ویترین
و پستو
خطاست، خطایی بزرگ، که از
خودمان رفع مسئولیت کنیم و خیلی راحت تمام تقصیر را به گردن
"آنها" و
"ایـنا" بیندازیم، گرچه بساط آذر سال جاری در تهران فضاحت عظمایی بود که
هرکس حق دارد از آن اعلام برائت کند. هیچ دولت یا حتی موسسۀ آبرومندی
وارد بحث در موضوعی چنین کشدار نشده بود که سالها پیش در بازداشتگاههایی در
قارهای دیگر دقیقاً چند نفر نفله شدند. بدعتی بود بوالفضولانه و مکروه
ــــ و بلکه حرام.
جلسۀ مشترک حزب نازی آمریکا
و مسلمانان پیرو مالکولم اکس در واشنگتن،
انتهای دهۀ 1950. در بالکن، زنان
مسلمان سیاهپوست با
روسری و لباس سفید دیده میشوند.
دستور جلسه تقسیم ایالات متحدۀ آمریکا است تا کرانۀ شرقی
کشور به جامعۀ مسلمانان و
بقیه به حزب نازی داده
شود.
(عکس و روایت اوا آرنولد؛ هفته نامۀ ایندیپندنت، 24
نوامبر 1991)
|
چند نفر متوجه شدند یکی از
سردستههای فرقهای آمریکایی به نام کوکلوکس کِلان هم (لابد به نمایندگی از
سوی
"ملت شریف آمریکا" و بدون انگشتنگاری) بنا به دعوت وزارت خارجه حضور
دارد؟ حتی وقتی در غرب روی این نکته انگشت گذاشتند، کسی اهمیت نداد و در
صدد رفع و رجوع بر نیامد. کوکلوکس کِلان را با تعصب در اعتقاد به برتری
انسان ِ مذکر ِ سفیدپوست ِ پروتستان ِ اروپاییتبار، ذاتاً بردهبودن
ِ
سیاهان و هواکردن
ِ صلیب مشتعل می شناسند.
در خردهفرهنگ
ايـنا عیب
بزرگی نیست که آدم به کاکاسیاهها علاقه نداشته باشد و گاهی صلیب آتش
بزند. وانمود میکنند در برابر
"استـیک
بار جهانی" قد علم کردهاند اما در
واقع چون ریزهکاریهای دنیا و تاریخ و ملل و نـِحـَـل را نمیشناسند به
سیم آخر میزنند و میگویند هرچه بادا باد: همین مقدار عکس و تفصیلات در
مطبوعات خارجه هم غنیمت است.
وابستۀ فرهنگی پیشین سفارت
آلمان در تهران زمانی به نگارنده گفت از بعضی ایرانیانی که یکپا اروپاییاند میشنود هیتلر اگر بیشتر کشته بود موفق میشد. افرادی که به آنها
اشاره میکرد ایرانیانیاند که پدرانشان در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم در
آلمان درس خواندند،
غالباً زن
آلمانی گرفتند، اکنون نسل سوم آنها بخشی از
طبقۀ متوسط آن کشورند و در ایران هم جزو اقشار ممتاز به حساب میآیند.
دیپلمات فرنگی تعریف میکرد وقتی با حیرت و انزجار توضیح میدهد حکومت رایش
سوم عبارت از یک مشت گانگستر بود که کشتند و به کشتن دادند تا جایی که کار
به اعزام پسربچهها به جبهه کشید، در کلۀ چنین آدمهای چیزفهمی فرو نمیرود.
کارمند ایرانی سفارت آلمان میگوید بسیاری مقامهای اداری و مدیران صنایع ایران به محض سلام و علیک با
یک آلمانی چنان با علاقه از هیتلر صحبت میکنند که دیلماج طفـلک خیس عرق میشود تا مزخرفات خجالتآور حاج آقا دکترمهندسها را لاپوشانی کند و
نگذارد بابای فرنگی بفهمد حتی طرز فکر ایرانیانی که دنیا را دیدهاند تا چه
حد سخیف و از مرحله پرت است. تمجید از آن جانوران وحشتناک در حضور یک
آلمانی ضدفاشیست به این میماند که وقتی کسی میگوید اهل بروجرد است،
فوراً به بزرگداشت اصغر قاتل بپردازیم که چه خوب حق زنها را کف دستشان
میگذاشت.
نخبگان که این باشند، تعجبی
ندارد وقتی در استادیوم فوتبال در تهران سرود ملی آلمان پخش میکنند هزارها
پسربچۀ ازمکتبگریخته بلند شوند و، به تقلید از فیلمهای سینمایی، دست
راستشان را به علامت
"هایل هیتلر" بالا ببرند (عکس این صحنه در اینترنت
قابل دسترسی است). اواخر دهۀ 1990 وقتی دولتی راست افراطی در اتریش روی
کار آمد، از نخستین اقداماتش فرستادن نمایندگانی به ایران و لیبی بود.
در سالهای جنگ ایران و عراق،
تبلیغات دو کشور متمرکز بر یک نکته بود: دشمن ما همدست اسرائیل است و ما
عملاً داریم با سلطۀ جهانی یهود میجنگیم. در واقعیت تاریخی، حزب بعث عراق
را عوامل آلمان نازی برای مقابله با انگلیسیها پایه گذاشتند و برتری نژاد
عرب پایۀ عقیدتی این حزب است. زمانی دار و دستههای ملهم از نازیسم و
فاشیسم در خاورمیانه فعال بودند. در ایران، حزب پان ایرانیست یکی از آخرین
آنها بود. تا پیش از 28 مرداد، داریوش فروهر هم سرکردۀ پیراهنسیاهانی از
همین قماش به شمار میآمد.
تفکر ضدسامی در ایران چندلایه
است. ایرانیان در نیمۀ دوم قرن نوزدهم، زمانی که فکر برتری نژادی در غرب
حاکم بود، به برکت تحقیقات اروپاییان از تاریخ واقعیشان (در مقابل اسطوره
و افسانه) خبردار شدند و ناگهان فهمیدند بازماندۀ اقوامیاند که هزاران سال
پیش به اروپا کوچ کردند. پس یعنی
قوم و خویشیم و ژرمان را در حسرت دوری از
کرمان ساختهاند. صادق هدایت مدتی عاشق این حرفها بود اما با دیدن فجایع
جنگ دوم از دل و دماغ افتاد. رضاشاه هم دنبال همین داستانها رفت و خودش را
نابود کرد.
از سوی دیگر، در روایات آمده که
تبار اروپائیان به یک پسر، و تبار
اقوام سامی به پسر دیگر نوح میرسد، و عربها
معتقدند خود آنها فرزندان یک پسر ابراهیم، یعنی اسماعیل، و یهودیان از پسر
دیگر او، اسحاق، هستند. به این ترتیب، ایرانیها از دو سو در معرض
افسانههای نژادمحور قرار دارند: هم از سوی ناسیونال سوسیالیسم آلمانی و
یهودستیزی اروپایی، و هم از سوی تلقیـنات عربها که از صدر اسلام با
پسرعموهای یهودیشان کشمکش داشتهاند. در متون مقدس
اسلامی، بنی اسرائیل
مظهر شرّ و خیره سری است و شیعیان از قتل عام قبیلۀ بنی قــُریظه بهعنوان
یکی از شاهکارهای مولیالموحدین یاد میکنند. به همین سبب، برای مسلمانان
خاورمیانه بهطور اعم و عربها بهطور اخص بسیار دشوار است قبول کنند که
یهودیها توانسته باشند به سرعت برق و در کمال موفقیت بخشی اساسی از تمدن،
سرمایهداری و دنیای غرب شوند.
حکومت اسلامی آندلس و خلافت
عثمانی عمیقاً مرهون خدمات و دانش یهودیانی بودند که از ستم مسیحیان به
حریم امن ممالک اسلامی پناه میبردند. از همین رو، مسلمانها عادت کردهاند
کلیمی ها را زیردست ببینند و نمیتوانند راحت قبول کنند که خادمان قدیمی،
با کمک همان نصارای یهودکـُش،
کلـّی ارباب شده باشند و شاخ و شانه بکشند.
پیامشان به غرب در این خلاصه میشود: به یهودیهای نابکار رو ندهید؛ اینها
وقتی شما پدرشان را در می آوردید نوکر ما بودند.
اما تأکید مسلمانان بر کلمات "جهود" و "صهیونی"، مسیحیت غرب را متقاعد نخواهد کرد که یهودیان را
تنزل درجه بدهد. حتی اگر هم بخواهد نمیتواند. چنین کاری یعنی روابط
اجتماعی غرب سر جای شصت سال پیش برگردد. |