صفحۀ‌‌ اول   كتاب ½ مقاله / گفتگو/ گفتار         فهرست مطالب ½ سرمقاله‌ها


 

بازگشت به فهرست یادداشت‌هاى  سفر

يورش

در اين لحظه دربارۀ يك جنبه تقريباً ‌هيچ نمی‌دانيم.  و در آينده احتمال دارد دو يا چند نكتۀ مرتبط، اما جدا از هم، مخلوط شود.

اينكه بسياری مجسمه‌های شهر تهران را چه كسانی‌ چرا از پايه كنده‌اند و برده‌اند به احتمال قريب‌به‌يقين ربطی به شخصيتهای تجسم‌يافته در حجمهای فلزی ندارد.  محمدحسين شهريار هم به‌عنوان شاعر لابد منتقدانی دارد اما بينهايت بعيد است دلخوری از سروده‌هايش چنان شديد باشد كه كسی جرثقيل بردارد كلـّۀ برنزی ِ يادآور شاعر تبريزی را در كورۀ ذوب فلز بيندازد. فروغی بسطامی، سرايندۀ قرن نوزدهم، حتی چنان شناخته‌شده نيست كه بتوان تصور كرد دشمنانی ‌قسم‌خورده داشته باشد.  مرد عارف طی اقامت طولانی‌اش در مازندران در ميان خواص اهل نظر شهرتی به‌ هم رساند اما تا همين ماه پيش حرفی از بدنامی‌ او نبود.  حالا هم نيست. همين طور محمد معين و ديگران.

 

 

 

 

شرلوك هولمز فقيد اگر در اين‌جا حضور می‌داشت به دكتر واتسون توصيه می‌كرد كارنامۀ شخصيتهای متوفیٰ را در كتابخانه سر جايش بگذارد و به مرور پروندۀ خرده‌حساب‌های معاصران در حيطۀ ديگری غير از شعر و ادبيات بپردازد.  پرونده‌های نوع اخير، برخلاف كارنامه‌های‌ قبلی، پر است از عمليات زهر و دشنه و نقاب و تپانچه و طناب در ظلمت ‌شب و در راهروهای كم‌نور.  و درست به همين دليل كه بسيار هيجان‌انگيزند سنگين هم هستند و برداشتن آنها ممكن است به كشيدگی عضلات دست منجر شود.  تحقيق پيرامون آنها كار يك ساعت و يك روز نيست.  ته‌وتوی قضايا بايد بعدها در تاريخ دهه‌های اخير ايران و همراه با اسناد و مدارك اين دوره در آيد.

اما تمام مجسمه‌های ‌شهر ناپديد نشده‌اند.  تعدادی را قرار است علناً و رسماً بردارند تا در جايی سرپوشيده و قـفل‌دار محفوظ بماند و به جای اصلها كپی فايبرگلاس نصب شود.  كپی فايبرگلاس؟

در خارجه، افرادی ثروتمند ‌در حد بازيگران سينما گاه جواهراتی دارند كه اگر هم در دنيا تك نباشد بسيار مشهور است.  چنين گوهرهايی را معمولاً در خزانۀ بانك امانت می‌گذارند و فقط برای مواقع خاص بيرون می‌آورند.  با بالارفتن هزينۀ بيمه و مسائل استخدام محافظ مسلح برای همراهی فردی‌ كه چنين الماس يا زمردی زينت خويش كرده است، گاه از روی آن جواهرات كمياب نمونۀ بدل می‌سازند و دارنده‌اش به نصب اين يكی اكتفا می‌كند.  شايد هم شايعه‌ای عمدی باشد به قصد انصراف سارقان احتمالی.

اگر داستان بدل‌كاری حقيقت داشته باشد و جواهر بدلی با اصل آن مو نزند، خاصيت آن ميليون يا ميلياردی كه پشت ديوار بتـُن آرمه و سپر فولادی بانك خوابيده چيست؟ برای كسانی (مانند نگارنده) كه شيشه را از الماس تشخيص نمی‌دهند چه فرقی می‌كند آنچه فرد مشهور آذين ِ قامت خويش كرده است دو پول بيرزد يا صد ميليون؟

 


نكته اين است كه افراد كم‌اطلاع اصلاً موضوع بحث نيستند و تحسين يا بی‌تفاوتی آنها در اين ميان جايی‌ ندارد.  به مصداق دارندگی ‌برازندگی است، همين اندازه كه فردی صاحب جواهر يكتا شناخته شود برای او كفايت می‌كند.  تمايز ناشی از موفقيت و ثروت، و خبرسازی پيرامون زندگی‌ فرد مشهور به اندازۀ اصل جواهر اهميت دارد.

در توجيه ضرورت بدل‌سازی از مجسمه‌های ‌قديمی تهران (نه مفقودها) گفته‌اند اينها در نتيجۀ بدرفتاری سخت آسيب ديده‌اند: ”مجسمۀ فردوسی در ميدان مشهور تهران طی پنجاه سال گذشته مرارتهای بسيار كشيده؛ ‌به آن سنگ زده‌اند، رنگ زده‌اند، پلاكاردهای سنگين‌ تبليغاتی به گردنش آويخته‌اند، هدف مواد منفجرۀ چهارشنبه‌سوری قرارش داده‌اند، باغبان ميدان در گرم‌ترين روز سال آب سرد به سر و رويش ريخته، و اينها باعث افزايش تـَرَكهای آن شده است.“

خيام هم از ويرانگری ‌بی‌نصيب نمانده.  اواخر دهۀ 50 آسيب جدی ديد و چهره و انگشتهایش با پرتاب سنگ شكست.  اما ركورد صدمه در كارنامۀ حكيم طوس ثبت است كه يك بار گروهی (باز هم ناشناس) سر از تنش جدا كردند.  بعداً ترميم شد.


برخلاف پيكرهای فلزی ِ اخيراً مفقود، مجسمه‌هايی كه قرار است به جای امن منتقل شوند از سنگ، گچ يا سيمان ساخته شده‌اند و چنانچه ناپديد يا تخريب شوند قالبی از آنها برای ساخت المثنیٰ وجود ندارد.  و يك تفاوت مهم ديگر: مجسمه‌های مفقود در چند دهۀ اخير ساخته شده‌اند، حال آنكه به‌جا‌مانده‌ها يادگار رژيم سابق‌اند و كمتر در معرض خطر به نظر می‌رسند. شايد شرلوك هولمز به دستيارش هشدار می‌داد: حواست را جمع كن واتسون؛ دعوا با زنده‌هايی است كه مفتخرانه مجسمه نصب می‌كنند؛ به مرده‌ها و قبليها كاری‌ ندارند.


در جامعه‌ای كه عقاب گچی ِ طلايی زينت‌بخش پيشانی ساختمان است و فرشتۀ باسمه‌ای ِ گچی در صدر سالن پذيرايی می‌نشيند، شايد بهتر باشد پيكر‌های هنرمندانه از مرمر و خارا هرچه بيشتر در ميدان ديد خلايق بماند تا به رشد حس زيبايی‌شناسی و درك جنس و بافت و حجم و سبكهای پيكرتراشی، دست‌كم در آدمهای بااستعدادتر، كمك كند.  حتی بينندگانی كه تفاوت تلألو جواهر و برق نمونۀ مصنوعی را راحت تشخيص نمی‌دهند احتمال دارد تفاوت بين سنگ و فايبرگلاس را در معاينۀ نزديك ِ هرروزه ملتفت شوند.

با اين همه، مشكل بتوان به سازمان زيباسازی خرده گرفت كه چرا خيال دارد مجسمه‌های ‌عظيم را از خيابان و ميدان و پارك به داخل سالن و زير سوله ببرد.  بقا مقدم بر رشد، و وجود اثر هنری مقدم بر فهم آن است.  يورشْ جدی‌ است و در شرايط كنونی، بقای‌ همين چهارتا مجسمۀ باقيمانده اهميت دارد.


حفاظت از جواهر ناب و استفاده از بدل آن در فرهنگ غنی ِ استقراريافته همان نسبتی دارند كه قايم‌كردن مجسمۀ سنگی و عرضۀ كپی پلاستيك در فرهنگ فقير ِ همواره در معرض هجوم.


فصلنامۀ ‌ سفر، شمارۀ بيست و سوم، تير 89

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب این سایت با ذكر ماخذ یا با لینك آزاد است.

X