ویالوون‌کش توی کوچه

طنین صدای شفاف و شیرین و رسای ویولن روی تراس می‌کشاندم.  در تاریک‌ و روشن کوچه چراغ دستگاهی که تسمهٔ آن روی کولش است شاید یعنی سی‌دی پخش‌ می‌کند.  شاید هم مربوط به بلندگو باشد.  مقطّع و درهم‌بودن نغمه‌ها فرض دوم را تقویت می‌کند.

 

در نوجوانی دلم می‌خواست ویولن بزنم اما از اینکه نیمه‌کاره رها کردم متأسف نیستم. وقتی می‌بینم آدمی سالها پس از اعتلای کمانچه و موسیقی مخدّه‌ای و عرفونی و افول امثال پرویز یاحقی در دههٔ 50، دنبال یادگرفتن این ساز دشوار رفته هم تحسینش می‌کنم و هم تعجب که منظورش از این همه زحمت چیست.

 

اسکناسی در کیسهٔ نایلون می‌گذارم و سرش را گره می‌زنم همراه با تکه‌ای فلز کوچک تا اُریب و منحنی از روی درختچه‌ها وسط کوچه فرود آید.

 

به میز کارم برمی‌گردم.  یک، دو،‌ پنج دقیقه همچنان سکوت.  باز روی تراس می‌روم.  نوازندهٔ دوره‌گرد ناپدید شده است.  بدون یک چشمه آرشه‌پران و حتی فرود اختتامیه.

 

بینهایت بعید است تعبیر کرده باشد که جمع کن برو پی کارت.  منطقاً تشویق مستمعْ صاحب‌سخن (و صاحب‌ساز) را بر سر ذوق آورد.  و نواختن محض گل روی مشوّق در همه جا رسمی آشناست.

 

فرض ناگزیر: چنان تنگدست یک لقمه غذا (و کمی مواد؟) بود که رفع نیازهای فوری تن را بر آداب هنرنمایی مقدم دانست و دوان‌دوان رفت.

 

ساعتهای بعد و شبهای دیگر هم خبری از او نمی‌شود.  شاید چنان مغروق است که هیچ چیز و هیچ جا را به یاد نمی‌آورد و هیچ کس برایش اهمیتی ندارد.

12 اسفند 94

 

یادداشت‌های 94

                ٩٣

                ٩٢

                ٩١

                ٩٠

                ٨٩

                ٨٨

                ٨٧

 

 

صفحۀ‌‌ اول   كتاب  مقاله / گفتگو/ گفتار          لوح   فهرست مطالب   سرمقاله‌ها

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X