”فیلسوف عدالت“ از
رونق کسب و کار و نوع و تعداد مراجعان آن چاه مذکـّرپذیر (که در کنارش یک
حلقه هم برای خواهران حفر کردند) و پایان
کار آن چه میدانست و کلا دربارۀ
مستهلکشدن اسطورههای شیعی در
نتیجۀ افراط در کاربرد
برای مصارف سیاسی و تبلیغاتی
در زمان حاضر چه فکر میکرد؟
زمانی عرفا حرف از حقایق باطنی میزدند و معتقد بودند اسرار حقیقت در نهانخانۀ دلهایی معدود خواهد ماند.
در دنیای
جدید که شمار
مدرسهرفتهها در جوامعی بالای نود درصد است نمیتوان تا آن حد
خواصگرا بود. اما
متداول است
که حقیقت
متعالی را در برابر اکاذیب مبتذل ژورنالیستی
قرار دهند.
(تا اعتراضهای
خونین دی ٩٦ در بیش از صد شهر، بر چیزی به نام
حقایق جامعۀ واقعی، در تقابل با مضامین کاذب فضای مجازی،
تاکید میکردند. وقتی
دیگر قابل انکار نبود که محتوای اینترنت تا چه حد واقعیتر از تبلیغات
تلویزیون وطنی است
از این ترجیع دست برداشتند.)
به این ترتیب، کار تا حدی زیادی آسان
میشود: روایت آنها از روزگار باستان عین حقیقت است اما آنچه
بیواسطه
میبینیم و تجربه میکنیم
پیشپاافتاده و ژورنالیستی است
و ارزش توجه ندارد.
نقصی است بزرگ که فیلسوف و فقیه عدالتخواه نداند، و
عیب بزرگتری است که اگر
میداند نگوید، نخستین تفسیر معاصر از واژۀ چندمنظورۀ مستضعف را محمود
طالقانی به دست داد: هر به ضعف کشاندهشدهای مستضعف است.
منظورش نهایتاً این بود که بازاریهای
متعهد وقتی رژیم سابق اجازه نمیداد بانک بزنند به
ضعف کشانده میشدند.
اندکی پیش از مرگش در سال ٥٨ در
ردّ نظر آذری قمی،
از وعّاظ
مؤتلفه و سردبیر روزنامۀ رسالت، که گفته بود اسلام تحمیل محدودیت بر دارایی نمیپذیرد و از امام پنجم ثروت هنگفت به جا ماند،
با تغیـّر گفت ”این حرفها را جلو جوانها نزنید.“ همان
اول کار گفته بود جمهوری به این معنی نیست که مردم رأی بدهند شراب آزاد شود ـــــ
سفسطهای عوامانه با یکیگرفتن دو مفهوم جرم و گناه، و بنابراین
مؤثر، که
خیال همه را راحت میکرد کلمهٔ جمهوری اگر هم، به بیان ادبا، حشو ملیح
نباشد، چیزی در مایهٔ بیعت است.
اسفند ٥٧
شهابالدین مرعشی نجفی، یکی از پنج مرجع پرمقلـّد آن روزگار، به
پیروان بازاریاش گفت ”بانکهای
طاغوت پول من و شما و گوگوش را مخلوط
میکردند“ و این وضع معصیتبار باید در اسرع وقت خاتمه یابد. در
تصوّر دامت افاضاته اسکناسهایی که مشتری به بانک میسپارد، مانند بقچۀ
”هر که دارد امانتی موجود“ در حمام
عمومی، باید به اسم خودش جداگانه نگهداری شود.
حالا پس از گذشت چهار
دهه و زدن دهها بانک فقط به قصد چپو، شعاری تبلیغاتی
که مثلا ’سپردهٔ
شما را جایی دنج در جوار
اسکناسهای زنان زیبا و مشهور میگذاریم‘ (در کنار تصویر گاوصندوقی
در حد یک اتاق
با مخدّه و قلیان) میتواند رونقافزای
کسبوکار هر بانکی باشد، حتی نزد بازاریان شدیداً خداپرست که حساب میکنند
کار از این حرفها گذشته، دَم غنیمت است،
دلارها را دریاب.
اسلام واقعا موجود و اقتصاد مورد
تأییدش
را باید، از جمله و عمدتاً، با گفتههای روحالله خمینی، محمد یزدی، محمدرضا مهدوی کنی
و احمد آذری قمی شناخت
خصوصاً در بحث جدی با همدیگر، نه خطاب به
عوام و مستمعان پای منبر. کنی از اختلافنظرهای شدید دهۀ ٦٠ بر سر
اقتصاد و مالکیت و بانکداری و غیره
روایت
کرد لطفالله صافی گلپایگانی
در شوراى نگهبان
گفت ”امام دستور و حكم بدهند
ما قبول مىكنيم، نه اينكه فتوا بدهند.
آن يك فتواست، من هم
يك فتوا دارم.“
یعنی
سیاست
حکومت و طرز ادارۀ مملکت ممکن است عین دیانت
نباشد و فعلاً نیست. گویندۀ آن حرف صریح و مهم
حکمرانشدن ”حاجآقا روحالله“ (طرز اشارۀ پدرزنش و نیز آذری قمی
و اعضای ﻤﺆتلفه) را امری غیراصولی میدانست که نباید اتفاق میافتاد، و نظر
یک مُشتـَهَر به فلسفه و عرفان را فتوا نمیدانست و از بیخ و بن قبول
نداشت. کنی هم قبول نداشت و وزیروکیل شدن یک مشت جوانک مشکوک با
تابلو ”دانشجوی پیرو خط امام“ را بخشی از توطئۀ ”اسلام منهای روحانیت“
میدید.
زمانی جز
در اقلیت بسیار کوچک فدائیان اسلام
(هستهٔ پانزده خردادیون بعدی) مرام اهل حوزه و منبر برای کنارآمدن با پادشاه تنها
کشور شیعۀ اثنیعشری این بود: ظلم بهتر از فتنه است.
کلّهُم اجمعین
هیچ گاه حرفی از مساوات و حرّیت
نزدهاند. اولی یعنی ارمنی و زردشتی و
کلیمی و بهائی و مرد لاابالی و زن
فاجره با مسلمان
ﻤﺆمن و با سادات مذکر برابر باشند. دومی یعنی
هرکس برای خودش تصمیم بگیرد خدا وجود دارد و وحی نازل شده یا نه. شیخ فضلالله نوری
بیدینان مشروطهچی را لعن میکرد که تخم لق چنان اباطیلی در دهن مردم شکستند.
در جهانبینی آنها
دارایی و مال فتّوفراوان است؛ بگیر، سهم خودت و سادات را بردار، بقیه را
بین افراد مستحق قسمت کن
(مستحق لزوماً مستمند نیست؛
ممکن است ”آبرودار“
باشد، یعنی کسی که ناچار بیش از درآمدش خرج میکند چون به احترام دیگران
نیاز دارد).
والسلام. با همین نگاه بود که امام
راحل دَمزدن از
چیزی به نام اقتصاد را از
نوع توجه چهارپایان به کاه و جو میدانست.
خیال عدالتِ
عاری از برابری و آزادی در اقتصاد اسلامی
ِ
صلواتی که آماتورهایی از قبیل حکیمی تحویل میدهند، چه در
دو برگ آ٤ و چه
در پنجاه مجلـّد، حرف مفتی است بیارتباط به واقعیات گذشته و حال.
اساساً
دکانداری و تجارت تاب ایدههای سوسیالیستی و صلواتی ندارد. حتی
اگر مرجع تقلید یک صبح بلند شود به اهل بازار بگوید هر ترفندی برای گرفتن و
دادن بهره خلاف شرع است، مقلدها مرجعشان را عوض میکنند و پشت سر کسی نماز
میخوانند که در این باره سکوت کند.
رفتن به بهشت به رحمت نامتناهی پروردگار
بستگی دارد؛ نخوردن مهر
قرمز روی چک برگشتی به عنایت معاون شعبهٔ بانک که بیانتها نیست.
مجتهدانی (شاید با دیدن ترازنامۀ
کمپانیشان) اعلامیه میدهند علیه جریمۀ دیرکرد پرداخت سود وام که به بیان
لـُری عبارت باشد از نزول بر نزول. پس از
دهها ”نشستند و گفتند و برخاستند“
و صرف هزارها پـُرس چلوکباب و زرشکپلو در پایان سمینارهای یکروزۀ
اسلامیکردن نظام بانکداری، اتفاقی نیفتاده
و نخواهد افتاد. پولْ
کالایی است
مانند اتومبیل و
ژنراتور و بیل مکانیکی و وسایل پذیرایی و ابزار تخلیۀ چاه.
وقتی نرخ تورّم بیش از صفر باشد برای
گرفتن اعتبار
پولی و مالی هم باید کرایه و اجاره
پرداخت.
|