوص دانشگاه آزاد، مىتواند بعضى از علل اساسى نامطلوب بودن بازده
تحصيلات عالى فعلى را نشان دهد.
ادامه در صفحۀ 2
Å
|