صفحۀ‌‌ اول   كتاب½ مقاله / گفتگو/ گفتار         فهرست مطالب ½ سرمقاله‌ها


 

بازگشت به فهرست یادداشت‌هاى  سفر

 

نقشۀ روح ملتها

سفرنامه‌نگاران كه تصويری‌ از سرزمين به دست می‌دهند از روح يك ملت هم می‌توانند نقشه‌برداری كنند؟

ايجاد شهرها و تغيير در شكل اراضی شرح مسافران از مكانها را داستانی مربوط به گذشتۀ‌ بسيار دور جلوه می‌دهد.  شاردن فرانسوی، از نخستين سفرنامه‌نگاران اروپايی، مشخصۀ مكانی به نام طهران در سر راه اصفهان به شمال قلمرو صفويه را زيبايی چنارهای بلند آن ذكر كرد.  امروز بسياری ناظران نخستين بار كه پايتخت ايران را می‌بينند سيمای اين شهر را در يكی دو كلمه خلاصه می‌كنند: كابوس‌وار و احمقانه.

جايی كه كوهپايه و درخت و جويبار چنان از اين رو به آن رو می‌شود كه بازشناختنی ‌نيست، تصوير ناظر از منش يك ملت تا چه حد می‌تواند قابل اعتنا بماند؟ اساساً منشهای جماعتی كثير قابل گنجاندن در تصويری واحد ‌است؟

 

 

 

 

 

كتاب  دموكراسی در آمريكا نوشتۀ آلكسی دو توكويل فرانسوی كه در نيمۀ قرن نوزدهم انتشار يافت، مانند بسياری آثار كلاسيك، تا زمانی دراز راه را بر خلق آثار مشابه بست: هر نكته‌ای كه در اين كتاب نيامده لابد موضوعيت ندارد، و اگر آمده تكرارش لزومی ندارد.

هرچه بيشتر دربارۀ كتاب توكويل، كه به غور در روح آمريكايی می‌پردازد، مطلب نوشتند اين پرسش بيشتر مطرح شد كه روح كدام آمريكايی؟ درصدی بسيار كوچك از شهروندان آن مملكت طرز فكر و شيوۀ زندگی سنتی را ادامه داده‌اند.  چندی‌ پيش وقتی در يك شهر كوچك آمريكا كشتاری اتفاق افتاد، فيلمهای خبریْ كشاورزانی را نشان می‌داد كه همچنان به شيوۀ قرن هجدهم، زمانی‌ كه از سويس به قارۀ جديد كوچيدند، زندگی می‌كنند ـــ نه برق، نه تلفن،‌ نه اتومبيل.  در كنار پرسش اصلی كه قاتل مجنون چرا بچه‌مدرسه‌ای‌ها را به گلوله بست، اين سؤال هم پيدا شد كه اين آدمها چرا انگار در استوديوی والت ديزنی زندگی می‌كنند؟

تلويزيونها خيلی زود به سراغ كشتاری ديگر در مدرسه‌ای ديگر رفتند و سنت‌پرستان بامزه را به حال خود گذاشتند.  درهرحال، سرسختی در ادامۀ نوعی شيوۀ‌ زندگی لزوماً به اين معنی ‌نيست كه آدم زير نگاه خيره و پـُر از قضاوت ديگران احساس راحتی كند.  شايد بتوان اين طور گفت: درجۀ راحت‌بودن زير نگاه ديگران بستگی‌ دارد به اينكه سوژه تا چه حد تحسين می‌شود و احساس می‌كند حق با اوست.  زمين تا آسمان فرق است ميان نگاههای خيره به كفشی واكس‌خورده كه برق می‌زند، و به كفشی كه ته آن سوراخ باشد.

 

  

نخستين سفرنامۀ‌ فارسی ِ‌ پر از قضاوت يك شرقی دربارۀ روح مردم مغرب‌زمين ابتدای ‌قرن نوزدهم نگاشته شد.  ميرزا ابوطالب‌خان، تبريزی‌ـ‌اصفهانی‌تبار ِ ساكن هند و مشهور به ”ابوطالب لندنی“، طی گشت‌وگذار در غرب اروپا در سفرنامۀ ‌طالبی نوشت چه جنبه‌هايی در آن ملتها را می‌پسندند و چه نكاتی‌ را خوش ندارد.  مثلاً، عادات اروپائيان را كه روزی چند بار مويشان را شانه می‌زنند و لباس عوض می‌كنند و، از آن بدتر، هر چند وقت يك‌بار لباسهايشان را دور می‌اندازند و می‌گويند از مد افتاده است بسيار بد می‌داند.

 

لحن سرزنش‌بار او بعيد است آن ملتها را برنجاند و فرانسوی و انگليسی ِ خوانندۀ‌ متن ابوطالب‌خان دليلی‌ نمی‌بينند از خودآرايی مفرط و اسراف هموطنانشان دفاع كنند.  همين طور انتقاد او را از تطويل محاكم قضايی به سبب پرحرفی وكلای مدافع، به‌عنوان ضرورتی ناخوشايند، لابد می‌پذيرند بی‌آنكه دادگاههای فوری ِ مملكت پدری و موطن فعلی ِ ميرزا را قابل قبول بدانند.

برخورد انتقادی ِ ‌مشابهی از آن سو ايرانيها را بسيار می‌رنجاند.  ايران و مستلۀ ايران، اثر جرج كرزن انگليسی كه جزء‌جزء زندگی مردم ايران را وارسی می‌كند و در دهۀ 1340 به فارسی ترجمه شد، هيچ‌گاه پرخواننده نبوده است.  كرزن، در عصر سربرآوردن تهديد عظيم آلمان در پايان قرن نوزدهم،‌ چرتكه می اندازد كه با حياط خلوت پشت مرز هند چه بايد كرد. قضاوتش اين است: نه اين سرزمين به‌دردنخور ارزش سرمايه‌گذاری دارد و نه مردم كاهلش استعداد ترقی، و بهتر است فقط منطقه‌ای حائل در برابر دست‌اندازی روسيه و عثمانی و فرانسه و آلمان به هند باقی بماند. اين البته پيش از اكتشاف نفت و اهميت روزافزون آن بود.

در مواردی هم ملامت خودی ‌به اندازۀ نگاه بيگانه تحقيرآميز است.  حاج سيـّاح محلاتی وقتی پس از هجده‌سال دوری از وطن در سال 1256 شمسی به ايران برگشت نوشت بختك حكومت و ”اقتدار و مداخل“ حكومتيان بزرگترين مشغوليات فكری مردم است‌: ”در ايران چون از علوم و اطلاعات عالم خبری‌ نيست صحبت مردم منحصر به حكومت و كارهای اوست.“  و در وصف ”كوچه‌های تنگ و كثيف“ شيراز می‌نويسد آن شهر”شنيدنش از ديدنش بيشتر اهميت دارد.“

ربع قرن پيش از آن، گوبينوی فرانسوی كه اوايل عهد ناصرالدين شاه در ايران ديپلمات بود در كتاب سه سال در آسيا دربارۀ همان شهر نوشت: ”تأخير
[در حركت] به من فرصت داد افتخار آشنايی با نهر مشهور ركن‌آباد كه در اشعار حافظ و شعرای شيراز ستايش شده است پيدا كنم ولی اين جويبار شاعرانه چيزی جز يك حفرۀ پر از لجن به نظرم نرسيد.“

اين هم پيكانی زهرآگين برای شيرازيها كه خودشان را گل سر سبد آفرينش می‌دانند: ”در ايران شهرت دارد كه شيرازيها شريرترين مردم كشورند. . . .  آنان از لاتهای پاريس وقاحت و عشق به آزاررسانی آموخته‌اند.  می‌گويند شيرازيها اشخاص باذوقی هستند ولی ذوق و استعدادشان در بازی با الفاظ و گستاخی ‌است.“  و نتيجه‌گيری او: ”شيراز تنها نقطه‌ای از ايران است كه من كمترين رغبتی به بازگشت به آن ندارم.“

ديپلمات فرنگی بقيۀ ‌ايران را هم خيلی ‌جالب‌تر نمی‌ديد يا، از آنجا كه به صفات ذاتی ِ نژادها اعتقاد داشت، اين آدمها را زياد جدی نمی‌گرفت.  قضاوتش اين بود كه ايرانی وقتی هم ندرتاً از موضوعی اطلاع دارد حرف دلش را نمی‌زند.

 

  

امروزه به سبك گوبينو سفرنامه‌نوشتن و داستانسرايی به شيوۀ‌ تن‌تن دربارۀ ملتهای‌ ديگر خلاف نزاكت و اُملــّی تلقی‌ می‌شود. اما در جنبه‌های غيرتوريستی‌ نظرشان را پنهان نمی‌كنند.  تازگی يك كهنه‌كار ِ آمريكايیْ سياسيون كشورش را از اظهارنظر مستقيم دربارۀ حوادث ايران برحذر می‌دارد: ”ايران مانند كشورهای ديگر نيست كه بتوان منظور مسئولان آن را دریافت، بلكه بايد كنايه‌های ايرانيها را با كنايه و اشاره پاسخ داد و اين شيوه، خاص ايرانيهاست.“  اين حرف را نشريه‌ای متعلق به عربها چاپ لندن از زبيگنيو برژينسكی نقل می‌كند.

در نقشه‌برداری از روح يك ملت، ”شيوۀ خاص ايرانيها“ مدح است يا ذم؟  بستگی دارد به اينكه چقدر به خودفريبی عادت كرده باشيم.
 

فصلنامۀ ‌ سفر، شمارۀ هجدهم، تير 88

 

نسخۀ پی‌دی‌اف 

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب این سایت با ذكر ماخذ یا با لینك آزاد است.

X