در تقبـيح لامپ مدادی
در اطرافمان گياهها، بخصوص
آنها كه برگهای پهن و ضخيم دارند، ديگر رسيدن
فصل سرد را به شكل متعارف تجربه نمیكنند: رمانتيك و پائيزوار خشك نمیشوند، بلكه
انگار لهلهزنان میپژمرند، در همان حال كه روی گياهانی جوانههای
بیهنگام ديده میشود. اين عارضه ظاهراً سالبهسال
رو به وخامت میرود.
آيا امروز جلگههای آهوچر زرقان، مرودشت
يا تخت جمشيد جای دلپذيری برای كاخساختن
است و آيا اسكندر مقدونی در آب و
هوای كنونی ايران میتوانست هفتاد هشتاد هزار نفر را پای پياده از
بينالنهرين به تنگۀ خيبر ببرد و به هند برساند؟
اگر هر دو پاسخ منفی باشد، پس
گرمتر و خشكتر شدن اين سرزمين هم بدجوری
ادامه دارد.
در اين مورد كار چندانی از
بشر ساخته
نيست. اما اين چراغهای غالباً مزخرف و لامپهای افتضاح قوزبالاقوز
شدهاند. در گرمای فزايندۀ زمستانها نمیگذارند گياهان
حواسشان به كار خودشان باشد: ريشه با احساس سرما در پائيز به
خواب میرود اما برگ كه روزها محكوم به تحمل
هوای دمكرده، و تمام
شب زير نور
شديد است انگار نمیداند چه خاكی به سر كند.
به جای
خشكشدن و افتادن در ابتدای پائيز، تا زمستان نيمهزرد
ـ نيمهسبز و چروكيده و محتضر میماند.
خيابانهای ايران در روز زشت
و دلگيرند و در شب، تاريك و زشت
و دلگير،
زيرا قاطبۀ اهالی شعور
درك نور ندارند. مثلاً از چيزی موسوم به لامپ
مدادی در حكم نورافكن برج دريايی استفاده میكنند
تا با سيخ سوراخكنندهاش به دريانوردهای سرگردان هشدار بدهد صخرهای
عظيم (يعنی مينیسوپر جعفرآقا) در همين نزديكی است.
بايد به انسان آريايیـاسلامی در كشف
اين نكته كمك كرد كه بيننده اگر نور را به جای روی موضوع مورد نظر،
مستقيماً در چشمش بيندازند محيط را تاريكتر از آنچه كه هست خواهد
ديد.
مهندس شهرداری كه بايد مربی رمۀ
بیچوپان باشد روی چمن و درخت نور سبز و قرمز و آبي میاندازد و در شهری
خشك و غبارآلود كه سالی پنج دقيقه هم مِه نمیگيرد چراغهای زرد در
خيابان نصب میكند تا شهروندان خيال كنند در ناف خارجهاند.
اصحاب
محيط زيست
میگويند نورهای پخش و
اضافی و رو به آسمان حتی باعث میشود پرندهها راهشان
را گم كنند و سرگردان شوند. تعجبی ندارد كه ما اُزگلآبادیها هم، به سبب انفجار نورهای نالازم، رهگمكرده و
سرگشته بمانيم.
اول بهمن 87
يادداشتهای 87
يادداشتهای
88
يادداشتهای
89
|