بازگشت به فهرست
یادداشتهاى
سفر
مالكيت، عاريت، غنيمت
ناشری ايرانی كه حق ترجمه به فارسی كتابی
از گونتر گراس، نويسندۀ آلمانی، را خريده بود وقتی به مقامها شكايت كرد كه
ناشری ديگر در صدد انتشار ترجمۀ همين اثر به فارسی است، به او گفتند
قراردادش اعتباری ندارد.
میگويند حرف نشخوار آدميزاد است. ممكن است فكر هم باد هوا، و نوشته
زاييدۀ تخيل و اوهام باشد. اما اسكناسْ واقعيتی است محكم و در خور
احترام. مدرك شاكی دائر به پرداخت پانصد ماركْ محكمهپسند بود.
با اين همه، كسی به آن اعتنا نكرد زيرا به مالكيت فكر بر میگشت.
وقتی نويسندهای ايرانی در آمريكا گفت خيال دارد كتابی را كه نوشته است
شخصاً به فارسی برگرداند، مترجمی هموطن كه خيال داشت همين كار را انجام دهد
گفت ايران تابع قانون حق مؤلف نيست. يعنی فكری كه روی كاغذ آمد مال
همه است.
از چند دهه پيش كسانی هشدار میدادهاند كه مالكان فيلمهای خارجی تا ابد در
برابر خريد و فروش كپی غيرمجاز آثارشان در ايران سكوت نخواهند كرد و پيوستن
به سازمان تجارت جهانی به اين وضع خاتمه میدهد. اما نخستين دعواهای
حقوقی در اين زمينه از سوی ايرانيانی بود كه به دادگاههای آمريكا شكايت
بردند هموطنانشان فيلم آنها را بدون اجازه از تلويزيون ماهواره پخش
میكنند. محاكم آن كشور نظر دادند حتی اگر كشور متبوع مالك اثر به
معاهدۀ حقوق مؤلف نپيوسته باشد چنين دستبرد مشهودی قابل پيگيری است.
هر نسلی حق دارد آثار كلاسيك را بار ديگر با توجه به سبك و سليقۀ روز ترجمه
كند. حتی گاه كسانی كه ترجمۀ اثری جديد را رسانندۀ مقصود نمیدانند دست به
ارائۀ ترجمهای ديگر میزنند. اما در ايران میبينيم متنی فرنگی را
بر میدارند چند كلمه در ترجمهای بارها چاپشده را پس و پيش میكنند، يا
حتی زحمت اين كار را نمیكشند زيرا قادر به چنين بهبودی نيستند، و
بهاصطلاح كتاب جديد بيرون میدهند.
در جامعۀ فرهنگی ايران میتوان حرفی را كه به ياد نداريم از
چه كسی است يا جملۀ يك مؤلف هموطن را نمی خواهيم وامدارش باشيم بدون
شرمندگی برداشت، به جك و جرج و جيم نسبت داد و بهعنوان كشف شخصی روی كاغذ
آورد. ملانصرالدين ادعا كرد محل فرورفتن ميخ طويلهاش وسط دنياست و هركس
قبول ندارد گــََز كند. حالا هركس مدعی است اين حرف مال افلاطون و
ابنسينا و هگل نيست برود ثابت كند حكيم شهير چنين چيزی نگفت و نمیتوانست
گفته باشد زيرا موضوع مربوط به همين اواخر است. |