نیاكان مغروق

 

كسانی در خیال سرزمین گمشده‌ای به نام آتلانتیس بوده‌اند كه در آثار افلاطون ذكر آن رفته است.  بعید است در آبهای تاریك ته دریاها چنين جزیره‌ای باشد، اما گنجهایی واقعی‌ چرا: ساختمانهایی كه زیر آب رفت، خروارها طلای قارۀ جدید كه سنگینی‌اش سفینه را در هم ‌شكست، و البته كشتی مشهوری مانند  تایتانیك.  آن یافته‌ها هم بخشی از دانش بشر و هم كسبی است پرسود برای كاشفان.

ایرانیان هم، گرچه به دریانوردی شهرت ندارند، ظاهراً قرار است به دارندگان خزاین مغروق بپیوندند.  بر سر سدی در سیوند دعواست و هشدار می‌دهند مناطق آثار باستانی زیر آب خواهد رفت.  مخالفان سد می‌گویند دریاچۀ پشت آن به آرامگاه كورش صدمه می‌زند.  حتی عكسهایی با مهارت مونتاژ كرده‌اند كه آرامگاه را وسط دریاچه نشان می‌دهد. مدافعان می‌گویند حد حریم نهایی دریاچه كیلومترها با پاسارگاد فاصله دارد، تراز نهایی آب پائین‌تر از سطح آرامگاه است و می‌توان آن را پائین‌تر هم نگه داشت.  مخالفان عقیده دارند رطوبت به آن آثار صدمه می‌زند.  مدافعان می‌گویند احتمال اینكه اقلیمی خشك به اندازۀ ساحل دریا مرطوب شود نزدیك به صفر است و می‌افزایند در ساحل دریاها هم بنای تاریخی هست.

در این مواجهه، صدای مردم هرچه رساتر شنیده می‌شود و فكر تعلق‌داشتن سرزمین به هیئت حاكمه به تاریخ می‌پیـوندد.  با دید نوین، مدیركل و وزیر و وكیل همان اندازه در سرزمین سهم دارند كه سایر شهروندان، و فرمودۀ مقامها وحی ِ مـُنزل نیست، نظر كارمندانی است كه حقوقی می‌گیرند تا كاری انجام ‌دهند، گاه اشتباهاتی مرتكب می‌شوند و پی كارشان می‌روند.  پسر ناصرالدین شاه در مقام حاكم اصفهان وقتی به فسق و فجور متهم می‌شد روی نقاشی‌های عالی قاپو گچ می‌مالید.  امروز دیگر نمی‌توان بناها را ارث پدری دانست ـــــ دست‌كم نه با آن درجه از وقاحت.

پشت این مواجهه هم مانند بسیاری موارد دیگر، رویارویی دلبستگی به فرهنگ باستانی و تمایل به دست‌كم گرفتن خرت‌وپرت‌ آتش‌پرست‌ها دیده می‌شود.  ظاهراً سازندگان سد بسیار احتیاط می كنند برچسب نیاكان‌ستیزی به آنها نخورد زیرا گران تمام خواهد شد.  نام شركتهای مجری طرح را هم، به دلایلی قابل حدس، پنهان می‌كنند تا مخالفتها تقویت نشود. درهرحال، هر دو طرف در یك تلقی شریكند: نیاكان هم حقی دارند.  اگر جایی پر رفت‌وآمد مانند میدان تجریش را نمی‌توان به شكلی نوین كه اسباب رفاه خلق شود بازسازی كرد زیرا كسانی مدعی‌اند وقف است و وقف مقدس است، مشهد مرغاب هم برای خودش نوعی وقف است و نباید گذاشت قبر آدمی سرشناس تالاب شود.

قضاوت روح نیاكان هرچه باشد، نیازهای نسل امروز و آینده را هم باید به حساب آورد. در ارسنجان فارس، كشاورزان شورابه، كه اسم آن بیانگر محنت است، شعار داده‌اند: «آبگیری سد سیوند حق مسلم ماست.»  بعید است خود كورش هخامنشی كه به حقگزاری شهرت دارد می‌توانست به چنین استغاثه‌ای، هرچند تـلقین‌شده از سوی مقامهای وزارت نیرو و دیگران، مطلقاً بی‌اعتنا بماند.

اگر همت و اسباب فراهم باشد،‌ در همین ری می‌توان بقایای شهرها از زیر خاك بیرون كشید.  سد و رطوبتی در كار نیست و موضع هواداران میراث نیاكان تقویت خواهد شد.  اما باید برنامه ای دست‌كم سی‌چهل ساله ریخت كه با رفتن وزیر و آمدن مدیركل به هم نخورد.  بسیار خوب است كه با صدای غرٌا ندای دفاع از فرهنگ نیاكان در دهیم، در همان حال كه خودمان بهتر می‌دانیم چند مـَرده حلاجیم.

برنامه‌ها البته همه سی‌چهل‌ساله‌اند و كمتر كسی تردید دارد كه سرانجام روزی باید اجرا شوند.  مقامی در سازمان آب فارس، در دفاع از سد مورد بحث، برگ رو كرده است: ساختن سد را مشاوران آمریكایی سال ۱٣٥۱ برنامه‌ریزی كردند.  اما در خود موطن استكبار جهانی معمولاً بیش از یك نظر وجود دارد و عمل نهایی برآیند منافع سرمایه‌گذاران، طرح مهندسان، نظر حافظان میراث فرهنگی و خواست اهل محل است. در ایالت نیویورك كسانی می‌خواهند مكانی كه سالها میدان سرشاخ‌شدن سواركاران جسور و گاوهای خشمگین بوده تبدیل به مجتمع مسكونی شود و فغان برخاسته است كه مبادا بخشی از میراث ملی را نابود كنند. لقبی كه آنها هم به مجتمع‌سازان می‌دهند آشناست: سودجویان.

سودجویان در مصر و در چین هم برای آبادانی مملكت سدهایی ساختند كه آثار باستانی را به خطر انداخت اما كوشیدند آنچه را وجود دارد به جایی دیگر منتقـل كنند یا به طریقی در امان بدارند.  نمی‌توان نیمی از مملكت را موقوفۀ مردگان و نیم دیگر را موزۀ‌ روباز اعلام كرد و به مردم گفت منتظر گردشگرانی بنشینند كه خواهند آمد.  با این رشد جمعیت و كم‌آبی فزایندۀ جهانی، خلایق باید كار كنند و نان بخورند.  به فرض محال كه این سد خشك بماند، نتیجه فقط مهاجرت هرچه بیشتر كشاورزان خواهد بود و اندیشه‌ورزان باید بخشی از مجال ستایش نیاكان را صرف نگرانی برای رشد جرم و جنایت در ازدحام شهرها كنند. روح نیاكان حتماً راضی به چنین عقوبتی برای فرزندان نیست.

در موردی دیگر، جای تردید است همۀ مخالفان كشیدن راه‌آهن از كنار نقش رستم به آن محل رفته باشند تا از نزدیك و تا حد امكان حساب كنند نصب ریل در پهنۀ ‌دشت، البته بدون دینامیت و انفجار، تا چه حد ممكن است به كنده‌كاری‌ پیشانی كوه صدمه بزند.  احتمال دارد حجـّاریهای باشكوه و آتشكده‌ای كه با جادۀ اصلی فاصله دارد بیشتر به چشم بیایـد و دوستدارانی تازه بیابـد.  خشم ‌و خروش‌ها تا حدی القایی و نتیجۀ احساس تهدیدی دائمی نسبت به فرهنگ ملی است.  هر طرحی را كه اسم آثار تاريخی در كنار آن بيايد فقط كلكی جدید برای انهدام می‌دانند،‌ حتی اگر چند فرسخ فاصله باشد و كارشناس آمریكایی تأیید كرده باشد.

آلایندۀ هوا فقط اكسید كربن نیست.  بدبینی معلق در فضا چنان جوّ جامعه را مسموم كرده است كه بحث احتمال و امكان و بخل و توطئه و ارتفاع‌سنج و عكس ماهواره‌ای و مقاطعۀ نان‌وآب‌دار لاجرم روی يك نتیجه فرود می‌آید: «نمی‌خواهند باشد.» متهمان انكار نمی‌كنند كه اهميت نمی‌دهند.  دربارۀ آئين‌های ملی طوری بی‌رودربايستی حرف می‌زنند كه گويی ايرانی‌ها همان موالی ِ فلك‌زدۀ پريروزی‌اند.  در تبريز وقتی می‌خواهند مصلا را توسعه بدهند بناهای تاريخی اطراف را هيچ می‌انگارند.

هيچ‌انگاشتن گذشتۀ ديگران منحصر به ايران و اكنون نيست.  هر جا غالب شدند ـــــ در هند، قسطنطنيه، اورشليم ـــــ از بناهای ديگران به‌عنوان مكان يا مصالح ساختمانهای جديد استفاده كردند.  فرضشان اين بود كه كار مغلوبان تمام است و كمر راست نخواهند كرد.  نبردهای خونين امروزی براي پس‌گرفتن پرستشگاه‌های مصادره‌شده نتيجۀ همان فرض است.

كمترین كاری كه در پاسارگاد می‌توان انجام داد نجات بخشهای پیدا و موجود است، نه فقط حسرت برای آنچه ممكن بود به دست آمده باشد.  مردم ایران برای افراط در این اعتقاد كه نقطۀ‌‌‌ پرگار تمدن بوده‌‌اند نیاز به مدارك جدید ندارند.  اگر آرامگاه كورش كبير واقعاً در خطر است حتماً باید آن را به جایی دیگر منتقـل كرد.  چهل سال از طراحی سد و چهارده سال از آغاز ساختن آن می‌گذرد.  شاید دهه‌ها به اعتراض سپری گردد و از اقدام واقعی خبری نباشد.  نیاكان ما اگر چنین سلانه‌سلانه كار می‌كردند هرگز صاحب مقبرۀ‌ سنگی در دل كوه نمی‌شدند.

در شرایطی كه یورش فرهنگ روستا بر شهرهای ایران سنگینی می‌كند، ممانعت از آبگیری این سد در حكم فشاری از سوی فرهنگ شهر بر روستاست و كشاورزان محل را متقاعد خواهند كرد كه منافع آنها قربانی سلیقۀ عده‌ای شهری‌ شده است.  معترضان بخت پیروزی ندارند زیرا پیروزی آنها یعنی بولدوزر انداختن در سد، اما همین قدر كه صدای مردم و صدای فرهنگ ایرانی واضح‌تر شنیده شود دستاورد بزرگی است.

پس از گذشت تقريباً سه دهه، مي‌توان برای ده‌هزارمين بار پرسيد: حاصل آن همه مغزشويی و پاكسازی كتابهای درسی قرار بود همين باشد؟ در برنامۀ آموزش رسمی،‌ از كودكستان تا فوق‌پرُفسوری، كوچكترين حرفی از ايران باستان نيست. يوزف گوبلز، وزير تبليغات نازيها، سال ۱٩٣٣ اعلام كرد «سال ۱٧۸٩ بدين وسيله از تاريخ حذف می‌شود.»  مفهوم نياكان هم قرار بود به ضرب بخشنامه از ذهن و زبان ايرانی پاك شود و همه قبـول كنند كه به بركت هجوم صحرانشينان به تيسفون از زير بوته در آمدند. دو ماجرای سد و فيلم كذايی اخير را كه كنار هم بگذاريم، رژيم پهلوی به خواب هم نمی‌ديد ملت در دفاع از نياكان (فرضی يا واقعی) خويش چنين بغرّد.  آن هم داستان مرتبطی است اما نگارنده، با قدری اكراه، منتظر ديدن فيلم می‌ماند.

مقامهایی كه این همه اعتراض به سدی در گوشه‌ای از مملكت را سیاسی و بنابراین بیربط می‌دانند ظاهراً در درك این نكته مشكل دارند كه علاوه بر دانشگاه و مطبوعات و موسیقی و كتاب و فیلم و اینترنت و كاریكاتور، كشورداری هم امری سیاسی‌ است.

فصلنامۀ ‌ سفر، شمارۀ دهم، فروردين ۸٦
 

یادداشت‌هاى سفر

 

 

 

 

 

صفحۀ‌‌ اول   كتاب   مقاله / گفتگو/ گفتار         فهرست مطالب    سرمقاله‌ها

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب این سایت با ذكر ماخذ یا با لینك آزاد است.