صفحۀ‌‌ اول   كتاب½ مقاله / گفتگو/ گفتار         فهرست مطالب ½ سرمقاله‌ها


 

بازگشت به فهرست یادداشت‌هاى  سفر

 

نوعی ‌مشغوليات

در همه جای دنيا گردشگرانی كه به بازديد شهركهای سينمايی می‌روند معمولاً از آنچه می‌بينند خيلی ‌حال نمی‌كنند: چند ديوار مصنوعی و درهايی كه به جايی باز نمی‌شود.  و با پايان كار روزانۀ فيلمبرداری، عوامل فنی و بازيگران و سياهی‌ لشكر پی‌ كارشان می‌روند و آنچه می‌ماند مقداری تير و تخته و كابل برق و داربست فلزی ‌است.  جايی كه تا ساعتی ‌پيش خيابانی پررفت‌وآمد بود اكنون خالی ‌از روح زندگی و حتی جنبنده است، تا فردا صبح كه با سوت شروع كار و راه‌افتادن دوربينها، دوباره مملو از عابر و سرشار از جنب‌ و جوش شود.

در شهرهای كوچك و قديمی ايتاليا و همين ابيانه‌ی خودمان، آدمهايی را كه طی ساعات روز در كوچه بوده‌اند در شب می‌توان روی بام يا پشت پنجره‌ ديد.  مكانهای عتيقه به بركت وجود آدمها و سر و صدای‌ بچه‌ها و خندۀ بزرگترها زنده‌اند.  دكور ‌شهرك سينمايی ممكن است خيابان اصلی شهری ‌كاملاً مدرن و پرجمعيت را مجسم كند اما، جز روی پردۀ سينما و برای چند دقيقه يا چند ساعت، در واقع موميايی‌ بيجانی‌ است زيرا شب‌هنگام چراغی پشت پنجره‌ای نمی‌سوزد و بوی غذا در گذرگاهها نمی‌پيچد.

طرز فكری كه در چند دهۀ ‌گذشته در ايران رايج شده اين است كه وقتی آدمهای واقعی از جهان واقعی می‌روند و جانشينان واقعی‌شان از آن مكان مهاجرت می‌كنند، مكان واقعی را دولت بخرد و تبديل به نوعی دكور خيالی كند.  حرف مدافعان طرز فكر عجيب اين است كه بايد ”بافت قديمی“ را حفظ كرد، يعنی وزارت فرهنگ يا دايرۀ حفظ مواريث ترتيبی‌ بدهد كه گويی خانۀ قديمی هنوز ساكنانی دارد.  گچبری را ملاحظه بفرماييد: تازۀ تازه است؛ كسی كه آن را ساخت همين نود سال پيش چشم از جهان فروبست؛ باور كنيد انگار ديروز بود.

 

 

 

 

علل اين طرز فكر البته نياز به بازگويی ندارد: كيسۀ دولت بسيار پـُر و قدرت بولدوزرها بسيار زياد است.  پس تنها راه نجات بافت قديمی‌ از كلنگ نوسازی، مداخلۀ پول دولت است، ‌گرچه خود دولت بولدوزر ويرانگر ديگری است ميان بولدوزرها.

در مواردی‌ چنين طرز فكری كارساز است، مثلاً در نجات گونه‌های در خطر انقراض.  اهل آبادی اگر يوزپلنگ كمياب را نكشند هر خسارتی از سوی اين جانوران به اموال مردم با كمك سازمان ملل جبران خواهد شد.  پاداش نقدی و مصاحبۀ تلويزيونی به جای خود.

جانداران وحشی نيازی به مرحمت آدميان ندارند، جز اينكه كشته نشوند.  اما رديف ساختمانهای شهر بدون آدمها معنی ‌ندارد.  حتی قابل نگهداری نيست. ساختمان متروك چنان سريع ويران می‌شود كه گويی ارواحی ناخشنود كمر به نابودی‌اش بسته باشند. (كسی توانسته است اين معما را حل كند چرا شيشۀ‌ ساختمانهای متروك می‌شكند؟ می گويند كار بچه‌هاست، اما كدام كودك شروری می‌‌تواند تمام شيشه‌هايی در طبقات بالای ساختمان را بدون تفنگ بشكند؟)

نگهداری ساختمان قديمی، همانند اتومبيل قديمی،‌ كاری است پرزحمت و پرخرج: يا خانۀ‌ اربابی می‌ماند يا تبديل به ويرانه می‌شود.  در جاهايی ‌از جهان، وارثان املاك اعيانی بازديده‌كننده می‌پذيرند و بليت می‌فروشند تا از پس هزينۀ نگهداری آنها برآيند.  اما چنين مكانهای زيبايی در مسير پررفت‌وآمد جهانگردان خارجی قرار دارد كه برای تماشا و پول‌خرج‌كردن آمده‌اند.  مثلاً در حومۀ لندن يا رم.

 

  

در ايران، اگر خانه‌هايی قديمی در سيداسماعيل و گذر مهدی‌موش را دايرۀ احيای عنعنات بازسازی كند انتظار داريم چه كسی‌ برای ‌بازديد از آنها بليت بخرد؟  مسافر تهرانی‌ بسيار احتمال دارد در شيراز به ديدن خانۀ قوام‌الملك برود: بوستانی وسيع در منطقۀ‌‌ شيك شهر و از معدود خانه‌های زيبای‌ قرن نوزدهم ايران كه با معيارهای رفاه امروزی همچنان قابل سكونت است.  اما مسافر شهرهای ديگر در تهران بيشتر احتمال دارد حواسش پی آسانسور شيشه‌ای در مركز خريد و پنت‌هاوس سوپرمدرن در طبقۀ پنجاهم باشد تا اندرونی عمدة‌التجار عهد بوق.

استفادۀ‌ كاربردی هم حدی دارد.  تبديل خانۀ دلباز حسين علاء در دزاشيب به انجمن خوشنويسان انتخاب بجايی است.  اما جای‌ ترديد است خانۀ نـُقلی ِ ابوالحسن صبا در خيابان ظهيرالاسلام، نزديك بهارستان، بينندگان بسياری داشته باشد، تا چه رسد كه بخواهند از يادگار موسيقيدان بزرگ در تنگنای راستۀ كاغذفروش‌ها به‌عنوان مركز موسيقی استفاده كنند.  نعرۀ روح‌فرسای موتورسيكلت‌ها هر صدای روح‌نوازی را خفه می‌كند.

به جای رفتن پی خريد صدها خانه از بودجۀ عمومی، می‌توان صاحبان املاك قديمی را تشويق كرد آنها را حفظ كنند.  خانۀ محقر داغان كه در روزگار نوبودن هم تحفه‌ای ‌نبود قابل حفظ‌كردن نيست اما خانۀ مهندسی‌ساز ِ بزرگ ِ باارزش و قابل نگهداری در محله‌های شمال و جنوب خيابان انقلاب و اطراف تالار رودكی و دانشگاه و بلوار كشاورز تهران بسيار است. چنين برنامه‌هايی‌ نياز به آدمهای كاربلد دارد كه در مقام مجری و مربـّی قرار گيرند.

پيچيدن نسخه‌های غيرعملی برای ديگران البته راحت‌تر از قرارگرفتن در موقعيت واقعی است: خانه‌ای بزرگ كه هشتاد سال پيش برای سكونت پنج‌شش نفر طراحی شد و به يك نفر تعلق داشت امروز به هشتاد نفر تعلق دارد و هيچ يك از مالكان، حتی اگر همه در ايران باشند و بتوانند قانوناً رضايت بدهند،‌ حاضر به زندگی در خانۀ‌ فرتوت پرمسئله در محلۀ شلوغ تجاری‌ نيست.  تنها راه ممكن،‌ فروش آن ‌است ــــ يعنی تبديل به پاساژ و مغازه در اسرع وقت.  شمای دوستدار بافت قديمی‌ اگر گرفتار شش دوجين شريك بددل باشيد و در چنين موقعيتی ‌حرف از موزه ‌درست ‌كردن بزنيد خرخره‌تان را نخواهند جويد؟

 

  

در سطح بزرگ، نيم قرن است نبرد بر سر نوسازی بيغوله‌های بين خيابان چراغ ‌برق تا بازار تهران جريان دارد ـــــ قديمی‌ترين محلۀ اعيانی پايتخت كه اوايل قرن نوزدهم ايجاد شد.  شهرداری قادر به تسلط بر پروژه نيست زيرا سنبۀ مدعيان پرزور است.  اهل بازار آن را قلمرو خويش می‌دانند و ميل دارند همچنان از ويرانه‌‌ها برای انبار كالا استفاده كنند. شايد هم آبادشدنش را به زيان بازار به‌عنوان محدوده‌ای خودمختار می‌بينند.

در همين حال، در فضای متشنج سياسی و ناآرامی اجتماعی و در كم‌اثرترين دورۀ‌ مجلس شورای‌ اسلامی طی ‌سی ‌سال گذشته، رندان حق‌پرست محوطۀ‌ نمايشگاه بين‌المللی ‌را به سويی ‌برده‌اند كه به عقل جن هم نمی‌رسيد.  اين پهنه پيش از آنكه از هضم رابع بگذرد بايد به پارك ملت ملحق شود و لاغير.

در برابر اين تحولات‌ باورنكردنی،‌ سرگرم‌شدن با نوسازی اندرونی ِ خالی از سكنۀ‌ مرحوم عمدة‌التجار چيزی بيش از مشغوليات و غفلت از واقعيات تلخ نيست.
 

فصلنامۀ ‌ سفر، شمارۀ نوزدهم، شهريور 88

 

پی‌دی‌اف

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب این سایت با ذكر ماخذ یا با لینك آزاد است.

X