اما مخمل در جاهايی كه زيرجلی و قاچاق نيست چه خصوصياتی دارد و در عرصۀ
سياست، مخمل اصل را چگونه تشخيص میدهند و تعريف میكنند؟
به روايت كسی كه سالها در پاريس زندگی كرده است (شايد هم
به مصداق ”جهانديده بسيار گويد دروغ“)، وقتی در نيمهشبی مهآلود يا
سحرگاهی خلوت، رهگذری با يك كيسهگونی از روی پلی بر رود سِن میگذرد چه
بسا بچهگربههای نوزادی را كه جا برای نگهداریشان ندارد به مام طبيعت میسپارد.
در بيانی پارچهفروشانه میتوان گفت مخمل
يعنی چيزی غير از گونی.
در آفريقای جنوبی، نلسون ماندلا به مردم ياد داد انقلاب مخملی يعنی رئيس
زندان به جرم اجرای دستور تحت تعقيب قرار نگيرد. در
آمريكای جنوبی و اروپای شرقی به اين نتيجه رسيدند كه عمر كاری ِ يك نسل
برای رسيدگی به اَعمال نسل پيش كفايت نمیكند. در
ايران اكثريت جامعه حتماً قبول نداشت فشار به زندانيان برای حضور در جشن
دولتی جرمی جدی است، يا دادن جای بزرگتر
برای خوابيدن تعدادی بيشتری آدم
بتواند مستوجب مرگ باشد. اما روزگار ِ در
گونیكردن و در رودخانهانداختن بود.
احتمال دارد حاجآقايی كه به رئيس سابق بند سياسی زندان قصر عملاً توصيه
كرد دهنش را ببندد بعدها بار ِ خودش را حسابی بسته و از غائله كنار كشيده
باشد. شايد هم استاد فقه و اخلاق شده باشد.
پسرهای نوجوان ِ مجهز به ژـ3 كه متهم را سينۀ
ديوار گذاشتند شايد امروز، با يال و كوپال، در مناصب امثال او باشند.
اگر حق تقدّم ِ خوابيدن در حياط خنك برای
اكثريتی كه اهل روزه نيست و بهزورنشاندن افراد در مجلس جشنْ
سزاوار مرگ
باشد، آمران و عاملان ماجراهای بعدی و اخير بايد چگونه كيفر ببيند؟
|