ادامه از صفحۀ ٢

 

  یانکی و حاج‌آقا

٠٣

بُرشهای کالباس روی میز

درخواست دولت و مردم ایران از ایالات متحدهٔ آمریکا چیست؟  دقیق‌تر بگوییم: خواستها، زیرا فهرستی از مطالبات است.

 

هم افکار عمومی و هم تبلیغات سیاسی در ایران کاملاً معقول می‌دانند که آمریکا سرانجام در برابر ایران سر تعظیم فرو آورد، مسئولیت وقایع مرداد ٣٢، پیامدهای آن و قدرت‌‌مطلق‌شدن شاه در دههٔ ٤٠ و کارهای او را به گردن بگیرد، اذعان کند که نفت ایران را دهه‌ها به غارت برده است، اموال و املاک و قطعات یدکی جنگ‌افزار را که در آن کشور توقیف است تحویل دهد، حقانیت مردم ایران را بپذیرد و قبول کند که در مواجهه‌ای ناعادلانه با ملت بزرگ ایران، همواره به خطا رفته است.

 

وارد جزئیات ادعانامه نشویم زیرا حاشیه‌نویسی بر آن دعاوی سر به کتابی قطور خواهد زد و به هیئتی متشکل از حقوقدانان، تاریخنگاران، متخصصان اسناد تاریخی و معاهدات بین‌المللی، اقتصاددانان و کارشناسان نفت نیاز دارد.  چنین اشخاصی دهها کتاب در این زمینه نوشته‌اند. اگر مناقشات ایران و آمریکا با بحث آکادمیک قابل حل بود تاکنون حل شده بود.

 

مثلاً در یک مورد، اصحاب دیانت گفته‌اند و نوشته‌اند پس از برکناری مصدق نماز شُکر خواندند و آن شخص اگر سیلی نخورده بود به اسلام سیلی می‌زد.  حالا چرا آمریکا یکتنه بار مسئولیت دعوایی در داخل ملت بزرگ ایران را به گردن بگیرد؟  در موردی دیگر، بهای نفت در هر زمان چقدر بوده است و آمریکا چه مبلغی از آن بابت بدهکار است؟

     

درهرحال، فرض کنیم آمریکا آدم شود و چنان مطالبی را نه تنها شفاهاً بگوید، بلکه بنویسد و امضا کند و مُهر بزند و چکی دیگر (مانند چکهایی که به بازماندگان هواپیمای ارباس بندرعباس‌ـ‌‌دوبی داد) برای جبران خسارتهای ادعایی بفرستد.  آیا برآورده‌شدن خواستها به غریوهای ”مرگ بر آمریکا“ و تبلیغات بیست‌وچهارساعتهٔ رادیوتلویزیون ایران خاتمه خواهد داد؟

 

اساساً خواستهای جمهوری اسلامی از ایالات متحدهٔ آمریکا چیست؟

 

  

مهمترین خواست جمهوری اسلامی انحلال اسرائیل و ایجاد کشور فلسطین است.  فرض کنیم ایالات متحدهٔ آمریکا ناگهان با سروشی غیبی در مسیر آدم‌شدن بیفتد، به این خواست تن دهد و چنان قدرتی داشته باشد که کل جمعیت اسرائیل را یکجا به مکانی دیگر ببرد.  و تصور کنیم ساکنان کنونی حتی اموال منقول را به حال خود رها کنند و کشوری مبله به جا بگذارند.

 

وارد این بحث نشویم که اسرائیل را پول و مهارتها و جنگاوری ِ غربیان ساخت و ساکنان بعدی پس از چندین دهه با اعانه زندگی‌کردن، نه پولی در بساط دارند و نه مهارتی جز تولید مثل در حداکثر ظرفیت.  در چنین سناریویی جمهوری اسلامی آدمهای خودش را به سرزمین آزادشده خواهد کوچاند و خواهد کوشید حکومت در انحصار اقلیتی بسیار کوچک از شیعیان باقی بماند.  گرچه امروز از فکر برگزاری انتخابات آزاد در آن اقلیم دفاع می‌کند، می‌توان پیش‌بینی کرد که آن روز چنین نکند.

 

با پول و سلاح ایران و قطر و عربستان سعودی و البته قدرتهای غربی، ساکنان بعدی به عادت دیرین مسلمانها ابتدا دو دسته، بعد چهار دسته و سپس یک دوجین فرقه خواهند شد و زد و خوردهای خونین و بی‌پایان در کوتاه زمانی سرزمین بازیافته را تبدیل به ویرانه‌ای دیگر خواهد کرد.

 

بخش دیگر سناریوی خیالی این خواهد بود که جمهوری اسلامی برداشتن آل سعود از حکومت حرمین شریفین را از آمریکا بخواهد.  حال که فرض محال را محال نمی‌دانیم و آمریکا قرار است آدم شود، تصور کنیم خواست برحق دوم هم اجابت گردد و آمریکا هیئت حاکمهٔ عربستان را هم پی کارش بفرستد.

 

آیا آن تمکینها از سوی آمریکا مشکل جمهوری اسلامی را یکسر حل خواهد کرد و از آن پس (به گفتهٔ سعدی، ”فتنه بنشست و نزاع برخاست“) دیگر موجبی برای سردادن غریوهای مرگ‌طلبانه نخواهد بود؟

 

احتمالا بلی، جز یک موضوع کوچک: انتخابات در ایران همچنان مناقشه‌انگیز خواهد بود و صدای اعتراض اکثریتی که از انتخاب‌شدن محروم است همچنان در جهان بازتاب خواهد داشت.           

 

  

موقعیت حکومت نوپای اسلامی را نخستین بار محمد منتظری اوایل سال ٥٨ ترسیم کرد.  این استراتژی نه  ساخته و پرداختهٔ او، بل نتیجهٔ تناسب قوا در صحنهٔ جامعهٔ ایران و به قدرت رسیدن اصحاب این فکر بود که مملکت متعلق به خداست و حکومت آن باید نمایندهٔ خدا باشد.

 

اما حکومت برحق الهی اگر در انتخابات آزاد به اندازهٔ کافی رأی نیاورد چه؟  اکثریت رأی‌دهندگان ایرانی هم به طور طبیعی معتقدند کهکشان و افلاک البته می‌تواند متعلق به خدا باشد اما هر سرزمینی روی کرهٔ زمین به مردمی تعلق دارد که در آن به دنیا آمده‌اند و زندگی می‌کنند.

 

نزد ائتلاف کوچک بازارـ‌ حوزه، این حرف از کفر هم بدتر است.  شنیدن کفرگویی به آسانی فکر مؤمنان را عوض نمی‌کند، در حالی که ”دموکراتیک و ملی“ گرچه ”هر دو فریب خلق است“ برای جماعتی کثیر جاذبه دارد.

 

چارهٔ ناچار: باید صحنهٔ‌ نبرد را از سطح خیابانهای ایران فراتر برد و به پشت مرزهای آمریکا و اینگیلیس کشاند.  به این ترتیب، جاپاهایی در لبنان که شاه به منظور ایجاد سکوی پرش برای دخالت در کنارهٔ دریای سرخ و شمال آفریقا ایجاد کرده بود به حکومت اسلامی و امثال محمد منتظری و مصطفی چمران و دیگران ارث رسید.  پیوندهای قومی و خونی بسیاری از روحانیان ایران را هم که اجدادشان در زمان صفویه از شام به ایران کوچانده شدند نباید دست‌کم گرفت.       

 

سالها پیش، در اشتباهی عظیم که عقل بشر در حل پیامدهای آن درمانده است، مرزهای فیزیکی فرهنگ و تمدن غرب به این سوی دریای مدیترانه و به پرمناقشه‌ترین منطقه در تاریخ و جغرافیای جهان، یعنی اورشلیم/بیت‌المقدس، گسترش یافت.  درهرحال، چنین موقعیتی برای جمهوری اسلامی موهبت است که بتواند پشت مرز اسرائیل، در واقع ادامهٔ مرزهای هلند و بلژیک و آلمان و فرانسه و بریتانیا و البته آمریکا، خیمه بزند و مدام تهدید کند.

 

تهدیدی از نوع: یا حق ‌سابقه‌ام را بدهید یا بچه‌مدرسه‌ای‌های داخل مینی‌بوس و بعد خودم را سربه‌نیست می‌کنم.  حقوقی که جمهوری اسلامی می‌طلبد اینهاست: ١) آمریکا به رسمیت بشناسدش و در فکر براندازی نباشد؛ ٢) در خارجه حرفی از چند و چون انتخابات در ایران نباشد.  عنوان فنی این دو تقاضا ”تضمینهای امنیتی“ است ــــ یا به بیان رایج: آمریکا آدم شود.

 

  

در ادامهٔ بحث سناریوی خیالی و تن‌دادن آمریکا به غلبهٔ حق بر باطل، جمهوری اسلامی هرگاه لازم باشد گوش معترضان داخلی را خواهد پیچاند که بهتر است ساکت شوند زیرا در قیاس با استیک‌بار جهانی عددی نیستند.

 

آدم‌شدن آمریکا و محوشدن اسرائیل از صفحهٔ روزگار مشکل ایران را حل نمی‌کند.  حتی در صورت وقوع چنان معجزاتی، باید اعتراضها را به جایی نسبت داد.  آن ”جا“ ناچار چیزی یا موجودی با مشخصات منفی منتسب به آمریکا و اسرائیل کنونی خواهد بود.

 

دفاع ِ ایران از جهان آزاد در برابر هجوم کمونیسم، استراتژی رژیم سابق، در رژیم کنونی تبدیل به دفاع ِ ایران از جهان اسلام در برابر صهیونیسم شد، با یک تفاوت: آن طرز فکر را جز شخص شاه کمتر کسی جدی می‌گرفت، اما اکنون به نظر می‌رسد شماری از اعضای طبقهٔ جدید ایران اعتقاد دارند باید در خاورمیانه و آفریقا و حتی آمریکای جنوبی وارد نبردی نیابتی یا حتی رو در رو شد تا بتوان داخل را کنترل کرد.  زمانی حتی در حلبهای خیارشور خمپاره‌انداز به بلژیک فرستادند تا به قلب قشون خصم بزنند.

 

ایران تنها کشور جهان است که در آن خیلی راحت می‌گویند موشکهایشان پایتخت کشوری دیگر دور از مرزهایش را هدف گرفته است.  واکنش پرخاشگرانهٔ هدف‌گرفته‌شدگان به تداوم تنش کمک می‌کند، و بقای وضع موجود به تنش و تشنج نیاز دارد.  این استراتژی بر یک فرض استوار است: مشکلات طبقاتی و ناسازگاری خرده‌فرهنگ‌ها در داخل حل‌شدنی نیست؛ دعوا را باید صادر کرد تا از فشار آن کاسته شود.          

 

  

مشکل آمریکا فقط با خود جمهوری اسلامی نیست.  برآوردن خواستهای منتقدان جمهوری اسلامی به همان دشواری است.  با چنان پیشینه‌ای در تاریخ روابط سیاسی دو کشور، آمریکا با ایران و برای ایران چه می‌تواند و باید بکند و به توقعات چگونه پاسخ دهد که سالها متهم و بدهکار نماند؟ 

 

پس از واقعهٔ ١١ سپتامبر و لشکرکشی‌های آمریکا به افغانستان و عراق، بین منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی اختلاف نظر دیگری بروز کرد.  کسانی از ایرانیان سرنوشت جمهوری اسلامی را نیز رقم‌خورده تلقی کردند و حملهٔ نظامی به ایران را قطعی دانستند.  در مقابل، صداهای اعتراض از سوی ایرانیان دیگری برخاست که هدف اگر رسیدن به دموکراسی است، این خواست از کوله‌پشتی سربازان اشغالگر بیرون نخواهد آمد.

 

اوضاع عراق و افغانستان و سپس روزگار پریشان چند کشور عرب که رژیمهایشان سرنگون شدند بر این بحث سایه انداخت و آن را از فهرست موضوعهای مطرح خارج کرد.  دست‌کم در سه کشور از چهار کشور انقلاب‌زدهٔ عرب، آمریکا گرچه حامی علنی یا پشت‌پردهٔ حکومتهای برکنارشده تلقی می‌شود با این توقع روبه‌روست که برای بسامان کردن اوضاع تلاش نمی‌کند، یا به اندازهٔ کافی تلاش نمی‌کند، و حتی اگر حسن نیت داشته باشد قدرت درک ظرایف موقعیت را ندارد.

 

آمریکا در عراق و افغانستان همان کاری را که در آلمان و ژاپن بعد از جنگ انجام داده بود تکرار کرد اما طرفه اینکه درست به همان سبب از سوی برخی منتقدانش ملامت می‌شود.  اینان می‌گویند تکرار آنچه در آلمان و ژاپن بعد از جنگ انجام گرفت رفتاری قالبی است و در مجمع‌القبایل عراق و افغانستان به نتیجهٔ دلخواه نمی‌رسد زیرا در فرهنگهای مبتنی بر تعلق به قوم و قبیله استناد به ٥١ درصد آرا برای به رسمیت‌شناختن حکومت و اطاعت از آن کفایت نمی‌کند.  این منتقدان می‌گویند درعراق که شیعیان با اکثریت آرا دولت تشکیل داده‌اند باید سهمی تضمین‌شده برای اهل سنت در نظر گرفت زیرا اختلاف پیروان دو مذهب با رأی‌گیری حل‌‌شدنی نیست.

 

در مقابل، در موردی مشابه دهه‌هاست به ترتیبات سیاسی لبنان خرده می‌گیرند که فرانسه نوعی دموکراسی طایفه‌ای و فاقد روح انتخابات آزاد و فارغ از پیش‌شرط ابداع کرد.  برچسب اتهام البته حاضر و آماده است: استعمارگران از یکپارچگی ملتها هراس دارند و تفرقه می‌اندازند تا حکومت کنند.  

 

وارد بحث اهداف استعماری و اینکه آیا قدرتهای بزرگ فقط برای رضا خدا موش می‌گیرند و موش می‌دوانند نمی‌شویم.  به این پرسش از سوی دیگر هم که آیا هزینه‌های هنگفت لشکرکشی به عراق با سود احتمالی از نفت آن کشور طی ده، بیست یا صد سال قابل جبران خواهد بود نمی پردازیم.  حرف این است: ترتیبات سیاسی قابل اجرا و مورد پسند جوامعی مانند ایران و افغانستان و عراق باید چگونه باشد؟    

 

  

اگر به حرف جمهوری اسلامی توجه کنیم که هدف نهایی آمریکا در ایران را براندازی می‌داند و نه چیز دیگر، و اگر فرض کنیم در سناریویی، باز هم خیالی، برای چنین اقدامی ٤٩ درصد نیروی سیاسی و نظامی ایالات متحده صرف شود، ٥١ درصد کار باقیمانده برقراری حکومتی است بر پایهٔ آرای عمومی.

 

آرای عمومی مفهومی است فرّار و کمّیتی دائماً متغیر.  منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی مدام به دولت آمریکا هشدار می‌دهند مبادا پافشاری بر اجرای اصول حقوق بشر در ایران را فدای سازش کند.

 

آمریکا از حقوق بشر مورد نظر خودش در ایران و هر جای دیگری دفاع می‌کند اما مسئله این است که تعریفها از حقوق بشر یکسان نیست.  خرداد ٥٨ سنای آمریکا با  صدور قطعنامه‌ای اعدامهای پیاپی و بدون ‌محاکمهٔ متعارف در ایران را محکوم کرد.  در ایران که بسیاری، سرمست از کینهٔ انقلابی، خشم انقلابی و عدالت انقلابی، معتقد بودند دادگاه انقلاب باید افراد نامطلوب را در اسرع وقت سینهٔ دیوار بگذارد، پوزخند زدند و به مسخره گرفتند.  روزنامهٔ  آیندگان مطلبی منتشر کرد با عنوان ”منافع آقای جاویتس به خطر نیفتاده است؟“  جاکوب جاویتس پیشنهاددهندهٔ قطعنامه بود و همسرش پیشتر برای روابط عمومی هواپیمای ملی ایران در آمریکا کار می‌کرد.

 

چه در محاکمهٔ کودک‌ربا و چه در مورد اتهام خیانت به ملت، افکار عمومی جامعهٔ‌ ایران دادرسی به شکل مورد نظر حقوقدان غربی را قبول ندارد و اتلاف وقت با یک مشت فرمالیته می‌داند.  پس مشکل بتوان از حقوقدانان و سیاسیون غربی انتظار داشت برای اجرای حقوق بشر در چنین جایی یقه چاک بدهند.  و تازه چاک هم بدهند: چند درصد از ما قبول داریم و اساساً می‌فهمیم که وظیفهٔ وکیل مدافع اقامهٔ مواد قانونی مربوط به محاکمهٔ عادلانه و‌ استفاده از شرایط مخففه به سود متهم است، نه تأیید مجازات مورد درخواست افکار عمومی و اجرای آن در کوتاه‌ترین زمان؟

 

  

آرای عمومی بدون آزادی در بیان عقیده معنی واقعی ندارد.  ایجاد چنین موقعیتی یعنی آزادی تمام احزاب چپ، آزادی تمام اقوام و پیروان تمام ادیان، آزادی بهائیان، آزادی معتقدان به نظام سلطنتی و البته آزادی مجاهدین خلق برای معرفی هر تعداد نامزد در انتخابات.

 

داستان هنوز تمام نیست.  چنانچه هیچ جناحی ٥١ درصد آرا را از آن خود نکند نیاز به دولتی ائتلافی خواهد بود ـــــ کاری بینهایت دشوار.  و با دست‌به‌دست شدن دولت پس از هر دوره، اساس اقتصاد و سیاست و مشی اجتماعی چنان زیر و زبر شود که بتوان هرج‌ومرج توصیفش کرد.

 

امروز هم پس از هر چند سال اوضاع چنان عوض می‌شود که جز تشتـّت و سرگشتگی نمی‌توان نامی بر آن نهاد.  اما توجه داشته باشیم که از تجلی نیروی آرای عمومی بر پایهٔ حقوق بشر در شرایطی فرضی حرف می‌زنیم، نه نظارت استصوابی.

 

تمام افراد واجد شرایط را باید تشویق به رأی‌دادن کرد.  برای این منظور، باید همه بتوانند کاندیدا معرفی کنند وگرنه داستان بیعت خواهد بود.  تنوع فراگیر به این معنی است که پرسروصداترین افراد کنونی همچنان در پارلمان خواهند بود بی‌آنکه آرای عمومی را جدی بگیرند.

 

در جایی مانند ایران تشکیل مجلسی ملی از نمایندگان تمام اقشار اجتماعی و گرایشهای سیاسی به حد ناممکنی دشوار است.  برخورد از همان دقیقهٔ اول آغاز خواهد شد: بر سر نام خود مجلس؛ بر سر حق مردم به حاکمیت بر زندگی خویش در مقابل حاکمیت خدا بر جهان؛ بر سر برابری طبیعی تمام شهروندان یا برتری ذاتی سادات، برتری عرب به عجم، برتری مسلمان به بی‌دین، برتری شیعه به سنی، برتری مرد به زن؛ بر سر نوع لباس نمایندگان طبق عادات خرده‌فرهنگ‌های متفاوت؛ بر سر اینکه حضور در نماز ظهر اجباری و مشمول حضور و غیاب است یا رفتاری از روی انتخاب.  چنین مجلسی حتی اگر به هفتهٔ دوم و سوم برسد مانند شمعی است در باد.  دوام و بقایی نخواهد داشت.

 

آنچه تاکنون به مجالس و دولتهای عراق و افغانستان توان بقا بخشیده حضور ارتش ایالات متحده است.  لشکرکشی آمریکا به عراق حتی از جنگ ویتنام هم برای منافع فعلی و آتی آن کشور زیانبارتر بود (این شائبه که نتیجهٔ مشکوک انتخابات دسامبر ٢٠٠٠ و اعلام جرج بوش پسر به عنوان رئیس جمهور سناریوی طرفداران اسرائیل برای ازبین‌بردن دولت صدام حسین بود قابل تأمل است) اما از نتایج ماندگار آن برای مردم عراق به قدرت رسیدن دولتی شیعه‌ است.  مفهوم درصد و نسبت را هم وارد فرهنگ سیاسی عراق کرد.  اکنون آن جامعه باید به تجربه دریافته باشد که دستیابی به ٩٠ درصد آرا فقط حرف مفت است.

 

جامعهٔ ایران هم تصوری از درصد و نسبت آرای واقعی خویش ندارد.  دستیابی به تخمینی از درصدها و نسبتهای آرا تاریخ سیاسی ایران را به دو دورهٔ قبل و بعد تقسیم خواهد کرد.     جمهوری اسلامی به گرداندن اقلیتی از رأی‌دهندگان اتوبوسی متکی است و بعید می‌نماید داوطلبانه تن به صدور کارت الکترال دهد تا هر رأی‌دهنده پیشاپیش تعیین کند در چه حوزه‌ای رأی خواهد داد.

 

  

خطوط فکری جامعهٔ‌ ایران با همدیگر بسیار بیشتر مشکل دارند تا تک‌تک آنها با آمریکا.  هیچ‌یک از چهار یا پنج گرایش سیاسی‌ای که ممکن است در انتخاباتی آزاد و عادلانه آرایی قابل توجه به دست آورد چنانچه خودش یک طرف میزباشد گفتگو با آمریکا را زیانبار نمی‌داند.  اما بینهایت بعید به نظر می‌رسد رقیبان سیاسی بتوانند در مجلسی ملی کنار هم بنشینند و به منظور رتق‌وفتق امور مملکت تن به حدی از سازش بدهند.  شکست در برابر اجنبی ِ قوی‌پنجه می‌تواند موضوع حماسه و مرثیه شود؛ کنارآمدن با رقیب معمولی یعنی خفــّت‌‌ و خواری.

 

تیر ٢٩ هنگامی که دولت رزم‌آرا لایحهٔ اختیارات محلی و تشکیل شوراهای ایالتی و ولایتی به مجلس داد، نماینده‌ای فریاد زد این برنامهٔ آمریکاست برای تجزیهٔ ایران، و اگر به‌واقع چنین نیست سفیر آمریکا تکذیب کند.  آن نماینده محمد مصدق نام داشت که سال بعد در مقام نخست وزیر برای برون‌رفت از بن‌بست فروش نفت دست‌به‌دامن آمریکا شد.

 

حتی در اموری ظاهراً مربوط به دین و ایمان و فقه هرچه فریاد دارند سر آمریکا می‌کشند و  کاسه‌کوزه‌ها را سر آن می‌شکنند.  آیت‌الله خمینی در تخطئهٔ مخالفتهای مؤتلفه با سیاستهای اقتصادی دولت، برچسب یا اتهام ”اسلام آمریکایی“ به کار برد.     

 

  

پرسش را تکرار کنیم: آمریکا با ایران و برای ایران چه می‌تواند و باید بکند و برای بهبود تصویرش در افکار عمومی مردم ایران به توقعات چگونه پاسخ دهد که همچنان متهم و بدهکار نماند؟

 

خواست جمهوری اسلامی روشن است: تضمینهای امنیتی بدون بازگشایی سفارت آمریکا در تهران، و آدم‌شدن به معنایی که پیشتر کوشیدیم تعبیروتفسیر کنیم.

 

اما خواست بسیاری از منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی به آن روشنی بیان نمی‌شود. شاید چون به اندازهٔ کافی روشن نیست، یا شاید چون افراد با خودشان هم رودربایستی دارند.

 

دخالت نظامی آمریکا یعنی شروع و ادامهٔ حضور نظامی.  پایگاههای نظامی ایالات متحده در ژاپن و آلمان مظهر استیلای قدرت فاتح است.  اما در آن کشورها مخالفان روی‌ کار آمدن جناحهای جنگ‌طلب، نگران از تکرار وقایع پیشین ناچارند روی این حضور هرچند ناخوشایند حساب کنند.  از شروع پیروزی معتقدان به جهانگشایی در انتخابات محلی و سپس عمومی تا انداختن کشور در مسیر هجوم به کشورهای پیرامون ممکن است به پنج‌شش سال وقت نیاز داشته باشد.

 

درعراق و افغانستان حتی واضح‌تر است که دولتهای نوپا بدون حضور نظامی خارجی بخت بقا ندارند و اگر به حال خود گذاشته شوند در کوتاه زمانی درنوردیده خواهند شد.      

 

  

اکنون ایران در برابر صفی از دولتهای سرسخت و ثروتمند و قدرتمند قرار دارد و، با شدت ‌گرفتن جنگ شیعه و سنی در خاورمیانه، کفهٔ مخالفانش بر کفهٔ بیطرفها و موافقان می‌چربد.  از زمان جنگهای مذهبی اروپا در قرن هفدهم تاکنون شماری چنین بزرگ در مدتی چنین طولانی با چنین سبعیتی همدیگر را به نام دین و از روی کینه‌های مذهبی نکشته‌اند و آواره نکرده‌اند.

 

دخالت نظامی آمریکا را این گونه هم می‌توان دید: آنچه کفهٔ دوم را به سود ایران سنگین می‌کند نفوذ آمریکاست که می‌تواند مانع هجوم به ایران شود یا آن را به تأخیر اندازد.  پیشتر بحث کردیم دولتهای پرنفوذ عرب به‌احتمال بسیار زیاد با اسرائیل همصدا بودند که آمریکا نباید رژیم جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت بشناسد (در عربستان که دولت عمدتاً شیعهٔ عراق را به رسمیت نشناخته است کسانی صریحاً گفته‌اند پس از خروج آمریکا صد میلیارد دلار و بیشتر خرج خواهند کرد تا آن را بیندازند).

 

عجیب به نظر می‌رسد که جمهوری اسلامی تاکنون چیزی که هنگام ترکیدنْ تشعشع بپراکند تهیه نکرده باشد.  در برابر پول خوب، پس از انحلال اتحاد شوروی و زمانی در پاکستان کسانی آماده تدارک و فروختن چنین بندوبساطی‌ بودند و امروز در کرهٔ شمالی آماده‌اند.

 

این هم نامحتمل است که جمهوری اسلامی به عشق ایجاد کشور فلسطین و وحدت اسلامی و این قبیل حرفها آن ادوات را در کلاهک موشکی که یقیناً ردیابی و احتمالاً رهگیری خواهد شد به اسرائیل یا کویت یا عربستان یا هر جای دیگری پرتاب کند.  وقتی می‌گوییم جمهوری اسلامی، از تجمیع چندین دسته و گروه و هیئت صحبت می‌کنیم که در هنگام اختلاف نظر شدید بر سر تاکتیک مقتضی برای حفظ وضع موجود، همدیگر را خودسر می‌نامند و ممکن است چشم دیدن همدیگر را نداشته باشند.

 

جمهوری اسلامی احتمال دارد زمانی ادوات مورد بحث را به دست آدمهایی در همان حوالی برساند که در داخل به طور جدی در تنگنا باشد: انتقال بحران و صدور انقلاب.  از نخستین تلفات در آن یوم‌الفاجعه، جزیرهٔ خارک و زیربنای صنعتی و بازرگانی کشور خواهد بود.

 

میان ایران و چنان یوم‌الفاجعه‌ای یک حائل بزرگ وجود دارد: دولت آمریکا و رئیس جمهور آمریکا در رأس آن.  به همین سبب است که او را پیشتر (با اکراه) فصل‌الخطاب نامیدیم.  پنجاه سال پیش هم گفت اصلاحات ارضی بشود و شد.         

 

  

روی میز دولت آمریکا علاوه بر گزینهٔ نظامی چیزهای دیگری هم وجود دارد که می‌توان آنها را بخشهایی از حق حاکمیت ایران دانست، مانند لایه‌های کالباس.  هر بار بریدن فقط چند میلی‌متر، به گونه‌ای که رفته‌رفته از تک‌وتا بیفتد و خیال مدیریت جهان و بستن تنگنهٔ هرمز و ایجاد پایگاه در آمریکای جنوبی و اقداماتی از این قبیل را از سر به در کند.

 

اکنون تأثیر خواست آمریکا بر موقعیت ایران بیش از هر زمان دیگری است.  روزگاری دولت ایران در پی دریافت وام قسطی از آمریکا به هر دری می‌زد.  امروز برای دریافت اقساط دارایی‌های توقیف‌شده شادی می‌کنند و به خود می‌بالند که پنهان از چشم تحریم‌کنندگان توانسته‌اند پا را بیرون از دایره بگذارند و زیرآبی بروند.

 

صادرات نفت که بیش از شش دهه موضوع ادعاهای بی‌حساب و شعارهای گزافه‌گویانه بود اهمیتش در بازار جهانی را تا حد زیادی از دست داده است.  ایران بهای آن مقدار نفتی را هم که می‌فروشد قادر نیست به ارز معتبر دریافت کند و سالهاست برای پرداخت مخارج سفارتخانه‌هایش با پیک سامسونت‌به‌دست پول نقد می‌فرستد.

 

از زوال دولت صفویه در سیصد سال پیش، ایران تاکنون از نظر اوضاع مالی در چنین اغتشاشی نبوده و جز در جنگ جهانی اول و در حدی کمتر در جنگ دوم، نظام اداری مملکت به حد دههٔ ‌٨٠ دستخوش هرج‌ومرج نشده است.  بعید نیست زمانی آمریکا را مسئول فلاکت کنونی ایران بدانند. 

 

  

از شش دهه پیش در ایران بیم و امید و عشق و نفرت‌ و چشم انتظار متوجه آمریکا بوده است.  هنگام انتخابات ریاست جمهوری‌ در آن کشور، این‌جا مردم می‌پرسند: برای ایران چه برنامه‌ای دارند؟

 

به برنامه‌های دولت خودی تا این حد توجه نمی‌شود زیرا کمتر برنامه‌ای در ایران پیگیرانه و نتیجه‌بخش و طبق جدول زمانی به اجرا درمی‌آید.  اما از ده سال پیش تاکنون ایالات متحده برنامه‌ای مدون و منسجم را با قدرت و قاطعیت و موفقیت ـــــ یا به تعبیر دیگر، با خباثت و  زورگویی و قلدری ـــــ  در مورد جمهوری اسلامی اجرا کرده است.  هر بار فقط چند میلی‌متر هـَرَس‌کردن حق حاکمیت و استقلال مالی.  دادن نمرهٔ انضباط و اخلاق و پاکیزگی.  تعیین سرپرست برای نظارت بر پولهایی که جمهوری اسلامی این‌جا و آن‌جای دنیا خرج می‌کند. 

 

اگر حقیقت داشته باشد که شاه به نامزدهای مورد علاقه‌اش در دو انتخابات ریاست جمهوری آمریکا کمک مالی کرد، شاید تنها مورد در تاریخ جهان باشد که حکومتی پس از پایان برنامه‌های دریافت کمک نظامی و اقتصادی تقریباً‌ بیدرنگ دست‌به‌کار دلارافشانی و اِعمال نفوذ در بالاترین سطح امور داخلی کشور کمک‌دهنده شود.

 

یک روز عزم دخالت در امور آمریکا، روز دگر رجزخوانی به نشانهٔ سرشاخ‌شدن با ماشین جنگی ِ عظیم یک امپراتوری.  خیالات حکمرانان نمی‌تواند زمین تا آسمان با اوهام قاطبهٔ حکومت‌شوندگان تفاوت داشته باشد.  با الهام از مهدی اخوان‌ثالث می‌توان سرود: ما وارث اوهام اجدادیم/ مبتلایان خیالات پوچ اعصاریم.

بهمن ٩٢

 

 

صفحۀ‌‌ اول    مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.