13.
فائزه
پيمان
مهندسى مكانيك، 77 ـ 1372
دانشكده فنى را نتوانستم بهطور كامل بشناسم. انتخابش كردم
چون برايم سابقهاى ذهنى داشت. بزرگان زيادى در عرصه فنى و علمى و سياسى و
اجتماعى از دانشگاه تهران و دانشكده فنى فارغالتحصيل شده بودند. و البته
به تئاتر شهر و سينما عصر جديد هم نزديك بود!
وقتى وارد يك دانشكده مىشوى، مخصوصاً ترمهاى اول الفت عجيبى با آن پيدا
مىكنى. نمىدانم چه شد كه هرچه گذشت اين علاقه در من كمتر شد. و امروز
نمىدانم چگونه بنويسم كه خيلى متأثر از اين احساس منفى نباشد. شخصا
نمىتوانم درباره فضاى علمى آن قضاوت كنم. همينقدر مىدانم كه فضاى علمى و
آموزشىاش شوقى براى خواندن و تحقيق در من و دوستانم ايجاد نمىكرد. در
دانشكده هم روحيه دبيرستان را داشتيم و از تعطيلىها بيشتر لذت مىبرديم تا
روزهاى درس و دانشكده.
فضاى اجتماعى فنى همانقدر جذاب بود كه هر فضايى در بدو ورود. متأسفانه بعد
از مدتى اين شور و هيجان كم شد. سال اولى و دومىها وقت بيشترى در دانشكده،
سكوهاى جلوى دانشكده، و در مسير ورودى فنى تا بوفه مىگذراندند و تلاش
بيشترى براى شكلگيرى جمعهاى دوستانه مىكردند. هرچه بود، نتيجه تشويق براى
فعال و پرشوركردن فضاى اجتماعى نبود.
از ميان كارمندان دانشكده كه بيش از ديگران در فنى آمد و شد داشتند،
قديمىترها را بيشتر دوست داشتيم. مهربانتر از تازه واردها بودند. تجربه و
زندگى با بچههاى فنى نگاه و رفتار آنها را دوستانه و گاه پدرانه كرده بود.
بعضى بسيار خوش اخلاق و همدل بودند و بعضى آنقدر بداخلاق كه دانشجويان را
مزاحم مىديدند. هميشه دلخور و عصبانى بودند و عده كمى بودند كه بهترين
تفريحشان حالگيرى و بهقول خودشان، روكم كنى، بود. امروز كه خاطرات آن
دوران را مرور مىكنم، كمتر كسى اين قبيل روكمكنىها را به حافظهاش سپرده
است. آنچه كه بد بود بخشوده شده يا نشده؛ در هرحال، فراموش شده است. آنچه
فراموش نشده عملكرد گروهى ديگر بود، كسانى كه با همدلى كنار دانشجويان
بودند و دانشكده فنى را خانه خود و دانشجويان را فرزندان خود مىديدند.
يادم هست روزى عدهاى براى اصلاح سر و شكل دانشجويان فنى و رسيدگى به
شئوونات بچهها جلو درِ فنى خيمه زدند. كارت دانشجويى تعداد زيادى از
دانشجويان را ضبط و آنها را روانه كميته انضباطى كردند. نگهبانان فنى با
چشمان نگران جلوتر از در فنى ايستاده بودند و با نگاه يا نجوا دانشجويان را
مطلع مىكردند تا در اين تله گرفتار نشوند.
اگر استادهاى فنى را جدا از بخش علمىشان و جزئى از ساختار فضاى اجتماعى
فنى ببينيم، آنها هم خوشاخلاق و بداخلاق داشتند؛ جوان و پير؛ پرسابقه و
كمسابقه؛ حافظ كرسى استادى يا حافظ روحيه علمى دانشجويان؛ سختگير يا
آسانگير و در نتيجه معدل ليسانس خيلى اوقات متأثر از انتخاب استاد بود.
همزمان با بحث سياسىسازى دانشگاهها، چندتايى از استادها رفتند و چندتايى
آمدند. گفتند اين تغييرات متاثر از سياسىسازى دانشگاههاست. اما اين
گفتهها را هيچ وقت كسى تأييد يا تكذيب نكرد.
استادانى داشتيم كه بهترين راهنما در عرصه فنى و علمى بودند و استادى
داشتيم كه مىگفت ''از پشت كوه درآمدنِ خورشيد يك اصل ثابت علمى است.`` چه
كسى جرئت انكار داشت؟
ما همينقدر مىشنيديم كه از رؤسا، مديران و مسئولان كسانى رفتند و ديگرانى
آمد. من تنها تغييرى كه مىديدم در نحوه خرج بودجه دانشكده بود. به جاى
نقاشى، گُلكارى و به جاى گُلكارى ....
در يكى از دعوتهاى انجمن اسلامى، نماينده انجمن عنوان كرد كه فلان رئيس
بايد عوض شود. پرسيديم چرا؟ فرمودند: ما نمىدانيم؛ از كانالهايى خبر
داريم.
و ما، يعنى خيل دانشجويان،
هيچ گاه به اين كانالها دسترسى نداشتيم. خلاصه اين كه از اطلاع رسانى،
خبرنامه، نشريه داخلى و .... خبرى نبود. تا
سالهاى 77-76 كه كمى اوضاع بهتر شد.
همه نوع دانشجو داشتيم ـــ كرد، ترك، لر، شيرازى، گيلك، عرب، تهرانى؛ و
درون گرا، اجتماعى، مذهبى، غيرمذهبى، سياسى، غيرسياسى، مشروط و درسخوان.
اما در مجموع فعالترين فضاى انسانى دانشكده
فضاى دانشجويى بود. در سالهايى كه هر حركت اجتماعى و سياسى و راه شكلگيرى
هر تشكلى بسته بود، بيشتر فعاليتها معطوف به دوستىها و دشمنىهاى پنهانى و
برخوردهاى سليقهاى با سرو وضع و ظاهر دانشجويان بود. نگاههاى دزدانه،
لبخندزدن و چشمغرّه رفتن جانشين برخوردهاى معمول اجتماعى شده بود. اگر
پسرخالهات را هم در دانشكده فنى مىديدى جرئت نداشتى سلام و احوالپرسى
كنى. اما كمكم اوضاع به وضع طبيعى نزديكتر شد.
بارها گروههايى دانشجويى تشكيل و به همان سرعت برچيده مىشد. گروههايى با
اهداف مختلف شكل مىگرفت و شايد اگر دوره دانشجويى به چند سال محدود نمىشد
و بچهها پراكنده نمىشدند، يا پختگى جانشين حس نخبگى و پيشتازى مىشد، اين
گروهها دوام بيشترى مىيافتند. هيچ گروه دانشجويى مجوز فعاليت نمىگرفت مگر
تحت عنوان يكى از چند نهاد ثابت آن زمان بود.
حتى كميته آموزشى كه به پيشنهاد انجمن اسلامى قرار بود تشكيل شود
نمىتوانست به عنوان يك نهاد مستقل براى رسيدگى به مشكلات آموزشى دانشجويان
شكل بگيرد. و نهايتأ بهعنوان بخشى از انجمن اسلامى شكل گرفت و به همين
دليل از تشكّلى دانشجويى به تشكّلى حزبى تبديل شد.
فضاى سياسى فنى، آنچه در دوره ما اتفاق افتاد: تحصن دانشجويى براى مقابله
با پولىسازى دانشگاههاى دولتى، حمله گروههاى فشار به سخنرانى سروش،
انتخابات دوم خرداد 76، واقعه 18 تير. اينها را از بيرون دانشكده مىشد
ديد. از درون دانشكده، فعالشدن انجمن اسلامى فنى و دعوت آنها براى مشاركت
بچههاى غيرعضو بود. بعد از تحصن موفق دانشجويى براى مخالفت با پولىسازى
دانشگاهها، انجمن اسلامى به اين نتيجه رسيد تريبونى را كه سالها در انحصار
داشت در اختيار بچهها قرار دهد، و براى خروج از انزوا، از دانشجويان دعوت
به همكارى كرد. در جلساتى كه تشكيل شد از بچهها خواستند با حمايت انجمن
اسلامى اين تشكل را در پيشبرد اهدافش كه در جهت منافع دانشجويان خواهد بود
حمايت كنند.
اما خطكشىهاى پنهان آن زمانِ انجمن راه را بر اين اتحاد بست. انجمن كه
بارها در مقابل دانشجويان ايستاده و برخوردهاى سليقهاى كرده بود براى
احياى اعتماد از دسترفته بايد هزينه بيشترى مىپرداخت. بعد از خرداد 76،
تغييرات اساسى در حركتهاى انجمن اسلامى به وجود آمد. درگيرى انجمن با
بچهها تبديل به درگيرى واحدى با نهادهاى مخالف حركتهاى دانشجويى مىشد.
اين تغييرات چنان فاحش بود كه يكى از استادها كه صاحب سمت نيز بود در جواب
دانشجويى كه اخطار كميته انظباطى خود را (به اتهام ''بدحجابى``، رفتار
صميمانه با برخى برادران و فعاليت سياسى در مدت انتخابات رياست جمهورى و
غيره) از دست بچههاى انجمن گرفته بود گفت: ''اين قبيل اخطارها مال قبل از
انتخابات بود. نگران نباشيد.`` امروز انجمن اسلامى و دفتر تحكيم وحدت
قصهاى ديگر دارد.
تجربه دانشجوبودن و محيط دانشگاهى باارزش است. درس به انسان بينش و شعور
نمىدهد اما اين تجربه كه در بهترين سالهاى جوانى به دست مىآيد، در
سالهايى كه هنوز شناختمان از اجتماع كامل نشده تجربه گرانقدرى است.
اين، چه تلخ و چه شيرين، تجربه مؤثرى است. حتى اگر امروز با افسوس به گذشته
نگاه كنيم، مىدانيم كه آنچه امروز داريم و آنچه به جا خواهد ماند به آسانى
به دست نيامده است. در چهار سال يا بيشتر اگر به خودت مجال بدهى، رشد
مىكنى. حتى اگر هزار مانع بر سر راه باشد.
é |