دشواری نگارش کتابهایی از این دست چیست؟
بالاخص اینکه برخی رفتارهای
نهاینه شده که بسیاری به آن مغرورند
محصول یک بدفهمی شناسانده میشود؛
کلیشه
ها تغییر میکند،
اسطورهها نقد میشوند.
اینها در کتاب شما هست،
اینکه حکایت
ما ایرانیها یا سازش است یا ستیز؛
از مصدق اسطورهای ساخته شده که مجال طرح
بسیاری سؤالات نمیدهد.
احتمال نمیدهید اینکه محمد قائد
از خطوط قرمز
برخی روشنفکران و سنتیها
بگذرد، مورد نقد و
طرد قرار گیرد و باز هم داستان همیشگی "چرا گفتی"
به جای "چه گفتی" تکرار شود؟
مقبولافتادن چنين متنی بستگی به دو شرط لازم و كافی دارد.
اول، از آنجا كه
میكوشد بين چند ديسيپلين ارتباط برقرار كند و موضوع را مثلاً هم از ديد
انسانشناسی، هم از جنبۀ روانشناسی، هم با توجه به اصول فيزيك و هم با نگاه
به آنچه اتفاق افتاده و بهعنوان واقعيت تاريخی ثبت شده است ببيند و اينها
را به هم ربط دهد، لازم است اهل هر يك از اين رشتهها درستی جنبهای را كه
به دانش خودش مربوط میشود تأييد كند.
مدرس دانشگاه ممكن است كل بحث و
نتيجهگيری را بپسندد يا نپسندد؛ مهم اين است كه درستی بخش مربوط به زمينۀ
تخصص خودش را رد نكند.
شرط كافی اين است كه دانشجوی دانشگاه بهعنوان مخاطب اصلی چنين متنی آن را
هم مفيد و هم سرگرمكننده بيابد.
حتی اگر از دادههای بحث و ارتباطهای بين
رشتهای برای رسيدن به نتيجهای غير از آنچه مورد نظر مؤلف بوده استفاده
كند تلاش نويسنده هدر نرفته است.
با حصول اين دو شرط برای مقبوليت، چنين متنی وارد جريان فكر در جامعه میشود
و بر نوشتههای نسل بعد، وقتی دست به نوشتن متون خودش بزند، اثر خواهد
گذاشت. قرار نيست فكر كسی را عوض كند.
آدمی كه عمری با فكری خو گرفته است
نمیتواند ناگهان با يك كتاب و يك متن زير و زبر شود. اما نسلی كه به عرصه
رسيده و میرسد يقيناً به دادههای موجود در چنين متنی توجه خواهد كرد و
شايد حتی به سؤالات مطرحشده در آن بعدها هر جور ميل داشته باشد جواب دهد.
خطر طرد مطرح نيست؛ دارندۀ اين قلم منصب و جايگاهی ندارد كه از او بگيرند و
پوستينی نينداخته كه احتمال برود مريدانش پراكنده شوند. متنی
است، به
گفتۀ آلمانيها،
ملايمفروش. نه قرار
است غوغا به پا كند و نه فراموش میشود.
از جنبۀ نقد و انتقاد، بسياری از اهل نظر چنين متنی را میپسندند گرچه
طبيعی است با طرح برخی نكات موافق نباشند و ترجيح دهند فعلاً آن يكی حرف
مسكوت بماند اما بقيۀ حرفها عيبی ندارد. چند
خواننده به من نوشتهاند دشوار است. از آنها
خواستهام چند صفحه يا پاراگراف دشوار نشان بدهند تا به اتفاق بازنويسی
كنيم. جواب دادهاند منظورشان آنهاست، يعنی ديگرانی كه نمیتوانند بفهمند.
جواب دادهام اين متن برای شخص شما نوشته شده؛ حالا در اين هيرو وير،
”آنها“ و ”بقيه“ چه كسانیاند؟ زمانی واعظی در شيراز روی منبر زياد سرفه
میكرد و حوصلۀ مؤمنان را سر میبرد. وقتی
عزاداران همهمه میكردند و او را نديده میگرفتند میگفت ”خواهر، من سينهام را روی تو گذاشتهام.
در اين شب
عزيز تو هم تكانی به خودت بده.“
كسی كه
میگويد ارتكابات اين قلم را پيشتر نمیپسنديد اما حالا مكرر و با دقت میخواند،
نشان میدهد تكانی به خودش داده.
اين متنْ پيچيده نيست، فشرده است و در برخورد نخست به نظر خوانندههايی
غامض میرسد. اشاراتش ممكن است مقدماتی بطلبد كه در تمام خوانندهها به يك
اندازه موجود نباشند.
در بيزنس حقيقتجويی و حقيقتيابی نيستم و به خواننده گفته نمیشود متنی
كه در برابر دارد اعلام حقيقت است و تمام حقيقت است.
بشر احتمالاً در مدتی
كه از عمر حياتش بر كرۀ زمين باقی مانده نخواهد توانست
در زمينۀ علوم انسانی حقيقتی عظيم ورای
همين بگومگوها و متنها كشف كند.
خوانندگانی با اشتياق و انتظار میپرسند: نهايتاً چه میخواهيد بگوييد؟ در
جواب مینويسم منظوری ندارم؛ وقتم را صرف نوشتن میكنم
و از اين كار خوشم میآيد.
شما هم اگر دستپخت به سليقهتان است بسمالله.
انتظارها يك جور نيست.
كسانی مینويسند فلان متن (خصوصاً روی سايت و وقتی
مطلب به چندين صفحه تقسيم شده تا با اين سرعت اينترنت در ايران زودتر باز
شود) طولانی است. كسانی میگويند هر نكتهای
را درستوحسابی بشكافيد. كوتاهشدن متن يعنی
بايد نكاتی را درز گرفت. شكافتن موضوع يعنی
توضيح و ارجاع و پانويس. خوانندۀ باتجربهتر به اندازۀ نويسنده و بيش از
او میداند. خوانندۀ درحالرشد هر عبارت و كلمهای به موتور جستجوگر
اينترنت بدهد به سرعت برق هزارها مورد از كاربرد و تعريف در برابر دارد.
در چشم بسياری خوانندهها، پانويس بايد باشد اما خواندنش حتماً لازم نيست.
در متن چاپی كم
خوانده میشود. در سايت، نامتداول
است اما اگر نكتۀ ارجاعی در اينترنت موجود باشد میتوان مشخص كرد و نيازی
به تكرار آن نيست. بعد از
چاپ اول سيمای نجيب يك آنارشيست متوجه شدم بسياری
خوانندهها زحمت خواندن پانويسهای آخر هر فصل را به خودشان ندادهاند.
در چاپ دوم، برخی را پائين صفحه آوردم
و بعضی را وارد متن كردم، گرچه يادداشتهای متعدد زير صفحه گرفتاری بزرگی
در صفحهبندی و عيبی در زيبايی است.
در ترجمۀ
نخستين مسلمانان در اروپا
احساس كردم چند يادداشت مهم در بخش منابع و مآخذ به احتمال قوی خوانده
نخواهد شد. آنها
را در پانويس تكرار كردم و حتی جملاتی را، با تذكر اين نكته، در متن
آوردم.
هر چيزی را البته میتوان بهبود بخشيد.
در شش سالی كه كتاب مورد بحث منتظر
مجوز بود بارها جاهايی از آن را بازنويسی كردم، نكاتی را كه بيش از يك جا
آمده بود سعی كردم دستكم يك بار توضيح داده شود و نكاتی را كنار گذاشتم
تا بحث روانتر پيش برود. عادت دارم هرچه را به يك بحث مربوط میشود بنويسم
و بعد با حذف و خلاصهكردن به آن نوع متنی برسم كه، پيشتر اشاره كردم،
خواننده ناظر شكلگيری و بسط مضامين باشد، نه فقط تحويلگيرندۀ نتايج و
حقايق بزرگ.
حالا كه صحبت از شش سال شد اشاره كنم متن سه بار در زمان دولت قبلی و يك
بار در دولت نهم رد شد. ناشر در اين سالها همچنان اميدوار بود اما من قطع
اميد كردم و روی سايت گذاشتم. مميّزی
و سانسور در ذات خويش نمیتواند از اِعمال سليقۀ فردی و انتخاب شانسی و
شيرخط انداختن فارغ باشد. نمیدانم
انتشار اين ارتكاب خواصپسند در سال
۸۲ یا ۸۳ چه شرّی به پا میكرد كه حالا
نمیكند. اينكه با
سليقۀ افرادی نمیخواند دليل نادرستی يا بدی متن نبود.
درهرحال، فرصت ناخواستۀ بازنويسیها كمك كرد
متنْ كمعيبتر و شستهرفتهتر شود.
|