دنبال چیزی در فایلها
میگشتم به این مطلب برخوردم به تاریخ
سال ٩١
اما بدون روز و ماه. ظاهراً خیال داشتهام هوا کنم اما فراموش شده.
شاعران نارس، شاعران بالغ
سحرگاه از فکرم میگذرد اگر کاغذی با این چند سطر به درخت سر کوچه و/یا
سنگکی محل بزنم
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
بعلت مسافرت
فوری به فروش میرسد
اجناس عرضهشده چقدر متقاضی پیدا خواهد کرد؟
ساعتی بعد زیر دوش حواسم
دنبال مطلبی میرود که نزدیک نیمهشب ارسال کردهام و به خاطر میسپارم یک
پاراگرافش را باید کاملتر کنم و دوباره بفرستم،
چند نکته هم به مطلبی که در حال شدن است بیفزایم.
سر
صبحانه به این فکر میافتم که اعلامیهٔ کذایی فروش اجناس واقعاً الهامی
در خلسه (یا شاید خـَرسه)ی سحرگاهی بود
یا یادآوری چیزی که
زمانی جایی خواندهام؟ یعنی مال خود خودم است یا عاریتی است؟
در گوگل میگردم اما
چنین چیزی پیدا نمیکنم.
تی. اس.
الیوت گفت "شاعران نارس تقلید میکنند، شاعران بالغ میدزدند."
با این حساب اگر نادانسته و غلفتی از جایی برداشته باشم پس لابد شاعر خوبی
میتوانم باشم. اما واقعیت این است که دیر شده. در هجده سالگی
جداً تصمیم گرفتم از سرودن، یا گفتن یا نوشتن، هر نوع شعر مطلقاً خودداری
کنم.
٢٠ مرداد
٩٣
یادداشتهای
٩٣
٩٢
٩١
٩٠
٨٩
٨٨
٨٧
|