4.
کتاب قرار است در حل معماها به خواننده کمک کند. يا
دست کم به صورت مسئله شکل بدهد و او را راهنمايی کند که چه نادانسته هايی
را اگر بداند به دردش خواهد خورد. مشکل آنجاست که در ايران خود پديده کتاب
تبديل به نوعی معضل شده است. معما انگاشتن پديدهها البته در جامعۀ
ايران رايج است و فرهنگ ايرانی رمز و راز زدايی و نگاه مستقيم را چندان خوش
نمیدارد. با اين همه، در مورد کتاب گاه تمايلی به درک و حل اين
معما ديده میشود.
پديدۀ غريب بالازدن شمار ناشران از شمار کتابفروشيها با نوع اقتصاد ايران
همخوانی دارد، اقتصادی که در آن بخش پنهان هر چيزی بزرگتر و مهمتر از بخش
پيدای آن است. در ايران کمتر پديدهای در اقتصاد را میتوان با توجه به
آمار و ارقام توضيح داد. هر چيزی دارای صورتی است پنهان که روی کاغذ
و در محاسبات رسمی نشان چندانی از آن ديده نمیشود. قانون بودجه
فرماليتهای است بيشتر برای پوشاندن تا برای نشاندادن. و دفتر
رسمی شرکت که به ادارۀ دارايی ارائه میشود غير از دفتری است که در
محاسبات داخلی به کار میرود. بر اين قرار، درک صنعت نشر ايران بر
پايۀ آمارهای رسمی در حکم شکار سايه است. پرنده در جايی ديگر
میپرد.
شبهمعمای كتاب
5.
كتاب هم، مانند هر كالاى ديگرى، به دو دستۀ عالى و مزخرف
تقسيم نمىشود. كيفيت كتاب درجاتى دارد به گستردگى استعداد مؤلفان و
سليقۀ خوانندگان. فرهنگ جامعه، جنگلى است انبوه كه در آن آثار والا
گياهانىاند لابهلاى درختان تنومند و زير سايۀ آنها. عايداتِ آثار پرفروشْ
چرخ صنعت نشر را مىچرخاند و به بركت چاپخانهها و كتابفروشيهايى كه براى
چنين آثارى به وجود آمده است ناشرانى استطاعت مىيابند آثارى خواصپسند
منتشر كنند. اگر بتوان به سياق زيستمحيط حرف از فرهنگمحيط زد،
متون عامهپسند، تاريخى، داستانى، ادبى، فلسفى، كيلويى و غيره در چرخهاى
طبيعى در هم تنيدهاند.
در غرب هم اوضاع بر همين منوال بوده: خروارها كتاب عامـّهپسند حاوى خاطره
و وقايع تاريخى و اسرار مگوى مشاهير در خطهاى توليدْ سرهمبندى و گاه با
عجله رونويسى مىشود، به چاپ مىرسد و مدتى بعد فراموش مىشود.
درصدى كوچك، و در عين حال شمارى قابلتوجه، از اين توليدات چاپى حرفى تازه
دارند و مىمانند. بسيارى از نويسندگان اين درصد كوچك همانهايىاند
كه بى كسب اجازه از بزرگترها حرف مىزنند.
در میان مردمی كه قرنها دنبال علم جفر رفتهاند و پی اسرار ازل و سرّ وجود
و این جور چیزها میگشتهاند فرهنگ شفاهی البته جایی به مراتب مهمتر از نزد
مردمانی دارد كه معلومات تجربیشان را در كتاب مینویسند و مستقیماً قابل
انتقال به همگان میدانند. اهمیت فرهنگ شفاهی محدود به مردم ایران
نیست اما گرفتاری مردم ایران این است كه بین سطرهای متن مكتوب هم دنبال
اسرار میگردند چون به تقيه و خـَفیـّات معتاد شدهاند.
سينيور ف. اومانيته
6.
بارها نوشتهاند روميان و بعدها عربها در
اسكندريه هفتصدهزار جلد كتاب سوزاندند. به نظر من چنين ارقامى بىربط
و مطلقاً باورنكردنى است. در دنياى قديم، مقدار دانش بسيار محدود و شمار
كتابها بسيار كمتر از اين حرفها بود و علامۀدهرشدن شايد با خواندن بيست سی
كتاب ميسر مىشد.
اما نكتۀ اصلى در باستانشناسى نيست، اينجاست: وقتى احتمال
وجود صدها هزارها جلد كتاب پيش از اختراع چاپ را منكر مىشويد، تلويحاً
داريد مىگوييد آدمهايى در ردۀ ابنسينا و مولوى در تمام عمرشان بيش از
مثلاً چند دوجين كتاب اصيل (نه رونويسى) در اختيار نداشتهاند. اين
بحث پرمخاطرهاى است كه شما را وارد جدل با مدعيانى حرّاف مىكند....
بايد مثل كاراتهكارها ضربه را قاطع و دقيق وارد بياوريد و از موضوع فاصله
بگيريد، نه اينكه كـُشتى بگيريد و بگذاريد فتيلهپيچتان كنند.
درهرحال، تعداد تخمينى ِ كتابهايى كه كارل ماركس توانست در كتابخانۀ موزۀ
بريتانيا بخواند مىتواند خطكش خوبى باشد براى توان مطالعۀ يك آدم
پُرخوان. به يادداشتهاى اعتمادالسلطنه دربارۀ حجم كتابخانۀ اندرونى
ناصرالدينشاه هم مىتوان توجه كرد، و صد البته نظر ويل دورانت كه مىگويد
اندازۀ كتابخانۀ اسكندريه معلوم نيست. از نظر روششناسى، در چنين
بحثى يحتمل نخواهيد توانست چيزى را اثبات كنيد، اما به خواننده مجال
مىدهيد زير آوار نفسگير ِ خرافاتى كه با نام دادههاى مسلـّم پذيرفته
شده تكانى بخورد، و همين هم كلّى كار است.
مقاله بهعنوان ژانر ادبی
|