خاطرات
هم اصل و بدل دارد؟
اين بار اول نيست. در
روزنامۀ آيندگان سال 1357، زير شعری از احمد شاملو با عنوان
”انسان
ماه بهمن“
كه كلماتی از قبيل ”آدولف رضاخان“، ”اندونزی“ و ”ويتنام“ در آن
ديده میشود تاريخ سال 1329 است. بعدها تاريخ سرودهشدن
”قصۀ
مردی كه لب نداشت“
(1338) هم به نظرم ”يه جوری“ رسيد. اگر ترديدم را به نوعی
بر زبان آورده باشم (با روحيهای كه از او، و زبان تيزی كه از
آنوقتهای خودم سراغ دارم) بايد سخت به دل گرفته باشد. و
حالا قطعهای به تاريخ
1341 در بيستمين سالگرد قيام
ورشو.
اين سرودهها را آيا فقط من نديده
بودم، پيشتر خوانده بودم اما يادم رفته بود، در ميان آثار چاپنشدۀ قديمیاش كشف شده، يا سراينده میخواسته كارنامهاش را
پربارتر كند؟
بحث سر بازنگری و بازنويسی و مالكيت
اديبانه نيست. به اين موضوع كماهميت حاشيهاي هم كاری
نداريم كه وسطچينكردن شعر اصلاً در خود فرانسه از كـِی باب شد و
آيا سال 1341 در ايران چنين كاری مسخره بود يا نبود.
به بيان خود او، مطلب از اين قرار
است: اگر هر يك از ما ادعا كند حرف يا مطلبش مربوط به چهلپنجاه
سال پيش است: تاريخ فكر بشر غنیتر میشود،
اين جامعه رو به ترقی میرود، گوينده يا نويسنده پيشروتر به نظر
میرسد ــــ يا اول ديگران و بعد خودمان را گيج كردهايم؟
و مشكل از اين قرار است: وقتی
میناليم كه جماعتْ حافظۀ تاريخی ندارد و
اعتراض میكنيم كه راديوتلويزيون وطنی صبح تا شب تاريخ و تاريخچه
جعل میكند، تكليف اخلاقی خود ما چيست؟
و سؤالی نگرانكننده: وقتی دست به
نوسازی ِ كارنامه و خاطراتمان میزنيم حواسمان كاملاً هست كه داريم
چكار می كنيم، يا با هر تغييری در آن سوابق، آدمی جديد میشويم
با شخصيت و فكر و خاطراتی جديد؟ و اين آدم مثلاً جديد چه
ارتباطی با آن گذشتۀ مورد بحث دارد؟
اهل ساختوساز میگويند روی خاك
دستريز نمیتوان بناي محكم ساخت. چه
مقدار از خاطرات هر يك از ما دستساز و چه مقدار واقعی است؟
فرق اين دو تا چيست و
”خاطرات واقعی“
دقيقاً يعنی چه؟
26 بهمن 87
يادداشتهای 87
يادداشتهای
88
يادداشتهای
89
|