با اين همه، شايد نيازى واقعى به كاستن از شمار تعطيلات وجود داشته باشد، يا شايد
چنين احساسى رفته رفته شكل
میگيرد. يك طرف بحث، ميل به دستكارى كليدها و دكمهها
به اميد تحولى نجاتبخش است.
طرف ديگر، موضوع وقت و مفهوم زمان است.
فيدل كاسترو
طي ديدارى رسمى
از تهران
در ارديبهشت سال 80، براى دريافت
يكي از همين دكتراهاي
افتخارى در دانشگاه تربيت مدرس حضور يافت.
هنوز بيش از 45 دقيقه صحبت نكرده بود كه
ميزبانان نگران شدند مبادا كاسترو، مثل كارى كه در كوبا مىكند، بخواهد هفت هشت
ساعت به سخنرانى ادامه دهد.
و وقت ناهار بود.
از اين رو، يادداشتى برایش
فرستادند.
كاسترو كه مرد
صريحى است پشت ميكرفن گفت: «در ايران همه چيز هست.
تنها چيزى كه پيدا نمى شود وقت
است چون كاغذ مىفرستند كه زود تمام كن.»
اگر رهبرى كه مردمش را به هرچه بيشتر
كاركردن تشويق مى كند
معتقد است در ايران وقت
به اندازهٔ کافی پيدا نمىشود و اين مردم براى شنيدن
هفت ساعت سخنرانى وقت ندارند لابد تشخيصش خطا نيست.
هر چيزى را مىتوان به تدريج اندكى بهتر كرد.
اما در شرايطى كه ميليونها احتمال
ناشى از يك تغيير اجتماعى را نمىتوان پيشبينى كرد، حداقل كارى كه از صاحب نظران
بر مىآيد اين است كه احساس خويش را ناديده نگيرند.
فرد اگر حرفى را صادقانه و از
روى احساس قلبىاش بزند و حتى اشتباه كند (مثل راسل كه حرفش را سراسر درست نمىدانيم اما همچنان از خواندن نوشتهاش لذت مىبريم) بهتر است تا پيچيدن نسخههايى
بخشنامهوار بنا به مصلحت و موج و مد.
ايران در صد سال آينده ممكن است شبيه مالزى
بشود يا نشود. درهرحال، گاهى اندكى خلوتترشدن خيابانهاى ايران موهبتى است باصرفه
كه حتى نزد بىاحساسترين مديران و اقتصاددانان بايد خوشايند باشد.
بهمن 83
2
In Praise of Idleness
* فصلنامة
سفر، شمارة
ششم، مهر 84
|