هویتهای تابلویی
از
سالها پیش این کار جزو اسراری
است که همه از آن خبر دارند: چکی حاوی
رقمی توافقی میکشید (چنانچه وزیروکیل و مدیرکل هستید نیازی به این کار
نیست)، به مغازهٔ
فتوکپی سر کوچه سفارش یک فقره پایاننامه میدهید، هر دو
را به مؤسسهٔ آموزش عالی میسپارید، کپی
درجهٔ دانشگاهی دریافتی را در پروندهٔ کارگزینی میگذارید و اصل آن را
قاب میکنید به دیوار میزنید.
و هر که را به ترقی شما پوزخند زد به مهمانیهایتان دعوت نمیکنید.
جماعت ادارهجاتی هم حساب کار خودشان را خواهند کرد، خصوصاً که به
امضای شما نیاز داشته باشند یا در شرایطی مشابه باشند.
یکیدو گردانندهٔ بنگاههای تکثیر متون علمی در راستهٔ دانشگاه
تهران میگویند متقاضیانی متن پایاننامه را در نسخههای زرکوب برای
هدیهدادن هم سفارش میدهند، و پیشاپیش مزیـّن به تیتری که قرار است دریافت
کنند. و پلیس میگوید
مدرک دانشگاهی ِ سفیدامضا کشف کرده است: یکی
برای خودتان یکی هم برای نمکگیر و ساکتکردن باجناق.
اما در این میان نشان چندانی از زنان درجهساز و درجهباز نیست.
آیا زنان (که حتی در پروندههای اختلاس و
غارت و چپو هم هرچه بیشتر حضور
دارند) نیازی به این قبیل بازیها احساس نمیکنند؟ یا هرگاه درجهٔ
دانشگاهی بخواهند قدری زحمت میکشند و واقعاً کسب میکنند؟ یا چون بیش از
مردها زیر ذرهبین و نورافکن هجمهاند تا این حد بیپروایی نشان نمیدهند؟
شاید اینها و شاید دلایل دیگر. اما در یک مورد دیگر هم قاطی
بازی آقایونا نمیشوند. در عکسهای خبری و در تلویزیون وطنی
نمیبینیم حاجیه خانمی جای مـُهر بر پیشانی داشته باشد. آیا کمتر از
مردان مؤمن در برابر پروردگار به سجده میافتند و ساعتها در حالت دمر باقی
نمیمانند؟ آیا از مـُهرهای نرمتری استفاده میکنند که جای اصطکاک
آن روی پوست نقش نمیبندد؟ یا وجود تابلویی سیاه روی صورت را مغایر
اصول زییاییشناسی
میدانند؟
مردانی به انگیزههای مختلف نام و نام خانوادگیشان را عوض میکنند
اما دستکم رکورد غریبترین اسم
چندگانهسوز، هایبرید یا التقاطی متعلق به یک خانم است: ترکیبی
از مدرنیته، حرفهٔ مقدس و پسوند پارسی.
اکنون نوبت دلاورمردان
خطـّهٔ آریاییـاسلامی است که رکورد بشکنند و، علاوه بر درجات سفارشی و آثار
عجیب مـُهر بر پیشانی، با ارائهٔ اسمی عجیبتر گوی سبقت از طایفهٔ نسوان
بربایند و نشان بدهند "چه مردی بود کز زنی کم بود."
11 آبان 91
یادداشتهای 91
90
89
88
87
|