مشکل کجاست؟
تصور کنیم امروز یا در آینده کسانی در
ایران بگویند باید ترتیبی داد ساعت
٦ صبح در سراسر مملکت همزمان نان و پنیر
و چای شیرین به در خانهها ببرند. وقتی این فکر به اندازهٔ کافی
طرفدار پیدا کرد، اهل دیانت غریو خواهند کشید که، اولاً اصل
طرح درخشان مربوط به صدر اسلام و علمای جلیلالقدر شیعه است؛ ثانیاً باید
بین پنیر و کره به مؤمنان حق انتخاب داد زیرا لا اکراه فیالدین؛ ثالثاً
ساعت ٦ بسیار دیر است و به جهت رفاه حال مؤمنان زحمتکش وقت صحیح تحویل
صبحانهٔ شرعی ساعت
٥ خواهد بود.
وقتی مدعیان نخستین را از میدان به در
کردند و قدرت را گرفتند خواهند گفت مرگ بر رفاهطلبان که بویی از ضیافت
الهی به مشامشان نخورده و در پی تنورشکم دمبهدم تافتناند. در سال
٥٦ که چپ و مجاهدین با شتابی بیسابقه هوادار مییافتند مرتضی مطهری یک صبح
از خواب برخاست و گفت کارخانه نمیتواند متعلق به فرد باشد زیرا اسلام
مالکیت بر ابزار تولید را قبول ندارد. چند سال بعد وقتی دانشجوهای
پیرو خط امام میخواستند متن سخنرانیهای بدعتگذارانهٔ
او را منتشر کنند، فرمهای
چاپشده به مقواسازی رفت.
سه اجرا از سناریویی ملالآور طی صد سال
گذشته. متن مذاکرات مجالس اول و دوم و چهارم و پنجم مشروطه آکنده از
همین ترفند است (مجلس سوم در آشوب جنگ جهانی اول تشکیل نشد): با تمام قوا
میکوشیدند نقشههای همدیگر برای بهدستگرفتن سررشتهٔ امور را خنثی کنند.
از جمله، نقش حسن مدرس (درمجالس چهارم و پنجم) عمدتاً
هدردادن وقت جلسات و
خستهکردن سایر وکلا با بازیهای
بیپایان ِ کلامی بود.
در انتهای دههٔ بیست،
صنعت نفتْ ملی اعلام
شد با این خیال که نه تنها سراسر آبادان، بلکه تمام ایران مانند محلهٔ
مهندسان انگلیسی شرکت نفت شود. آیتالله کاشانی را (که پس از
تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران به فلسطین تبعید شده بود) با سلام و
صلوات برگرداندند و سال 31 رئیس مجلس کردند (گرچه هرگز
پا به صحن علنی نگذاشت)
تا چوب لای چرخ مصدق بگذارند مبادا ملیـّون در نقشهٔ واهیشان موفق شوند،
دست بالا را بگیرند
و دیگر نتوان پائینشان کشید.
یک نسل بعد، قانون اساسی فرانسه را به دست
حسینعلی منتظری و حسن آیت دادند تا
بیرحمانه مُـثـله کنند، با این ادعا که
دموکراسی ناقص غربی در برابر دستپخت اینها هیچ است.
و امروز مملکت، به بیان ادبا، در شام
بیفردایی است
و حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضیاش در معرض تهدید جدی
قرار دارد. موقعیت ایران در سال 1390 همان است که در 1290
بود ـــــ حیران، نالان و منتظر ظهور منجی یا دستکم
دخالت قدرتهای خارجی برای نجاتش از سرگشتگی ــــ با این تفاوت که در آن زمان اکثر مردم نمیفهمیدند کجای کارند و
نمیدانستند در دنیا چه میگذرد. امروز میفهمند و میدانند.
نتیجهٔ عملی، جنگی است فرسایشی بین اسلام
که برای ادامهٔ استیلا با تمام قوا میزند، و ایران که با تمام قوا دفاع
میکند. به نظر نمیرسد هیچ یک قادر به غلبهٔ نهایی و پایداری بر
دیگری باشد.
|