صفحۀ‌‌ اول   كتاب½ مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب½سرمقاله‌ها


  

 استفاده از سواد موضوعی است اجتماعی، نه صرفاً فنی

 

پرسش و پاسخ كتبي با سايت دويچه ولـّه (راديو صداي آلمان)

 

حبيب حسيني‌فرد: سوادآموزی در ایران قبل و بعد از انقلاب  از چه اصولی پیروی کرده و تا چه حد با معیارها و مبانی نسبتاَ جدید سواد‌آموزی علمی تطبیق داشته است؟

 

از اواخر دهۀ 1330 روش هجـّی‌كردن كنار گذاشته شد و روش آوایی جای آن را گرفت.  به جای اینكه دانش‌آموز كلاس اول را مجبور كنند اسامی حروف الف، ب، جیم، دال تا عین، غین و الی آخر را طوطی‌وار حفظ كند، برای مثال، كلمۀ ابـر را به سه صدای آن (ا َا ََ ا ََ ب ر ر ر ر) تقسیم كردند و به او یاد دادند برای ثبت هر صدا چه علامتی به كار ببرد.  رویكرد فونتیك روشی نوین بود كه كارشناسان آموزش وارد مدرسه‌های ایران كردند و همچنان به كار می‌رود.   

 

در دهۀ 1340 برنامۀ سوادآموزی ‌به بزرگسالان، از نظر تكنیك، همین روش را به كار بست.  از نظر تاكتیك، خواندن و نوشتن ْ فرد بزرگسال را قادر می‌ساخت كلمات و نامها و متون ساده را بخواند و بنویسد و زندگی‌اش را بهتر اداره كند.  از نظر استراتژیك، فردی كه به تجربه می‌بیند لازم است آدم بتواند مدركی مهم مثل شناسنامۀ ‌خودش را از مال دیگران تشخیص بدهد، درك می‌كند سواد داشتن ابزاری بسیار مهم برای پیشرفت بچۀ خودش هم هست و تشویق می‌شود نگذارد فرزندش بیسواد بماند.

 

(در ضمن، من در تابستانهای بین سالهای چهار و پنج و شش دبیرستان در كلاسهای سوادآموزی درس می‌دادم.)

 

ــــ این که جمعیت سوادآموخته کشور از سواد خود استفاده زیادی نمی‌کند و فرهنگ خواندن و نوشتن درایران نازل است احیاناَ تا چه حد با مخدوش‌بودن اهداف و شیوه‌های سوادآموزی مرتبط است؟

 

سواد و تحصیل و مطالعه سه موضوع مرتبط اما جداگانه‌اند.  اول، با توجه به اینكه نیمی از جمعیت ایران زیر سی سال دارد، می‌توان گفت بیسوادی مطلق دیگر مسئله نیست و اكثریت بزرگ مردم خواندن و نوشتن بلدند.  در شهرها كسی كه خواندن و نوشتن نداند در بازار كار بختی بسیار محدود دارد.  برای مثال، در صنعت بسیار گستردۀ ساختمان، كسی كه نتواند نشانی و شماره تلفن و بارنامه‌ها و یادداشت كارفرما را بخواند، فرصت سركارگر یا شب‌پا شدن كه مزیتهایی از نظر سكونت و درآمد دارد پیدا نمی‌كند.  همین طور در تمام رشته‌های تولیدی و تجاری.  امروز سواد خواندن و نوشتن برای ارتقا به حد كارگر نیمه‌ماهر ضروری است و استفاده از تلفن و یادداشت كردن نشانی مشتری و رسید دادن و گرفتن در میان كارگران ماهر امری عادی است.  كورمال انگشت‌زدن پشت چك نقص بسیار ناهنجاری است كه سبب می‌شود فرد را جدی نگیرند.  حتی دوره‌گردی كه آهن قراضه و مواد دورریز برای بازیافت می‌خرد معمولاً تلفن همراه و دفترچه‌ای برای ثبت معاملاتش دارد.

 

می‌توان گفت آن سیزده درصد بیسواد مطلق تا حد زیادی مربوط به سالمندان و حومۀ شهرها و كارهای سادۀ صرفاً بدنی در محیطهای روستایی است.  آماری در دست نداریم اما از روی مشاهده می‌توان گفت اكثر كارگران مهاجر خارجي هم كه در شهرها كار می‌كنند سواد دارند، گرچه زنانشان اگر در ایران به دنیا نیامده‌اند ممكن است بیسواد باشند.

 

دوم، انگیزۀ ادامۀ تحصیل یا اجبار به ترك تحصیل كه افت تحصیلی هم خوانده می‌شود به بازده اقتصادی و آیندۀ مدرسه‌رفتن بر می‌گردد.  نوجوان وقتی نیاز به تأمين معاش داشته باشد و ببیند ادامۀ مدرسه‌رفتن به معنی شغل بهتر و درآمد بیشتر نیست، حداكثر در پایان دورۀ ابتدایی مدرسه را رها می‌كند زیرا كلاسهای بیشتر و بالاتر در شغل آتی‌اش تأثیری ندارد و فقط اتلاف وقت است.  به لوله‌كش یا كارگر جوراب‌بافی به این دلیل كه دورۀ دبیرستان را تمام كرده است مزد بیشتری نمی‌دهند.

 

سوم،‌ عادت به مطالعه مربوط است به این انگیزه كه فرد لازم ببیند دركی نظری و تعقلی از جهان و جامعه داشته باشد و این درك را بالا ببرد.  وقتی به‌اصطلاح اطلاعات خرده‌ريزی كه فرد به طور شفاهی و رایگان از پیرامونش دریافت می‌كند برای توضیح امور كافی به نظر برسد، ضرورتی ندارد سراغ نوشته برود و برای آن پول بدهد.  قضیۀ بازار كتاب معمای دیگری است كه من هم از آن سر در نمی‌آورم زیرا اطلاعات اساسی و واقعی در مورد جنبۀ اقتصادی‌اش، ‌مثل سایر جنبه‌های این مملكت، مفقود است و همه فقط می‌نالند و همدیگر را نصیحت می‌كنند.  درهرحال، كتاب و مطبوعات به دبیرستان و دانشگاه‌رفته‌ها مربوط می‌شود و از حیطۀ بحث نوسوادها و برنامۀ سوادآموزی بیرون است.

 

‌اگر منظور این است كه چرا سواد به رفتار باسوادانه منجر نشده، باید گفت سواد هم مهارتی است مثل راندن اتومبیل.  وقتی می‌بینیم مردم ایران وحشیانه رانندگی می‌كنند، مشكل را باید در طرز فكر و شخصیت آشفتۀ آنها و در نداشتن مربی و سرمشق برای جامعه جستجو كرد، نه در اینكه آیا روش استفادۀ صحیح از كلاچ و ترمز را بلدند یا نه (در ایران هم با تستهای استاندارد بین‌المللی گواهینامه می دهند؛ طرز رانندگی ایرانی ارتباط چندانی به سواد و تحصیلات و طبقۀ اجتماعی و جنسيت ندارد و همه شبيه همند).

 

وقتی اقلیتی به جمعيت شهرنشين باسوادتر از خودش غلبه می‌كند و سرشاخه‌های جامعه را می‌زند، اهداف و شیوه‌های سوادآموزی را نباید مقصر دانست.  این موقعيتی است اجتماعی، نه موضوعی صرفاً فنی.

 

 

 

  

ــــ در دهه‌های گذشته و همین امروز هم گهگاه خط فارسی و شیوه نگارش زبان ما دشوار و یکی از موانع سواد‌اموزی و گسترش این توانایی معرفی شده است؟ به عنوان کسی که سال‌ها مسائل آموزشی کشور را از نزدیک دنبال کرده است این نظر را تا چه حد درست مي‌بينيد؟

 

خط عربی‌ـ‌ فارسی از نظر آوانگاری بسیار نارساست زیرا حروف صدادار را نشان نمی‌دهد و روزگاری حتی نقطه هم نداشت، و از نظر تصويری بسیار زشت است زیرا میان دو خط حامل اصلی قابل محاط شدن نیست.  در متون چاپی برای رفع عیب بزرگ اخیر حروفی هرچه كوچك‌تر به كار می‌برند تا صفحه كمتر سفید بزند، و نتیجه را در ستونهای مورچه‌آسای مطبوعات ایران می‌بینیم (البته عاشقان خوشنویسی برای پرنده و گل و بوته كشیدن با این خط غش می‌كنند، اما اين بیشتر بازی و سرگرمی است تا كار جدی).

 

از نظر سوادآموزی، اگر منظور كلاس اكابر باشد، نیاز سوادآموزان بزرگسال محدود است و در خواندن و نوشتن چند صد كلمۀ اساسی به مشكلی جدی بر نمی‌خورند.  اگر منظور خردسالان باشد، بچۀ شش‌‌هفت ساله خط میخی و علایم هیروگلیف و چینی و ژاپنی را هم مثل برق یاد می‌گیرد.

 

اما اینكه دانش‌آموز خردسال ایرانی آیا با خط دیگری، مثلاً حروف لاتین، نوشتن را بهتر یاد می‌گرفت،‌ باید در مطالعه‌ای فنی و عاری از سیاسی‌كاری و پيشداوری سنجيد.  مثلاً چندین نسل از بچه‌های تاجیكستان و تركیه زبان مادری‌شان را با حروف روسی یا لاتین نوشته‌اند.  زمانی كه اوضاع مساعد شود می‌توان با دقت مقایسه كرد نسبت به بچه‌های ایرانی در موقعیت بهتری بوده‌اند یا نه.

 

خط فارسی،‌ علاوه بر ملاحظات زیباشناسی كه اشاره شد، آنجا مسئله می‌شود كه متن پیچیدۀ ادبی را تا نشنیده باشیم نمی‌توان اطمینان داشت مثلاً «بود» و «كون و مكان» را باید چطور تلفظ كرد.  وقتی طعنه می‌زنند كسی غزل حافظ را نتوانست از رو بخواند، در واقع یعنی آن شعر را فرد مورد بحث پیشتر نشنیده بود تا كتاب را به دست بگیرد و آنچه را از حفظ بود تكرار كند، وگرنه خواندن این خط پردردسر برای همه مشكل است.

 

با رواج سریع نامه‌نگاری اینترنتی، نوشتن فارسی به خط لاتین (پینگلیش یا فارگلیش) فراگیر می‌شود و نسل نوجوان كامپیوترباز فارسی‌زبان وقتی به عرصه برسد لابد مسئله را در قالب عادت و درك و سلیقۀ خودش خواهد ریخت.  باید توجه داشت كه اول، خط لاتین هم بی‌نقص نیست.  دوم، در آن خط هم، مثل فارسی، كلمات را نمی‌خوانیم؛ ‌ابتدا و انتهای آنها را می‌بینیم و بقیۀ‌ حروف را از كلیـّت معنی جمله حدس می‌زنیم.  حتی ایرانیان ِ طرفدار جانشینی خط لاتین ظاهراً ترجیح می‌دهند مطالب طولانی را به انگلیسی یا فرانسه یا آلمانی دست‌وپا شكسته بخوانند تا به فارسی با خط لاتين،‌ چون در حالت اخیر باید كلمات را تك‌تك هجی كرد و خواند،‌ كه كاری است خسته‌كننده.  این البته به تمرین و عادت بر می‌گردد و به گمان من سلیقۀ ایرانیان پيشرو بعدها جور دیگری خواهد شد كه امروز برای ما قابل پیش‌بینی نیست.  شايد در كنار خط سنتی، نوعی خط مدرن هم پيدا شود.

 

شخصاً سالهاست از ور رفتن با این خط و رسم‌الخط‌های پیشنهادی برای آن (كه به چند دوجین رسیده) چنان نااميد و كسل شده‌ام كه یك دانه رأی خودم را به اهل نظر و به مبتكران نسل جدید واگذار می‌كنم. 

 

  

ــــ گفته می‌شود که فرهنگ شفاهی در ایران سنتی دیرینه دارد و سوادآموزی عمومی هم قبل از آن که جنبه‌های کاربردی گسترده‌ای پیدا کند و با رواج کتاب و روزنامه و سایر مکتوبات در زندگی مردم تکمیل شود، با رسانه‌هایی مانند رادیو و تلویزیون مواجه شده  و  فرهنگ شفاهی بازتولید شده است. چنین نظری تا چه حد واقعی و عینی است؟

 

در میان مردمی كه قرنها دنبال علم جفر ‌رفته‌اند و پی اسرار ازل و سرّ وجود و این جور چیزها می‌گشته‌اند فرهنگ شفاهی البته جایی به مراتب مهمتر از نزد مردمانی دارد كه معلومات تجربی‌شان را در كتاب می‌نویسند و مستقیماً قابل انتقال به همگان می‌دانند.  اهمیت فرهنگ شفاهی محدود به مردم ایران نیست اما گرفتاری مردم ایران این است كه بین سطرهای متن مكتوب هم دنبال اسرار می‌گردند چون به تقيه و خـَفیـّات معتاد شده‌اند.

 

علاوه بر اين، اختلاف نظر میان خرده‌فرهنگ‌های دینی و ملی چنان عمیق است كه بعد از خواندن دهها كتاب، مثلاً دربارۀ مشروطیت یا 28 مرداد، باز هم ناگفته‌هایی هست كه باید از افراد شنید.  موضوع فقط این نیست كه عامۀ مردم تاریخ سی سال گذشتۀ ‌كشورشان را در تلویزیون می‌بینند؛ این است كه روایت بدیل این تاریخ هنوز نوشته نشده و خواص هم آن را سینه‌به‌سینه و كامپیوتربه‌كامپیوتر منتقل می‌كنند.

 

در جاهای دیگر هم مردم نه تنها تلویزیون و شو دوست دارند، بلكه برخی اختلافات دیرین بین خودشان را به ملاحظات اجتماعی روی كاغذ نمی‌آورند و باید از زبان افراد شنید.  اما نسبت ملاط شفاهی در ایران خيلی بالاست.

 

ــــ نقش رسانه‌های جدید مانند کامپیوتر،  اینترنت و به خصوص  تلفن همراه در کاربرد فعال‌تر و گسترده‌تر سواد در ایران تا چه حد است؟ به عبارت دیگر  آیا میل‌نویسی، چت، وبلاگ‌نویسی و به ویژه اس ام  اسنویسی به لحاظ کمی و کیفی در حدی هست که بتوان آن را گسترش  استفاده کاربردی مردم از سواد خویش تلقی کرد؟

 

هفتاد سال پیش مدرك ششم ابتدایی برای استخدام در دستگاه دولت كفایت می‌كرد.  در دهۀ چهل پدیدۀ دیپلمۀ بیكار پیدا شد اما مدرك دانشگاه تا سال 57 همچنان متضمن استخدام فوری و مادام‌العمر بود.  امروز پزشك بیكار در جامعۀ ایران مسئله شده.  بازار تحصیلات و سواد هم گرفتار تورم است.  برای مثال، بسیاری از جوانان امروز ایران از بسیاری دبیران زبان انگلیسی نسل پیش بیشتر بلدند اما جامعه كلاً از نظر تعداد كافی انگلیسی‌دان ماهر در مضیقه است زیرا در بازار رقابت با این همه ملتی كه برای تسلط به زبانهای خارجی تلاش می‌كنند، ایران درجا می‌زند.  در میان مقامهای دولت كمتر كسی قادر است در سطح عربها و پاكستانی‌ها و افغانها منظورش را روشن به زبانی دیگر بیان كند.  قدر مطلق سواد هم مثل قدر مطلق پول است.  شما پنجاه سال پیش هزار تومان داشتید و حالا ده هزار تومان دارید.  اما دیگران چقدر دارند؟

 

مقامهای حكومت، همراه با ماشين و خانه،‌ دكترا هم می‌گيرند اما سواد فقط پته نیست، بلكه یعنی فرد بفهمد چه چیزهایی را نمی‌داند و جوابش را كجا و چطور پیدا كند.  نسل جدید ایران خوشبختانه اهمیت آن ابزار نوین را درك می‌كند.  و می‌بینیم چه نبردی برای محدودكردن اینترنت جریان دارد و چه پولها خرج می‌شود تا آن را در قوطی كنند.

 شهريور 1386 

 

 

 

editor@lawhmag.com

 mGhaed@lawhmag.com  

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

X